شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        گاهی نوشتن نقد بر بعضی کتاب ها انگار سخت تر از مابقی آنان است.
این کتاب چنین حکمی برای من دارد.
اولین اثری که از هرمان هسه به من پیشنهاد شد این کتاب بود و بسی خرسندم که این کتاب را مطالعه نمودم.
اولین سوالی که پس از مطالعه این کتاب به ذهنم راه یافت این بود که به راستی چرا در قرن ۱۹ و ۲۰ نوشته های تراژدیک چنان طرفدار یافته اند که آثار عموما معروف و نویسنده های معروف از این قبیل اند.
مثلا:صادق هدایت . فئودور داستایوفسکی . گوته و ...
و این ها از جمله افراد تراژدیک نویس هستند. اما آنطور که به دنباله جواب به درون خود رجوع نمودم:
بشر در این چند قرن با افزایش بعضی تکنولوژی ها به جای یافتن آسودگی بیشتر به رنج بیشتری دست یافته و تسکین این رنج درونی خود را به خواندن این شاهکار ها سپرده است.
اما از خود خود خود اثر بخواهم چندی بگویم باید بگویم به نمایش کشیدن و در هم آمیختگی هنر زندگی را بسیار زیبا نمایش میدهد آنگونه که کنار گذاشتن کتاب برای من مشکل بود.
یکی از این هنر های زیستن را در قالب چنین جمله ای به نمایش میکشد:"اما آنکس که نمی تواند بدون اجازه دیگران از زندگی لذت ببرد آدم بدبختی است" و این جمله چه بسیار نیاز ما است در زیستن!
این داستان و تراژدی بیشک شما را متحیر میسازد اگر اهل مطالعه تراژدی باشید.
این نقد فکر میکنم در حد این اثر نبود اما حداقل قطره ای از آن دریا را نمایش داد!
      

1

Sahar Chambary

Sahar Chambary

17 ساعت پیش

        کتاب «تدفین مادربزرگ» شامل چند داستان کوتاه از گابریل گارسیا مارکز است که هر کدامشان حال‌وهوای خاص خود را دارند، ولی همه‌شان به‌نوعی ریشه در سبک رئالیسم جادویی، طنز تلخ، و نگاه عمیق او به انسان و جامعه دارند. برات به‌ترتیب همان عناوینی که در فهرست عکس هست، تحلیل تخصصی کوتاه و جمع‌بندی می‌نویسم:

۱. خواب نیمروز سه‌شنبه
روایتی آهسته، با حس خفگی گرما و سکون ظهر، که تضاد میان آرامش ظاهری و رنج‌های پنهان زندگی را نشان می‌دهد. مارکز با جزئیات حسی (بوی عرق، صدای سکوت، حرارت دیوارها) داستانی می‌سازد که در آن آدم‌ها به‌نوعی تسلیم شرایط شده‌اند. در واقع داستان نقدی‌ست به بی‌تفاوتی جامعه.

۲. روزی چون روزهای دیگر
در این داستان، عادی‌ترین روز ممکن، تبدیل به بستری برای آشکارشدن پوچی یا تکرار بی‌پایان زندگی روزمره می‌شود. مارکز با جزئیات کوچک، تنهایی شخصیت‌ها و فقدان تغییر را برجسته می‌کند. این نگاه به "روزمرگی" یکی از درونمایه‌های مهم آثار اوست.

۳. در این دهکده دزدی وجود ندارد
طنزی اجتماعی با تم ضدقهرمان. عنوان به‌خودی‌خود یک کنایه است، چون روایت نشان می‌دهد حتی جایی که ظاهراً دزدی نیست، نوعی فساد یا منفعت‌طلبی زیرپوستی وجود دارد. مارکز ساختار اخلاقی جامعه را زیر سؤال می‌برد و با طنز تلخ، پرده از دورویی اجتماعی برمی‌دارد.

۴. بعد از ظهر شگفت بالتاتار
روایتی با حال‌وهوای جادویی و غیرواقعی، که حس رویا و واقعیت در آن آمیخته می‌شود. این داستان بیشتر به ریشه‌های رئالیسم جادویی مارکز نزدیک است و به‌نوعی درباره انتظار، حسرت، و جادوی لحظات نادر در زندگی حرف می‌زند.

۵. بیوه موتنی بل
یکی از داستان‌های مهم مارکز که در آن به تنهایی، سوگواری، و روابط انسانی در سایه مرگ می‌پردازد. بیوه به‌عنوان نماد سکوت و غرور، در برابر قضاوت و نگاه‌های جامعه ایستاده. این داستان ترکیبی‌ست از تراژدی و طنز پنهان.

۶. یک روز بعد از شنبه
مارکز اینجا به‌نوعی به رابطه میان مذهب، عادت‌های جمعی، و رخدادهای غیرعادی می‌پردازد. روایت از فضای پس از یک روز تعطیل مذهبی آغاز می‌شود و کم‌کم رویدادها به سمت حالتی غیرواقعی و استعاری می‌روند.

۷. گل‌های مصنوعی
ایده‌ی مصنوعی بودن گل‌ها، نماد احساسات و روابطی است که ظاهرشان زیبا اما بی‌جان‌اند. مارکز در این داستان کوتاه، به موضوع تظاهر، فاصله میان ظاهر و باطن، و تنهایی شخصیت‌ها می‌پردازد.

۸. تدفین مادربزرگ
عنوان داستان پایانی که نام کتاب هم از آن گرفته شده، ترکیبی‌ست از سوگواری، خانواده، و طنز خاص مارکز. مراسم تدفین، در عین غم‌انگیزی، پر از صحنه‌های بامزه، شلوغی‌های بی‌نظم و شخصیت‌های رنگارنگ است. مارکز نشان می‌دهد حتی لحظه‌های رسمی و اندوهناک هم در واقع تکه‌ای از نمایش انسانی و اجتماعی‌اند.

جمع‌بندی کلی:
این مجموعه، عصاره‌ای از جهان‌بینی مارکز است:

رئالیسم جادویی در هم‌تنیدگی رویا و واقعیت

طنز اجتماعی برای نقد عادت‌ها و ساختارهای فاسد

شخصیت‌پردازی کوتاه اما به‌یادماندنی

جزئیات حسی که فضا را زنده می‌کند


خواندنش مثل راه رفتن در کوچه‌های روستایی آمریکای لاتین است؛ جایی که گرما، بوی خاک، صدای پرنده‌ها، و شایعات مردم همه در داستان جریان دارند.

      

1

younasel

younasel

17 ساعت پیش

        این کتاب جزو کتاب هایی هست که صرفا چند تا صفحه و کلمه نیست که اون ها رو میخونی ! بلکه زندگی ای هست که تجربه میکنی ! 
بزارید اول از شخصیت پردازی این کتاب براتون بگم که یکی از بزرگترین نقطه قوت هاش حساب میشه : شخصیت هر کارکتر به خوبی به تصویر کشیده شده که تو توی هر سکانس به خاطر توصیفات فوق العاده نویسنده خودت رو کنار بن و اریکا توی راهرو های مخفی زیرزمین مدرسه تصور میکنی ! علاوه بر اون علاقه و تنفر هر شخصیت و خلاصه بگم ویژگی های اخلاقیش به خوبی توصیف شده بود که میتونستی به راحتی شخصیت هر کارکتر رو تصور کنی !
داستان پردازی به شدت خوبی که داشت آدم رو به خودش جذب میکرد و معما های خیلی خوبی هم داشت که تو توی هر صفحه دوست داشتی ببینی چی میشه و بعد از جواب دهنت باز میموند ! 
روند داستانی هم به شدت خوب بود ، نه خیلی سریع نه خیلی آروم ، جوری که هم هیجان زده میشدی و هم تعجب کرده ! 
خلاصه بخوام بگم : داستانی که شخصیت پردازی عالی ، روند داستانی خوب و محتوای عالی ! خوندنش رو شروع کنین وارد یه جهان تازه بشین ، جهان جاسوسی با بن و اریکا و بقیه مدرسه جاسوسی!
      

2

яσвεят

яσвεят

17 ساعت پیش

        شروعی از وسط دل ماجرا بدون ذره ای اضافه گویی از اول داستان متوجه تفاوت نثر این کتاب ، با کتاب سفر به انتهای شب میشه شد چون حداقل فقط از  سلین همین رو خونده بودم.
کتاب خیلی بی پرده است کلمات و گفتاری دارد که از ارشاد به زور عبور کرده و تا به دست مخاطب برسه پروسه ی طولانی داشته مثلا زمانی که سلین مجروح شده و در بیمارستان صحرایی خیلی بی پرده راجع به اعمالی که پرستار انجام میده صحبت میکنه که به کوته نظری و اوج فحشا زمان جنگ جهانی اول میتوان پی برد جایی که همیشه از چشم نظر خرابی ویرانی قتل و غارت در همه ی کتابها حرف زده شده اما در این کتاب جنبه های تاریک و دارک ساید تجاوز ،  Gay به سبک قدیمی به مرور مشاهده می شود .
کاراکتر لسپیناس که پرستار است دقیقا سنبل اون فشار روحی و جسمی غالب شده رو سلین از او نشان میدهد ، اینکه چه لسپیناس هایی که علاوه بر پرستاری و مراقبت ؛ هم بالین سربازان زخمی و دم مرگ می شدند اینکه سربازان را قبل از مرگ به اوج لذت میرسوندند و خیلی موارد دیگه که میخوام بگم اما خب ترجیح میدم خودتون بخونید مطالبی که واقعا رده سنی دارند ...
سلین بی پرده روابط انسانی رو شرح میده قدم به قدم شما را جای کاراکتر خود و اعمال خودش میذاره و دچار خجالت و سرخوردگی و شرم نیابتی میکنه 
بیمارستان صحرایی را یک استریپ کلاب نشون میده و دکتر و پرستار آن را همگی به نوعی گناهکار میدونه و آموزه های دینی مسیحیت را منباب گناهکار بودن افراد رو تقویت میکنه 
گه گاهی هم در دست نوشته های خود جملات را نامربوط ذکر کرده تا خوانندگان اش در آینده نتوانند رمزگشایی صحیحی داشته باشند و منطق خود را به کار بگیرند.
و با این ترفند به ابهام داستان اضافه می کند
سلین در واقع نشون میده با ایمان ترین افراد نیز می توانند توسط او اغوا شوند و بعد از استفاده ابزاری او به گوشه ای پزتاب شوند 
از دید سلین تمامی افراد زن کنار او ، قدرت پنهان روسپی گری را دارا هستند و اوست که این ویژگی پنهان آنها را نمایان می سازد و ذات حقیقی آنها را بر ملا می کند ؛ مثلا کاراکتر آنژل که سلین رابطه خودش را با او به نوعی شرح میدهد که حتی فتیش های روانی وارد بازی می شوند 
از منظر روانشناسی کتاب خیلی نکته دارد و ساعت ها میشه رفتار شناسی کاراکتر هارو بررسی نمود 
در آخر باید به خداقوت گفت به مترجم خانم زهرا خانلو خیلی موشکافانه هم در ابتدا و در انتها شخصیت شناسی داستانهای سلین رو انجام دادند .
      

6

        عجب داستانی و عجب ترجمه‌ای
داستان با گره‌ای شروع میشه که تقریبا تا آخرش هم دلیلش مشخص نمیشه اما انقدر جذابیت داره که تا انتها همراه شخصیت‌ها میشی.
و مثل خیلی از داستان‌های خطه آمریکای جنوبی مسئله مرگ به طور عجیبی جذاب و دوست داشتنی مطرح شده. من عاشق نوع مواجهه مردم اون قسمت دنیا با مسئله مرگ و نیستی و تباهی هستم. طوری ازش میگن که آدم واقعا می‌تونه اون رو جزئی از زندگی ببینه و حس پایان نداره.
ترجمه بی‌نظیری هم داشت. تا حالا از قاسم مومنی چیزی نخونده بودم ولی از این به بعد هرجا اسم ایشون رو ببینم حتما بدون نگرانی کتاباش رو می‌خونم. 

اما متاسفانه یه تجربه بد داشتم و اون اینکه کتاب رو تو اپ نوار با صدای علی مصفا گوش دادم. خیلی بد خونده بود. همون اولش که صداش حالت گرفتگی داشت و آدم همه‌اش منتظر بود یه حا صداص رو صاف کنه‌ چند جا رو با تلفظ‌های اشتباه خوند و خیلی جاها نفسش نمی‌کشید. لحن مونوتن، یکنواخت و خسته ایشون هم کتاب رو حیف کرده بود. شما ببینین چقدر محتوای کتاب جذاب بود که با این مسئله هم گوش کردم. تو حالت صوتی حدود دو ساعت و نیم بود که به بخش‌های کوتاه یک ربع تا بیست دقیقه‌ای تقسیم شده بود اما نیمی از هر بخش موسیقی بود. موسیقی‌هاش البته شنیدنی و متناسب با حال و هوای کتاب بود و گاهی می‌چسبید.
      

3

بتول فته پور

بتول فته پور

19 ساعت پیش

        «تن‌تن در شوروی» برای من مثل ورق زدن اولین صفحه‌های دفتر خاطرات یک دوست قدیمی است؛ دوستی که بعدها قرار است سال‌ها همراه من باشد، اما اینجا تازه شروع راهش است. داستان هنوز پخته و چندلایه نشده، اما یک انرژی خام و بکر دارد که آدم را یاد دوران نوجوانی خودش می‌اندازد؛ همان روزهایی که بدون فکر به عواقب، فقط با یک کوله‌پشتی سبک راه می‌افتادیم تا دنیا را کشف کنیم.

تصاویر کتاب هنوز به آن ظرافت و رنگ‌های چشم‌نواز جلدهای بعدی نرسیده‌اند. خط‌ها ساده‌اند، سایه‌پردازی‌ها کم و شخصیت‌ها کمی اغراق‌شده‌تر به نظر می‌رسند. ولی همین خامی، حس صادقانه‌ای به کار داده که شاید در کارهای پخته‌تر گم شود. قصه هم بیشتر شبیه یک جریان بی‌وقفه از ماجراجویی‌هاست تا یک روایت با ریتم دقیق و پیچیدگی‌های روایی؛ اما همین بی‌نظمی شیرین، هیجان سفر را دوچندان می‌کند.

وقتی تن‌تن را می‌بینم که بی‌پروا در دل شوروی می‌دود، با آدم‌های غریبه حرف می‌زند، به دام می‌افتد و دوباره فرار می‌کند، یاد خودم می‌افتم که در سنین کم، فقط با شهامت و کمی بی‌خیالی جلو می‌رفتم. این جلد شاید از نظر فنی و هنری بهترین اثر هرژه نباشد، اما یک چیز دارد که تکرارنشدنی است: آن حس آغاز، آن لحظه‌ای که یک ماجرای طولانی و پر از خاطره تازه شروع می‌شود.

برای من، «تن‌تن در شوروی» مثل دیدن اولین لبخند یک دوستی‌ست که می‌دانی قرار است سال‌ها کنارت باشد. شاید کامل نباشد، شاید حتی گاهی بی‌نظم باشد، اما درونش یک جرقه زنده هست که همه ماجراهای بعدی از همان روشن می‌شود.


      

1

        الکترای انسانی تر

به لطف باشگاه هامارتیا ، برای سومین بار الکترای اوریپید رو خوندم و واقعا از جسارت و نبوغ اوریپید لذت بردم. 
ما داستان الکترا رو می دونیم ، چون قبلا آیسخولوس و سوفوکل درباره ش نوشته بودند و آثاری خوبی هم خلق شده بود اما نگاه اوریپید به موضوع رو هم می خونیم چون انسانی تر و انتقادی تر و حتی جسورانه تر نوشته شده . اثری که در ۴۱۳ قبل از میلاد به رشته تحریر در اومده و تا امروز جایگاه رفیعی در تاریخ درام جهان داره.

اوریپید برای اولین بار در این نمایشنامه از رگه هایی از کمدی استفاده کرده. صحنه ورود پیرمرد به داستان و دیالوگ اورستس و الکترا خطاب به پیرمرد کاملا خنده دار و کمدیه. چیزی که در فضای تراژدی اون زمان کاملا عجیب بوده و همین جسارت اوریپید باعث شد که بعدها شکسپیر و شرکا هم از این ترفند استفاده بکنن و در تراژدی هاشون،  لحظات خنده داری رو خلق کنند.

داستان همونطوری که می دونیم و بلدیم و خوندیم ، داستان همون انتقام کذایی الکترا از مادرشه که به دست اورستس برادرش گرفته میشه. جسارت دوم اوریپید در ساختار کلی قصه نمود پیدا کرده جایی که الکترا نه شاهزاده‌ ای در دربار ، بلکه زنی  تبعید شده ست و  به  همسری یک کشاورز بی‌ نام و نشون  و فقیر و روستایی در اومده. این جا به‌ جایی مکانی و طبقاتی ، مهم‌ ترین ابتکار اوریپید در قصه ست چونکه به جای شکوه و جلال قهرمانان تراژدی ، ما با شخصیتی زخم‌ خورده  و گرفتار در زندگی روزمره روبه‌رو میشیم. چیزی که قبلا کاملا عکسش رو دیده بودیم. همین جا به جایی ها و تغییرات روایی باعث شده بود که اوریپید کمی محبوبیتش رو از دست بده و همین نکته باز باعث شد که بعدها نبوغش ستایش بشه و بزرگان از روی دستش تقلید کنند. شکسپیر هم دقیقا همین کار رو میکرد... قبل از هملت شکسپیر،  صدها هملت وجود داشته اما نبوغ شکسپیر باعث شد که هملت ماندگار بشه. اگر قرار بود شکسپیر هم هملتی که وجود داشت رو نقل کنه ، معلوم نیست چی از آب در میومد.

در اثر اوریپید ، تمرکز بر روی روان‌شناسی شخصیت هاست که این قبلا سابقه نداشته.  به طور مثال شخصیت کلوتایمنسترا اینقد خوب و دقیق شخصیت پردازی و نوشته شده که بی نظیره. دقیقا مثل یاگو در اتللو،  دلایلی که میاره و حرف هایی که میزنه خیلی منطقی و درسته و بعضا ما بهش حق میدیم. این واقعا نبوغ اوریپید و تبحرش در شخصیت پردازی رو میرسونه. اوریپید برعکس سوفوکل که الکترا رو نماد پایداری و وفاداری نشون داده بود اونو آدمی پر از خشم ، رنج و بعضا تعصب کور نشون داده. حتی خود عمل انتقام  که در روایت‌ های قبلی مثل یک  وظیفه‌ مقدس و برگرفته از عدالت الهی جلوه کرده بود، اینجا به پرسشی اخلاقی و هملت وار تبدیل شده 

آیا خون‌خواهی در برابر جنایت  خود به جنایتی تازه نمی‌انجامد؟ 
بودن یا نبودن ، مسئله این است... آیا شریف تر آن است که لطمات و ضربات روزگار نا مساعد را متحمل شویم یا آنکه سلاح نبرد به دست گرفته و با انبوه مشکلات به جنگ برخیزیم؟

این کشمکش و تردید هملت وار رو اورستس هم داره. حتی شکنندگی ش نسبت به الکترا بیشتر هم هست. اورستس از اول تا آخر نمایش بین وظیفهٔ سنتیِ انتقام و میل انسانی به بخشش یا فرار از خشونت در کشمکشه . باز هم مثل هملت. در صحنهٔ قتل کلوتایمنسترا ، لحظه‌ای  همدردی و تردید به اورستس فشار میاره ولی فشار الکترا و تقدیر اونو به سمت انتقام سوق میده. این پیچیدگی روانی، روایت رو از حالت سیاه‌ و سفید به منطقه‌ای خاکستری میبره که در اون  حق و باطل مرزهای قطعی ندارن. حالا پرسش از ارسطو : همچنان شخصیت ها باید بد بد یا خوب خوب باشن؟ این خاکستری بودن زیباتر نیست؟

شخصیت پیرمرد که وظیفه شناختن اورستس رو به عهده داره کاملا یک تیپ کمدیه... دیالوگ هایی که میگه و واکنش اورستس و الکترا بهش ، لحظات کمدی و مفرحی رو هرچند کوتاه ایجاد میکنه و نقش نمک داستان رو به عهده داره که در نوع خودش جسورانه و جالبه.

نکته جالب دیگه حضور شوهر روستایی  الکتراست که نقش کوچیک و معناداری داره. کاراکتری شریف و مهربون که برخلاف فضای غالب تراژدی ، به الکترا احترام میذاره و اصلا باهاش همبستر نشده چون میدونه که ازدواجشون به اجبار قدرت بوده . این حضور، نه‌ تنها بعدی انسانی و زمینی به داستان داده  بلکه تضادی ظریف با جهان خون‌ آلود خاندان آگاممنون ایجاد کرده. 

در کل اوریپید با کم کردن استفاده از المان‌ های معجزه‌آسا و الهی ، روایت رو به واقعیت نزدیک‌ تر کرده . البته در پایان مثل بقیه آثارش و همونطوری که عادت داره ،   دیوسکوری ( کاستور و پولوکس ) ظاهر میشن تا سرنوشت شخصیت‌ ها رو تعیین کنن، اما این حضور بیشتر حالت نمادین داره و مثل بقیه آثارش برای خروج از بن‌ بست اخلاقی داستان به کار رفته.

ترجمه اثر هم ترجمه روون و خوشخوان و ساده و خوبیه که راحت میشه باهاش ارتباط گرفت و حجم کمش اونو به یک اثر زیبا تبدیل کرده . 

و در نهایت چیزی که مهمه و میشه گفت اینه که  " الکترا " ی اوریپید پلیه بین جهان آیینی و قهرمان‌ محور آثار یونان و تراژدی های باستانی با دنیای زمینی و روان‌ شناختی نمایشنامه‌های مدرن.این اثر به ما یادآوری میکنه که حتی بزرگ‌ ترین اسطوره‌ها هم وقتی از نزدیک بهشون نگاه کنیم، قصهٔ انسان‌ هایی هستن شبیه به خود ما ،  با همون ضعف‌ ها و ترس‌ها و امیدها.
      

16

غزل

غزل

20 ساعت پیش

        همه‌ی ما در دوران تحصیل، دست‌کم یک‌بار کنجکاو شده‌ایم که یکی از معلم‌هایمان بیرون از کلاس چگونه زندگی می‌کند؛ چه می‌پوشد؟ چه کارهایی در روزمرگی‌اش انجام می‌دهد؟ و آیا همان‌قدر که در مدرسه جدی است، در زندگی شخصی هم همان‌طور رفتار می‌کند؟

در الیزابت فینچ، نیل — بازیگری نیمه‌وقت با دو شکست ازدواج در گذشته — به تدریج شیفته‌ی انضباط و شخصیت استاد «فرهنگ و تمدن» خود، الیزابت فینچ، می‌شود. پس از مرگ فینچ، او درمی‌یابد که استاد نوشته‌ها و یادداشت‌هایی را برایش به ارث گذاشته که اشاره‌هایی مبهم به «یولیانوس مرتد» دارد؛ امپراتور رومی‌ای که تاریخ مسیحیت را به چالش کشید. نیل با الهام از این یادداشت‌ها، مقاله‌ای مفصل درباره‌ی یولیانوس می‌نویسد و تلاش می‌کند تصویر واقعی‌تری از فینچ و اندیشه‌هایش ترسیم کند.

داستان سبک غیرمتعارفی دارد که ممکن است همه‌پسند نباشد، اما پُر از اندیشه است و درباره‌ی میزان شناخت ما از دیگران و بررسی تاریخی مفاهیمی مانند عشق، هویت و تفکر تاریخی تأمل می‌کند.




      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.