محمد مهدی شاطری

محمد مهدی شاطری

پدیدآور کتابدار بلاگر
@shateri
عضویت

آبان 1403

57 دنبال شده

210 دنبال کننده

        دانشجوی کارشناسی کم سواد رشته علوم تربیتی!
دوست دارم محمد مهدی یا شاطری کوچک صدایم کنند:)

نکته : کتاب‌هایی که خوندم رو لزوما پیشنهاد نمی‌دم. مسئولیت انتخاب کتاب‌ از قفسه‌هایم بر عهده خودتان هست. 
      
@shateri_be

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        می‌توانم بگویم اولین کتابی بود که در حین خواندنش به معنای واقعی «مضطرب» بودم. چند روزی بود که تشویش ذهنی عذابم می‌داد و قبول کردن چندین کار و مسئولیت باهم درحال خرد کردن استخوان‌هایم بود. دوشنبه‌ همین هفته در کتابخانه دوستی این کتاب را دیدم. عنوانش توجه‌ام را جلب کرد. امانت گرفتم و از فردایش درگیر فکر کردن به محتوا و ایده‌ کلی آن یعنی تمرکز بر روی «اصل» و کنار گذشتن «فرع» کردم.  چند دقیقه پیش کتاب تمام شد. و می‌توان گفت این کتاب دقیقا زمانی به دادم رسید که فوق‌العاده نیازش داشتم. با خودم می‌گویم:
کاش انقدر سرم را شلوغ نمی‌کردم
کاش اولویت‌هایم را دریافت می‌کردم و بعد دست به انتخاب می‌زدم
کاش فکر نمی‌کردم که می‌توانم تمام کارهایم را باهم انجام دهم
و کاش...

کتاب «اصل گرایی» بر این باور است که برعکس آنچه خیلی اوقات فکر می‌کنیم چیز‌های محدودی هستند که واقعا اهمیت دارند و اکثر امورات واقعا اهمیت زیادی ندارند و ما با عدم‌تمرکزمان ضربه بزرگی به فعالیت‌های خود می‌زنیم. 
      

10

        در ابتدا خیلی عصبانی بودم بعد از خواندن کتاب و اول صبر کردم کمی آرام شوم و بعد بنویسم. من از انتشارات پینو بخاطر توجه به مسئله دوستی و رقابت سالم تشکر می‌کنم اما با توجه به اینکه این سومین کتابی بود که از این انتشارات با این موضوع می‌خواندم باید بگویم نه موضوع برایم جذابیتی داشت و هم می‌شد تمام اتفاقات را پیش‌بینی کرد. 

از طرفی من خیلی با زبان عامیانه در کتاب‌های نوجوان مخالفم. زبان قوت و ارزش واژگانی خاصی ندارد و از طرفی با نزدیک کردن خود به مکالمات عامیانه لذت مطالعه را از من سلب می‌کند. من در کتاب‌ها به شخصیت‌پردازی خیلی توجه می‌کنم و در زندگی واقعی نیز چنین هست. این می‌شود که وقتی یک کتاب شخصیت‌هایش غیرواقعی و کاغذی می‌شوند اعصابم بهم می‌ریزد. شخصیت رعنا تا حدودی برایم باور پذیر بود اما سایر شخصیت‌ها به معنای واقعی «هیچ». راستش من با این نکته هم بسیار مشکل دارم که ناشران و نویسندگان ایرانی در رمان‌هایی این چنینی انقدر به سبک زندگی و فرهنگ ایرانی بی‌توجه هستند و فرهنگ برایشان به اندازه «گوجه» گاه بی‌اهمیت می‌شود. 
      

8

        من مدتی است دغدغه روی مخی پیدا کرده‌ام! من فکر می‌کنم فعالین تربیتی و مربیان بیش از اندازه غرق در ظواهر و متن کتاب‌ها می‌شوند و از ورود به فضایی جدی‌تر یا واهمه دارند یا توان فکر و یا حوصله‌اش را ندارند. کتاب  «آن چیز» نکات بسیار مثبتی دارد. در آن شکی نیست. اینکه در دنیای مدرن ورود یک شی ناشناخته چگونه می‌تواند در تفاسیر را باز کند و بدون فهم حقیقی «آن‌چیز» نزاع یا... تولید کند. 

اما

پشت کتاب نوشته است:
داستانی درباره‌ی فکر کردن و توجه داشتن، سرگذشت دوستی‌ها و تفسیری ظریف و چند لایه از جست و جوی معنا در زندگی مدرن. 

به این واژگان دقت کنید؛ «معنا»، «جست و جو»، «زندگی مدرن» و «تفسیری چند لایه». چطور می‌توان چنین واژگانی را دید و بعد روی متن و ظواهر تمرکز کرد؟ هر کتاب کودک ورای حرف‌های گوگولی مگولی که راحت‌تر می‌توان آن ها را مورد نقد و بررسی قرار داد صاحب یک «جهان» است. جهانی که در آن ارزش‌ها و منبع ارزش‌هایی وجود دارند و نویسنده بر مبنای «آنچه معرفت و شناخت» می‌پندارد سخن می‌گوید. 

بدبختی ما این است که هرجا نام «کودک» به میان آمد تقلیل و ساده‌گرایی به همراه آن نمودار شد.

      

11

        کتاب را یکی از دوستانم معرفی کرد که خود در مدرسه به تدریس آن همت داشت. اما بعد از خواندن کتاب فهمیدم که باید بهش بگویم که حلقه کتاب‌خوانی از تدریس در این مورد خیلی بهتر است. چون کتاب متن روانی دارد و اصلا ساختارش خودخوان است. از اصول خوبی هم برای یادآوری مطالب و پرداختن به آن استفاده کرده و به نظرم می‌تواند نمونه خوبی برای کتاب‌های آموزشی باشد. 

نکات خیلی عجیب و غریب و پیچیده‌ای ندارد. شاید خیلی از آن‌ها را قبلا شنیده باشیم ولی خواندن آن در این قالب و به صورت منسجم به شدت به فرایند یادگیری‌مان کمک می‌کند.  من خودم یک دفتر کنارم گذاشتم و نکات مهم را نوشتم و تصمیم دارم هرچند وقت یک‌بار کتاب را مرور کنم.

اما یک مشکل خیلی بزرگ با این کتاب و کتاب‌هایی از این دست دارم. معمولا نویسندگان با ادعای علمی بودن کتاب این تصور را ایجاد می‌کنند که یک منبع منسجم علمی و بدون اختلاف وجود دارد که در آن نظر دیگری و متضادی راه ندارد. برای مثال کتاب در بخشی می‌گوید که موقع یادگیری «از بخشی شروع کنید که دوستش ندارید» و به قولی غورباقه خود را قورت دهید.  این کار می‌تواند مفید باشد به نظر من اما نه برای همه. چون مثلا اگر بجای آن با بخشی که دوست داریم شروع کنیم و در پایان با بخشی که دوست داریم تمام، رغبت‌مان برای استمرار و ادامه دادن بیشتر می‌شود و در نتیجه راحت‌تر سراغ یادگیری در شروع می‌رویم. 

این کتاب را با حفظ دید نقادانه به معلمان، دانش‌آموزان و اصولا هرکه دوست دارد یادگیرنده بهتری باشد پیشنهاد می‌کنم. در کنار آن صوت‌های چگونگی یادگیری محمد رضا شعبانعلی در سایت متمم نیز می‌تواند کمک‌ کننده باشد. 
      

11

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

لیست‌ها

نمایش همه

پست‌ها

این کاربر هنوز پستی منتشر نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.