یادداشت محمد مهدی شاطری

        بعد از یک روز پر دغدغه و با سری سنگین می‌رسم خانه. طاقچه را باز می‌کنم این کتاب بهم پیشنهاد می‌شود. روی تخت می‌خوابم و کتاب را ورق می‌زنم. وارد سفر با پاندای بزرگ و اژدهای کوچک می‌شوم. در چند دقیقه شاید یک سال می‌گذرد. می‌خندم. ناراحت می‌شوم. دلم می‌گیرد و «بغضی می‌شوم». پاندا و اژدها به من یاد می‌دهند که چگونه «دوست داشته باشم» چگونه «حس کنم» و چگونه «آرام گیرم». 

عجیب است که بعد از اینکه وارد بهخوان می‌شوم تا بنویسم، کتاب را در دسته خوانده شده‌ها می‌یابم. من کی آن را خواندم؟ مگر می‌شود چنین کتابی را فراموش کنم؟ شاید زمانی آن را خوانده‌ام که نیازی به آن نداشتم و حال است که می‌فهمم و درکش می کنم...
زندگی عجیب و غریب است.
و من نیز...
      
166

23

(0/1000)

نظرات

یادداشتتون خیلی به دلم نشست
1

1

🥲🙏 

0