شروع این کتاب برای من با ذوق خاصی انجام نگرفت.
البته شاید دلیلش این بود که این کتاب را نزدیک به بوف کور خوانده بودم و تحت تاثیر آن کتاب انتظار عجیبی از داستانش داشتم.
نباید از یاد ببریم که این کتاب جزو اولین آثار کامو است و از یک نویسنده که اولین آثارش را چنین مینویسد خیلی باید تقدیر شود.
ماجرای این کتاب مربوط به شخصی است که عقاید او از اول کتاب عیان میگردد.بی میلی او به هر چیزی در زندگی و بیان حوادث.البته باید توجه داشت خیلی از نکات کتاب احتمالا بر اثر سانسور های بزرگواران از میان رفته.نباید خارج از نظر داشت که تلاش مترجم و ناشر برای سیگنال دادن به خواننده که چه چیزی در حال حذف شدن است نیز ارزشمند است. مثلا در جایی از کتاب که نامزدش به خانه اش میرود احتمالا از روابط خیلی حذف شده است ولی مقداری نیز باقی مانده بود.
به صورت کلی به واسطه ی اینکه این کتاب تحت تاثیر اتفاقات دور و بر خود کامو نوشته شده خیلی بازنمایی از حقیقت دارد. وقتی جرم خود به خود برای همه یکسان نیست بلکه به واسطه ی ارزش های جامعه برای افراد نیز تغییر میکند.
بخش جالب کتاب برای من صحبت های کشیش زندان با او است. زمانی که او از دین به صورت منزجر کننده ای حرف میزند و این کامو است که جوری این متون را به روی قلم می آورد که متوجه شویم احساسات مورسو دقیقا به آن حرف ها چیست. یک زندانی که به مرگ محکوم شده...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.