عطیه عیاردولابی

عطیه عیاردولابی

بلاگر
@Atiehayyar
عضویت

بهمن 1400

166 دنبال شده

353 دنبال کننده

                کاش هجده سالم بود و با اطلاعات الان تند تند فقط کتاب می‌خوندم.
              
atieh.ayyar

یادداشت‌ها

نمایش همه
        دومین کتابی بود که از این نویسنده-سفرنامه‌نویس خوندم و از نظر ترتیب هم درست بعد از کتاب قبلیش "آنجا که باد می‌کوبد" بود. از این جهت مثل فصل بعدی یه سریال بود چون گاه‌گاهی اشاراتی به اون کتاب داشت که دونستنش بهتر از ندونستنش بود. 
تا اینجا و با این دو کتاب می‌تونم بگم سبک روایت خانم صفایی‌راد از سفرهاش رو دوست دارم. هم جنسیتمون یکیه و هم از جهت عقیدتی با ایشون همراه هستم پس می‌تونم دغدغه‌های مختلفش رو درک کنم و چیزهایی رو که می‌بینه دوست داشته باشم. 
از نظر من، میزان حضور و وجود ایشون تو سفرنامه‌ها به قدر کفایته و اونقدری میگه که هم آدم دوست داره از بدونه و هم دلزده نمیشه از منیتی که زیادیش می‌تونه مانع دیدن مقصد و اتفاقات سفر باشه. 
برحسب موضوع پیش اومده در سفر یا محلی که حضور داره، اطلاعات جانبی تاریخی، اجتماعی یا فرهنگی جالبی رو همراه وقایع سفر می‌کنه و ارجاعات بجا و شیرینی هم به ادبیات داره، خواه این ادبیات داخلی باشه یا خارجی. 
این کتاب یه تفاوت دیگه هم با سفرنامه قبلی داشت؛ تو این سفر ایشون متاهل شده بود و با همسرش همسفر شده بود و انگار کنار سفرنامه یه داستان پرتعلیق با چاشنی عشق و محبت هم می خونیم. شاید این روایت بسیار شخصی ایشون از زندگی خصوصیش برای خیلی‌ها جذاب نباشه و حتی بهش ایراد بگیرن (کما اینکه گرفتن) اما من زنانگی روایتش رو دوست داشتم. زنانگی که در عین حفظ حرمت‌ها و فرهنگ اصیل خودمون، قوی و مقتدر از پس چند کار و تصمیم مهم براومده و حالا سفرنامه‌اش کرده.
نوع کار گرافیکی داخل کتاب و عکس‌های کار شده هم خیلی درست و دقیق و بجا بود. اینکه آدم رو از مراجعه به اینترنت و کسب اطلاعات و تصاویر لازم معاف می‌کرد، ویژگی درست و کاربردی این عکس‌ها بود.
اگر احیانا تفاوت امتیازهای داده شده به این سفرنامه براتون عجیبه و بلاتکلیفتون کرده که بخونید یا نه، این رو در نظر بگیرین که در سفرنامه گاهی راوی و ویژگی‌هاش هم‌تراز خود اون سفر مهمه. شما دارین مواجهه یه آدمی رو که هویت و افکاری از خودش داره می‌خونید پس طبیعیه که اون هویت روی سفرنامه‌اش و دیدگاهش تاثیرگذار باشه.
      

3

        تو روزهای جنگ صهیونی، کتابی خوندم درباره تلاش یه دختر نوجوون برای فرار از برلین شرقی. (قبلا نظرم رو نوشتم و می‌تونین بخونین.) بعدش یه کتاب کم‌حجم پی‌دی‌اف تو طاقچه پیدا کردم درباره فرارهای خاص و جالب از برلین شرقی. یکی از اون فرارها از همه عجیب‌تر بود:
دختری به نام کرستین تو برلین شرقی میره رشته شرق‌شناسی تا به بهانه این رشته یه ترم بره افغانستانی که اون روزها تو سیطره شوروی بوده و از اونجا فرار کنه به پاکستان که ارتباط دیپلماتیک با شوروی و نوچه‌هاش نداشته تا در نهایت به آلمان غربی برسه. 
نقشه پیچیده و عجیبی بود و برام جالب شد بیشتر بخونم. گوگل کردم و این کتاب برام اومد و وقتی تو طاقچه رفتم سراغش متوجه شدم قبلا تو کتابخونه‌ام گذاشته بودمش بخونم.
بعد از مدتی وقفه بالاخره تمومش کردم. چیزی شبیه کتاب‌های فرار از کره شمالی منتها بیشتر متمرکز بود روی خود سفر دختر تو کوه و کمر هندوکش افغانستان، شرحی از همسفرهاش، روستاهای مسیر، کمی طبیعت، کمی احساسات و عواطف و نظراتش، بخشی شامل بحث‌هاش با مجاهدین و اشاره‌هایی به بلایی که روسها سر افغانستان آورده بودن.
نکته جالب توجه این کتاب برام این بود که کریستن بک آلمانی نگاه بالا به پایین رایج غربی‌ها به شرقی‌ها رو تو این کتاب نداره و بدون قضاوت به همه چیز نگاه می‌کنه. همین باعث می‌شد آدم با حس بهتری کتاب رو ادامه بده.
البته گاهی خسته‌کننده میشد ولی در کل ریتم کتاب خوب بود.

از نظر ترجمه به محض اینکه خط اول رو خوندم گفتم عه اینکه شبیه کتاب "عروس بیستم" ترجمه شده... و بله! مترجم هر دو یکیه: امیرحسین اکبری شالچی.
ایشون کلا سبک ترجمه‌اش به فارسی قدیمیه. نمی‌دونم فارسی چه دوره‌ای ولی ملغمه‌ای از فارسی سعدی و بیهقی و قجری. از جهاتی جالبه و اولش هم برام هیجان‌انگیز بود ولی به مرور خسته‌ام کرد. داستان زمان خیلی قدیم اتفاق نیفتاده بود. اسفند ۶۲ شروع و بهار ۶۳ تموم می‌شد. برای حدود ۴۰ سال قبل دیگه راضی به این همه زحمت نبودم! این سبک ترجمه شاید برای کتاب عروس بیستم که معادل دوران صفویه ما بوده، جواب میده، ولی برای یه ماجرای معاصر اونم از زبان یه آلمانی تو ذوق می‌زد. 

و یه مسئله عجیب؛ بعد تموم شدن کتاب رفتم درباره بک بیشتر بخونم و بگردم. مثلا ببینم چه شکلی بوده یا الان هنوز زنده‌اس یا نه یا بعد فرارش چه فعالیت‌هایی داشته که دیدم به زبان انگلیسی هیچ داده‌ای ازش پیدا نشد. هر چقدر با گوگل و هوش مصنوعی خود گوگل ور رفتم اطلاعات خاصی بهم نداد و فقط هر بار به همین کتاب فارسی برمی‌خوردم. حتی نسخه آلمانی این کتاب هم موجود نبود!!!! و الان موندم که من دقیقا داستان کی رو خوندم؟ اگر همچین دختری با همچین حرکت متهورانه‌ای وجود داشته، چرا هیچ‌جا ازش نام و نشونی نیست؟ این آدم اگه وجود داشته باشه و زنده هم باشه الان حداقل ۶۵ سالشه و بالاخره یه جا باید ازش مصاحبه‌ای باشه. ولی هیچ هیچ هیچ.
اگه شما چیزی پیدا کردین به منم بگین و خواننده‌ای رو از نگرانی دربیارین.
      

5

14

        ابتدای کتاب نوشته رمانی تاریخی نیست و مبتنی بر تخیل است اما با توجه به شخصیت اصلی کتاب روزبه، اصل داستان در واقع بر اساس یه رویداد مهمه تاریخیه که نویسنده با افزودن شخصیت‌ها به اون و نزدیک شدن به روزبه و اون شخصیت‌ها حرف‌هاش رو زده.
از نظر تکنیکی میشه به کتاب ایرادهایی گرفت. مثلا چرا لحن و کلام بعضی شخصیت‌ها شبیه امروزی‌ها بود. به طور کلی با وجود کهن‌نویسی، حس داستان تاریخی نداشت. 
قبلا هم گفتم؛ من واقعا هیچ ایده یا الگویی ندارم که بگم روابط آدم‌ها تو دوران گدَشته و دیالوگ‌های اونها رو چطور باید نشون داد که بعد خواننده‌ها و منتقدین ایراد نگیرن که امروزی شده، نود و هشتیایی شده و قدیمی نیست. شاید اصلا الگو یا روش خاص و مورد قبول همگان هم نباشه. شاید یه نویسنده بیاد بگه از کجا می‌دونیم قدیم تو سطح خانواده و دوست و کوچه‌خیابون چطور حرف می‌زدن  یا زندگی می‌کردن. حرف بیراهی هم نیست چون ما هر چی می‌دونیم از کتاب‌های تاریخه که مورخیت رسمی دربار از اقدامات سیاسی پادشاهان نوشتن و شاید چند سند هم از رویدادهای اجتماعی و فرهنگی. 
برای همین دلایل نمی‌خوام فقط یه خواننده‌ای باشم که نشسته و ایراد نشخوار می‌کنه. منتها به نظرم یه روشی، راهی اسلوبی باید باشه که به داستان تاریخی یا وقوع یافته در زمان قدیم یه رنگ و بوی قدیمی‌تر بده. برای همین یه ستاره کم کردم. 

اما خود داستان و ایده؛ به نظرم کار ارزشمندی بود. اینکه تا یک سوم داستان ندونی ماجرا درباره کدوم شخصیت تاریخ ایرانه و بعد هم که بفهمی با اینکه آخرش رو می‌دونی با کنجکاوی دنبال کنی خودش امتیاز خیلی بالایی داره. داستانی که اولش یه عاشقانه نوجوانانه ساده به نظر میومد تبدیل شد به داستانی پر از چالش‌های فکری که تو هر دوره و زمانی می‌تونه صدق کنه. اینکه عشق حتی در غیاب معشوق می‌تونه باعث رشد یه آدم بشه هم نکته دیگه‌ای بود که خیلی دوست داشتم تو داستان. 

اما ایراد دیگه‌ای که به طور خاص به این کتاب فارغ از موضوع و زمانه داستانش داشتم و یه ستاره دیگه کم کردم متلک‌هایی بود که تو بطن داستان به وضعیت زمان حال داشت. شاید خیلیا خوششون بیاد و چنین این‌همانی رو نقطه قوت کار یه نویسنده بدونن اما به نظر من باعث دوری خواننده از جو کتاب می‌شد و کارکردی اصلی رمان رو توسط نوشته خودش نقض می‌کرد. 

کتاب برای خواننده نوجوان و جوان حتما جذاب خواهد بود و درگیرش می‌کنه و برای هدیه به یه نوجوون کتابخون خیلی گزینه مناسبیه.

      

13

        ایده خوب بود، شخصیت‌پردازی خوبی داشت، داستانش قشنگ پیش رفت، به بهانه داستان عاشقانه هم تاریخ گفته هم گوشه‌ای از دردهای انسان استعمارزده ایرانی رو.
فقط یه ایراد داره که متاسفانه ایراد بزرگیه. لحن و زبانش سرشار از خطاست. یه مادربزرگ احتمالا متولد اواخر دورا ناصرالدین‌شاه که زمان  حال داستان (سال ۱۳۲۹) حدودا باید ۶۰ ساله باشه انقدر لفظ قلم و حتی به سبک کتاب‌های تاریخی که حرف نمی‌زنه. سراسر کتاب جمله‌هاش نیازمند بازنویسی و اصلاح این زبان بود. اصلا بعضی واژه‌هایی که این مثلا مادربزرگ تو سال ۲۹ به کار می‌برد، واژه‌ها و اصطلاحاتی بود که بعد انقلاب اسلامی تو دایره لغات فارسی رایج شده بود اونم تو متن‌های رسمی و خبری، نه گفتگوی روزمره مردم.

ولی با این حال کتابی بود که یه شب تا صبح پر از بی‌خوابی خوندم و یه درخت هم تو فیدیبو به خاطرش گرفتم. قبل شروع به خوندن کتاب تو یه طرح درختکاری شرکت کرده بودم و برای همین با این یه سره خوندن، درخت هفته اولم رو گرفتم.
      

20

        کتاب فوق اواین کتاب از مجموعه "ماموران اسراییل در ایران" بوده که نوسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منتشر شده. طبیعتا با کتابی مستند روبه‌رو هستیم که اسناد و مدارک مربوط به یک جاسوس اسراییلی رو در کنار هم جمع‌آوری کرده و به ترتیب رخداد وقایع و توضیح و تشریح‌های مربوطه ارائه داده. برای کسانی جالب یا مفید خواهد بود که در این حوزه قصد کسب اطلاعات بیشتر و دقیق‌تر دارند یا می‌خوان کار پژوهشی انجام بدن. بعضی جاهای کتاب ابهام داره که نمی‌دونم واقعا برای خود پژوهشگر و مرکز مطالعات هم بعد این سال‌ها این ابهام‌ها رفع نشده یا بنا به مصلحت و اولویت افشای مطالب هنوز نباید اسامی یا اتفاق‌ها بازگو می‌شده.

 از نظر من ایراد بزرگ کتاب دو فصل آخره که اصلا با مطالب بقیه کتاب همگونی نداره. به خصوص فصل "موشه در دربار" که نویسنده کتاب با مقدمه‌ای طولانی از زمان حضرت عیسی و خیانت یهودا به ایشون شروع کرده و ردپای یهودهای آنوسی رو در سراسر دنیا پیگیری کرده و مثل یه متن سخنرانی رائفی‌پور نشان گفته و اومده جلو تا به امروز و ارتباط موشه با نیمروزی و دربار ایران هم اشاره کرده. مطالب این فصل می تونست تو یه کتاب جداگانه با سبک و سیاقی متفاوت بیاد نه تو کتابی که مستندنگاری بوده.

راستش رو بخواین از یه مرکز مطالعات انتظار کتاب قویتری داشتم. 

      

8

        صوتیش الان تموم شد ولی قطعا در اولین فرصت کتابش رو هم می‌خرم چون مرجع خوبیه و با ادبیات نسبتا ساده برای نوجوون‌های آینده خونه‌مون مناسبه. روخوانی آقای یامین‌پور هم خوب بود و آدم رو خسته نمی‌کرد. صوتی این کتاب در برنامه‌های نوار و طاقچه موجوده.

و اما درباره خود کتاب،
طبق گفته نویسنده، هدف این بوده تاریخ رو به زبانی متفاوت و داستانی برای مخاطب بگه تا جذاب‌تر بشه.
آیا موفق بوده؟ به نظرم نه. نتونسته یا کاملا نخواسته یا هر دلیل دیگه، در هر حال شما با داستانی تاریخی روبه‌رو نیستید. بلکه با کتابی تاریخی مواجه میشین که ترتیب روایت خوب و به‌قاعده‌ای داره، بعضی رویدادهای تاریخی رو با توصیف و صحنه‌سازی داستانی به تصویر کشیده و در فصل‌هایی هم چند شخصیت خیالی اضافه کرده و به بهانه اونها در وقایع مهمی مثل اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها دست شما رو گرفته و در زمان و مکان ۴۲ تا ۵۷ چرخونده. اگر نخوایم مته به خشخاش بذاریم که چرا پس حرف اول کتاب عملی نشده، به نظرم همین هم قابل قبوله. 

از همون منظر داستانی، خودم اون فصل گسیل جمعیت از تهران به قم برای تشییع آیت‌الله بروجردی رو خیلی دوست داشتم و صحنه‌ای به شدت قوی بود.

خوبی و جذابیت کتاب این بود که امام و فعالیت‌ها و اقداماتش رو از زوایای مختلف و از زبان راویان متنوع نشون داده بود. اگرچه توی دو فصل آخر کمی به سمت توصیف‌ها و اظهارنظرهای شخصی رفته بود و از اون استقلال روایتش کم شده بود اما کلیت کار تونسته بود زاویه دید جدید و متفاوتی برای خواننده ایجاد کنه؛ حتی برای خواننده‌ای که امام رو درک کرده یا درباره‌ش زیاد خونده.
بعضی مطالبش هم برام کاملا جدید بود و نمی‌دونم تا به حال کسی بهش نپرداخته بود یا من اون طور که باید مطالعه نداشتم.

تو فصل آخر مقایسه‌ای بین شاه و امام کرده بود که باید بگم تا به حال اینطور و از این زوایه بهش نگاه نکرده بودم. مقایسه‌ای که از سطح و شعار فراتر رفته بود و دیدگاهی نقادانه و عمیق‌تر به دو متولی کشور داشت.

حرف آخر، حسرت همیشگی من برای انقلابی به این باشکوهیه که این چنین به خطا و انحراف رفت. اگر سیمای زیبای قدرت مسئولین رو اونطور مسحور نمی‌کرد که به قول شهید مدنی ترنج در دست خودشون رو ببازن چقدر شرایطمون متفاوت می‌شد و چشم و چراغ تاریخ و جهان و اسلام و بشریت می‌شدیم. در موارد زیادی از کتاب و به خصوص در بازخوانی سخنرانی‌های امام خطاب به محمدرضا پهلوی و افرادش می‌شد به راحتی مسئولین ادوار مختلف کشور رو جای اونها گذاشت. آیا ایران برای درست شدن و برگشتن انقلابش به مسیر اصلی به خمینی دیگری نیاز داره؟ آیا اصلا فرصتی هست؟ اون هم با توجه به اینکه در آستانه جنگی آخرالزمانی با رقیبی ایدئولوژیک‌تر از خودشه؟

      

16

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.