بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دفترچه ممنوع

دفترچه ممنوع

دفترچه ممنوع

آلبا دسسپدس و 1 نفر دیگر
3.9
20 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

15

... می خواستم تنها باشم تا بتوانم چیز بنویسم ولی هر کس در یک خانواده بخواهد تنها باشد گناهکار است. می خواهم حقیقت را اعتراف کنم، بگویم از لحظه ای که گوئیدو از من تقاضا کرد با او به ونیز بروم تصمیم گرفتم دعوتش را قبول کنم. ولی هرگز جرات نکردم حتی در این دفترچه هم به آن اعتراف کنم، چون در این صورت باید قبول می کردم که با همه سعی و کوششی که بیست سال است برای فراموش کردن خود کرده ام موفق نشده ام. همه چیز موقعی شروع شد که این دفترچه براق و سیاه را که شباهت بچه زالو دارد در زیر پالتویم گذاشتم و به خانه آوردم در حقیقت...

لیست‌های مرتبط به دفترچه ممنوع

یادداشت‌های مرتبط به دفترچه ممنوع

            باسمه
🔰 انتظار نداشتم با پایان این کتاب، همچین حس و حالی داشته باشم... چون خودم نخریده بودم، در موردش مطمئن نبودم. دیگه هم نرفتم نظر بقیه رو بخونم؛ چون می‌ترسیدم خوب نگفته باشن و روی ارتباط گیری من با کتاب، اثر بذاره. خلاصه با همچین وضعی شروع شد...
🔰 هرچقدر جلوتر رفتم، نظرم بیشتر مثبت شد! قالب یادداشت‌های روزانه باعث شده بود در عین پیوستگی مطالب، با بخش‌های کوتاهی مواجه بشم که خوندنش خیلی وقت و تمرکز نمی‌خواد. نویسنده هم واقعاً مخاطب رو برای دونستن جزئیات گذشته و آینده هر کدوم از اعضای این خانواده تشنه می‌کنه.
🔰 کجاییم؟ ایتالیای پساجنگ. دخالت‌های استعماری در لیبی و اتیوپی، جنگ داخلی اسپانیا و دو جنگ‌ جهانی. جامعه ایتالیا بعد از مدت‌ها جنگ و تجربه اشغال بعد از جنگ جهانی دوم، به آرامی و در عین ترس از وقوع جنگ جهانی سوم، در حال بازسازی خودش هست. فقر، صف، ترس از ورشکستگی و... همه از ویژگی‌های اون ایام هستن که در متن، منعکس شده.
🔰 خانواده‌ای که در داستان همراهشون هستیم، سرگذشت جالبی دارن:
@ پدری ارتشی زاده که همیشه آرزوهای بزرگ داشته؛ ولی نیازهای مالی روزمره اجازه بالاتر از باجه بانک رفتن رو بهش نداده.
@ مادری اشرافی زاده که به خاطر نیاز مالی مجبور به کار در اداره شده.
@ پسری که آنچنان به هوش و مسئولیت پذیر نیست.
@ و دختری که باهوش و رام‌نشدنی به نظر میاد.
🔰 گرچه عمده بار مالی خانواده به دوش پدر هست؛ اما این مادر هست که داره عمده مسئولیت مدیریت خانواده و زندگی رو به دوش می‌کشه. به همین خاطر هم هست که ما داریم روایت مادرانه این زندگی رو می‌خونیم... مادری که حتی به دیگران نمیگه مشغول روزمره نویسی هست؛ چون ممکنه به نظر دیگران بیاد وقت و توان اضافی داره و یه کار جدید به دوشش بندازن...
🔰 گرچه تفاوت‌های فرهنگی جامعه ما و این جامعه در جای جای اثر خودنمایی می‌کنه؛ اما انگار سنگینی بارِ رویِ دوشِ والدین و فداکاری‌های اونا همه‌جا مثل همه... فداکاری، گوهر وجودی هست و نه وظیفه! درست نیست که اونو برای این عزیزان اجباری (و در نتیجه بی‌ارزش) تلقی کنیم...
🔰 با اینکه بحث کثیف خیانت و روابط خارج از ازدواج برای اونا به اندازه فرهنگ ما قبیح نیست؛ ولی باز هم میشه دید در حدود نیم قرن قبل، حساسیت‌های بیشتری روش بوده! اصلاً از همینجا بحث جدی تغییرات نسلی در کتاب شروع شده. تفاوت نسلی خیلی خوب نشون داده شده؛ تفاوت بین ایمان به والدین و عدم ایمان، تفاوت بین اشرافی بودن و نبودن و...
🔰 همون‌طور که گفتم کتاب، عرصه تقابل با فقر، تنهایی و تفاوت نسلی هست. نمودهای شگفت‌انگیزی از مواجهه با فقر داره که دو موردش بیش از همه در ذهنم مونده:
@ افزایش حقوق پدر که همه فکر می‌کردن میتونن باهاش زندگی رو تغییر بدن؛ اما نهایتاً دیدن هیچ چیزی از آرزوهای قبلی باهاش تأمین نمیشه و به همین خاطر تاکسی گرفتن و انعام دادن تا به خودشون اثبات کنن...
@ وقتی که ریکاردو (که قبلاً معتقد بود پدرش با کارمند شدن اشتباه بزرگی در حق خودش اشتباه بزرگی کرده) از احتمال پیدا کردن همون شغل در همون بانک ذوق می‌کنه و مسیری رو ادامه می‌ده که فکر می‌کرد پدرش اشتباه طی کرده...
🔰 در جای جای کتاب، واگویه‌ها و وقایع بسیار جالب توجهی می‌بینین. گرچه عملاً به حقوق زنان پرداخته؛ اما مثل ادبیات فمنیستیِ افراطی، عمل نکرده و دیدگاهی منصفانه داره. هرقدر به عادی شدن فداکاری مادر برای خانواده پرداخته، به انتظار از پدر برای تأمین همه جوره پول و انتظار از پسر برای برپایی زندگی از ۲۰ سالگی هم پرداخته...
🔰 فکر می‌کردم اینکه بیشتر کتاب توی ذهن نویسنده بگذره، برام جالب نباشه؛ ولی نه تنها این‌طور نشد که خیلی هم جذابیت داشت! نکته جالب دیگه نمایش خوب اثر این فکر کردن بیش از حد در خستگی روحی و جسمی مادر خانواده بود و نشون می‌داد حواس نویسنده، جمع بوده.
🔰 هرچند ترجمه کتاب قدیمیه؛ ولی جز در یه سری موارد، متنی روان و امروزی داره. نکته آزاردهنده هم مثل همیشه ضعف در موارد ویرایشی هست که توی ذوق می‌زد...
🔰 این کتاب برای من، نمود جامعه اروپایی بود در حال تبدیل شدن به آمریکا؛ آمریکای فرهنگی و سیاسی! از این جهت، تضادهای فرهنگی خیلی به چشم میان. اگه این موضوع براتون جالبه، فکر می‌کنم کتاب «سال‌ها» از نشر بیدگل هم براتون مفید باشه. آنی آرنو برمبنای روایت زندگی خودش، تغییرات نسلی جامعه فرانسه رو هم روایت می‌کنه. البته جنبه ناداستان اون کتاب خیلی بیشتره.
⚠️⚠️⚠️
همین یه بند رو نخونین که آخرش لو نره. بقیه‌اش رو بخونین
.
.
.
⚠️ گرچه همه شخصیت‌ها از لحاظ اخلاقی شکست خوردن؛ اما  رستگاری نسبی شخصیت مادر هم بیشتر از روی اجبار عدم توانایی تغییر ذاتِ احترام گذارِ به سنت بود و نه تغییر ذهنیت! اینجاست که ارزش انتخاب، بیش از پیش نمایان میشه...
.
.
.
⚠️⚠️⚠️
🔰 این اولین تجربه من از ادبیات ایتالیا بود. تجربه‌ای که خوب گذشت و امیدوارم در آینده باز هم تکرار بشه. در مجموع، چه به عنوان مخاطب تخصصی مطالعات زنان و چه به عنوان مخاطب عام توصیه می‌کنم بخونین...

پ.ن: هوای پدرها و مادرها و خودمون رو بیشتر داشته باشیم...
پ.پ.ن: تنهایی رو توی این کتاب، به شکل تلخی تجربه کردم... اینکه کسی نباشه یه حرفه و اینکه با هم باشین و تنها، یکی دیگه...