در این کتاب به نوعی با شکل گیری یک داستان مواجهیم. نویسنده ای که معتقد است تمام داستانها و حرفها گفته شده و حرف بیشتری برای بازگو کردن نیست اما معشوقهاش اصرار دارد او داستانی بنویسد.
از سوی دیگر مردی که تنها با مادر خود زندگی میکند و در گذشته سابقهی دستگیری توسط دولت به دلیل بیان حرفهای ممنوع دارد
سوژهی پیشنهادی دختر به نویسنده است و خود این مرد به این سوژه بودنش واقف بوده اما معتقد است که نویسنده چیزی دربارهی او نمیداند و نمیتواند حرفی برای گفتن داشته باشد.
در این کتاب با انسانهایی مواجه هستیم که با وجود کنار هم زندگی کردن، درک درستی از هم ندارند و هر یک در دنیای خود زندگی میکند. انسانهایی که حتی نامی هم برای خود ندارند و تنها با توجه به نقش حضور خود در داستان شناخته میشوند.
انسانی تنها در جمع