یادداشت
1402/3/4
3.7
5
در اواسط کتاب وقتی دغدغه های مادرانهاش را میخواندم با خودم میگفتم که باید مادرم را بغل کنم ببوسمش و بگویم بخاطر همه سختیها ممنون، ممنون که دووام آوردی ولی هرچه گذشت فهمیدم اشتباه است. من آدمی فداکاری نیستم، من چنین اجازهای را به خودم نمیدهم، مادر بودن نه فقط سخت و دردناک که گویا یک شکنجه بی توقف است. عمیقا دوستش داشتم، تمام ان چیز هایی بود که نمیبینی که نمیخواهی که ببینی چه از سر خودخواهی چه از سر بی توجهی، بعد خواندنش دوست داشتم آدم بهتری باشم، فرزند بهتری ولی هرچه بیشتر فکر میکنم حس میکنم دور بودنم از مادرم، آزاد گذاشتنش برای تجربه تمام رویاهایش، ایجاد دوبال برای پروازش، تمام چیزی است که میتوانم به او هدیه کنم
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.