معرفی کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت اثر شرمن الکسی مترجم رضی هیرمندی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
9
خواندهام
260
خواهم خواند
134
توضیحات
جونیور کاریکاتوریست نوجوان در اقامتگاه سرخ پوستان زندگی می کند او با گرفتاری های جورواجور جسمی به دنیا آمده اطرافیانش جز دوست یک دل و یک رنگ او مرتب آزارش می دهند.جونیور به قصد آموزش بهتر اقامتگاه را ترک می کند و به مدرسه ای تمام سفید پوست در شهرک مجاور می رود قوم و قبیله اش به او که نخواسته هم رنگ جماعت باشد لقب خائن می دهند و دردسری تازه شروع می شود. شرمن الکسی زندگی واقعی اش را دستمایه قرار داده و جهانی شگفت و تامل برانگیز آفریده که با طنزی یگانه،خوانندگان سنین مختلف را به گریه و خنده وا می دارد. از هر نظر عالی،گزنده و واقعا خنده دار. نیل گیمن(نویسنده) یک ریز خندیدم،از ابتدا تا انتها ایمی سداریس(هنر پیشه،کمدین و نویسنده) طنزی تند و تیز،حرف هایی نیش دار...و زبانی شوخ و شنگ.
بریدۀ کتابهای مرتبط به خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت
نمایش همهلیستهای مرتبط به خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت
نمایش همه1404/1/1
1403/12/30
1403/9/8
پستهای مرتبط به خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت
یادداشتها
1403/10/4
1401/12/16
1402/3/15
کتاب تلخ ترین وقایع را با شیرینی طنزش به خورد خواننده می دهد و خواننده هم از خوردنشان لذت می برد و باز هم طلب می کند. شروع بی نظیر کتاب با جمله ای که ما را به تعجب و شگفتی و کنجکاوی و خنده می اندازد. زبان داستان دارای تعلیق و شسته رُفته و روان و خوشمزه است. نوشته ها پشت سرهم نوشته نشده اند و فاصله ی بین جملات و تا حد امکان تکه تکه کردن پاراگراف ها ، خواندن را آسانی می دهد و حس خواندن یک کتاب پر از جک های شدیداً دست اول را به آدم می دهد که هرچه بخوانی سیر نمی شوی ! روحیه ی شخصیت اصلی داستان یعنی جونیور جالب است. در پی هدف است. در پی هنجارشکنی ، هنجارهای اشتباه. در پی پیدا کردن خویشتن. در پی شادی وحس های خوب. او آزار می بیند و همچنان به راهش ادامه می دهد. طالب عدالت و همدلی ست. گاهی مرض می زند به کله اش و گاهی دروغگو می شود ، اما با این وجود قابل احترام و خواستنی ست. یکی از نقاط عطف کتاب ، کاریکلماتورهای بی نظیرش است. که حق مطلب را کاملاً می کنند توی حلق آدم! ایول. یکی از تم های اصلی داستان دیده شدن سرخپوست ها و نابودکردن باورهای غلط درباره ی آنان و ایجاد باورهای صحیح درباره ی آنهاست. سرخپوست ها از دید عامه مشتی بی سواد و عقب افتاده اند که قبیله ای زندگی می کنند و فقط بلدند بگویند گومبا گومبا ! احتمالاً شرمن الکسی ِ سرخپوست از این قضیه ناراحت بوده و این کتاب را با ابروهای درهم تنیده می نوشته. تم های دیگر آن پیدا کردن اهداف و راه شخصی زندگی و به دنبال آرمان ها و رویاها و آرزوهای خویشتن رفتن با وجود تمام رنج ها و نکبت های زندگی ست. یکی از اوج های کتاب جاییست که رنج های جونیور زیادتر از همیشه می شود و اتفاقات بد پشت هم برایش دست تکان می دهند. جونیور تصمیم می گیرد که نجات پیدا کند ، یعنی بهتر است بگویم که خودش را نجات دهد. شروع می کند به نوشتن فهرست هایی از «تمام کسانی که در زندگی بیشترین شادی را به او داده بودند» و «نوازنده هایی که شادترین آهنگ ها را نواخته اند» و «غذاهای محبوبش» و «کتاب های محبوبش» و «بسکتبالیست های محبوبش» و... و کاریکاتور کشیدن و نوشتن و نوشتن و نوشتن برای فرار از درد هایش. او چه خوب راه های رهاتر شدن را به چنگ آورد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/9
1403/12/27
1403/3/5
1403/2/16
1401/5/19