محدثه ز

تاریخ عضویت:

خرداد 1404

محدثه ز

@mohad_z

2 دنبال شده

6 دنبال کننده

                • کتاب‌خوار و کتاب‌خوان
• مدیر کتاب‌فروشی آنلاین بوکوفیل
• روابط عمومی نشر باژ
• گاهی مترجم پاره‌وقت
• گاهی نمونه‌خوان کتاب‌ها
• گاهی غُرغُرو
• ...
              
bookphill
https://www.goodreads.com/mohad_z

یادداشت‌ها

نمایش همه
محدثه ز

محدثه ز

دیروز

        خانه درختی ۱۰۴ طبقه از مجموعه کتابای خانه درختی به قلم اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون عه!
 داستانی طنز درباره خانه درختی اندی و تریه که تو اون همه چیز ممکنه و هیچ چیز غیر ممکن نیست!
کتاب فضای کودکانه، جذاب و خنده داری داره که آخر هر صفحه یک سری چیستان و جوک در قالب سوال و جوابای بامزه اومده!
برخلاف حجم زیاد کتاب اکثر صفحات نقاشیه و در حد چند جمله یا چند خط نوشته داره که به نظرم این یه ویژگی خوبه که بچه ها به کتاب خوندن علاقه مند شن، چون خسته کننده نیست براشون.
این کتاب رو انتشارات هوپا چاپ کرده و برای گروه سنی ج یعنی ۱۰ تا ۱۵ سال مناسب تره، اما من توصیه میکنم اگه برای هدیه دادن (عیدی بدید به بچه های فامیل ایده خوبیه!) گرفتیدش، قبلش خود شما هم بخونید :-"
به نظرم کتابای زمان ما خیلی ساده تر بود، و خوشحالم که این همه تنوع کتاب تو ژانرای مختلف برای کودکان و نوجوانان زیاد شده.
پ.ن۱: خواهر کوچیک من ۲ جلد دیگه این کتاب رو داره و خیلی دوسشون داره، همیشه موقع خوندش میخنده و هی میاد به من نشون میده لذا ترغیب شدم بخونم!
پ.ن۲: درسته گفتم ده تا پونزده اما چون متن‌ش کمه به‌نظرم برای کلاس اول و دومیا خوبه، و خب خیلی خوب
      

2

محدثه ز

محدثه ز

دیروز

        ☆ ۴ ستاره نقره‌ای! ☆
این کتاب شبیه یه بازی پینگ‌پونگ گروهیه، و خواننده توپ بازیه که مدام شخصیت‌ها می‌کوبن تو سرش و می‌فرستنش سمت یکی دیگه!

▪︎ داستان درباره چیه؟
کت ۱۶ ساله و مادرش سال‌هاست با یه جاعل جواهر زندگی می‌کنن و مادر کت تصمیم گرفته خودش رو از این زندگی بیرون بکشه، اما به یه شرط؛ آخرین ماموریتش!

‌▪︎ خب داستان یه تریلر معمایی یانگ ادالته، از اون‌جایی که شخصیت‌های اصلی ۱۶ تا ۱۹ سال‌شونه یه جاهایی خراب‌کاری می‌کنن و خنگ‌بازی درمیان و بدشانسی پشت بدشانسی که واسه من بامزه و خنده‌دار بود. (بعضیا تو ریویوشون گفته بودن رو مخ‌شون بوده ولی بیایید سخت نگیریم خنده‌دار بودن!) در کل بسی سرگرم شدم خصوصا یک سوم پایانی داستان که پر از توئیست بود. با این که ۹۰٪ رو حدس زدم بازم از داستان لذت بردم چون خیلی ماهرانه نویسنده ما رو بین شخصیت‌ها پاس‌کاری می‌کنه و دقیقا تا صفحه آخر داره بازی‌مون می‌ده. تنها چیزی که باهاش حال نکردم این بود که آخرش همه‌ی آدم‌ بدها گیر افتادن! یعنی انقدر داستان‌های دارک خوندم که خب دلم نمی‌خواست این‌طوری بشه و دلم می‌خواست پایان دارک‌تری داشته باشه... (گریه)

▪︎ وایب تینیجری و نتفلیکسی داستان + معماها + فضای لاکچری و این که همه چی تو عمارت یه میلیاردره خیلی خیلی وایب بازی‌های میراث داشت، ولی بازم هیچی بازی‌های میراث نمی‌شه تو قلبم!

‌▪︎ در نهایت واقعا از خوندنش لذت بردم، سرگرم شدم و یه جورایی برام یه چالش جدید بود! من کتاب رو قبل از چاپ نمونه‌خوانی کردم؛ مترجم روناک احمدی آهنگره و سبک ترجمه‌ش کلا شکسته‌نویسیه! یعنی چه دیالوگ‌ها و چه متن اصلی همگی شکسته نوشته شدند و این واسه من چالش بود چون واقعا تو تصحیح یه جاهایی گیج می‌شدم و چیزای جدید یاد گرفتم. اما متن بسیار تمیزه و لحن خیلی جذاب و پرهیجان دراومده!
"دروغگوهای دوست‌داشتنی" به‌زودی از نشر نون چاپ می‌شه و اگر طرفدار این سبک کتاب‌ها هستید امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
      

3

محدثه ز

محدثه ز

دیروز

        ☆ ۴ ستاره نقره‌ای ☆

▪︎ داستان چه‌طوری شروع می‌شه؟
"جنون مکزیکی" با یه نامه شروع می‌شه نامه‌ای از طرف دختر عمومی نوئمی، کاتالینا، که به تازگی ازدواج کرده و همراه همسرش به والامکان رفته. والامکان کجاست؟ یه خونه عجیب تو یه شهر دورافتاده‌...
نامه اونقدر عجیبه که انگار حال روحی کاتالینا خوب نیست و پدر نوئمی ازش می‌خواد بره پیش دخترعموش.
اما نوئمی یه دختر سرکشه و به این راحتیا راضی نمی‌شه، پس پدرش بهش میگه اگه بری پیش کاتالینا می‌ذارم بری دانشگاه... 
از همون بدو ورود به والامکان نوئمی متوجه می‌شه یه جای کار می‌لنگه و متوجه می‌شه بین گذشته‌ی شهر، این خانواده و حال کاتالینا یه رابطه عجیب هست. خیلی زود نوئمی متوجه می‌شه یه راز شوم تو این خونه نهفته‌ست که برای نجات خودش هم که شده باید بفهمه که خانواده دویل چی رو پنهان می‌کنن و چرا خونه‌ی اون‌ها به شکل عجیبی بوی مرگ میده و پر از اتفاقات مرگباره...
یه هیولا این‌جاست، یه جا قایم شده و نوئمی باید پیداش کنه...

▪︎ من عاشق وایب این کتابم! یه فضای گوتیک-ویکتوریایی که مرزهای بین واقعیت و توهم توش مشخص نیست!
کتاب دارکه، مریضه، مسومه و می‌شه این رو حس کرد...
سیاهی‌ش مثل یه باتلاقه که دلت می‌خواد توش غرق شی و بری پایین‌تر و تو تاریخ برگردی عقب تا بفهمی چی شد که این‌طوری شد!
من واقعا عاشقش شدم اما...

▪︎ اما می‌رسیم به اما‌ها!
ببینید من می‌تونم تا چند روز آینده در مورد این کتاب حرف بزنم ولی حقیقت این‌جاست که هرچقدر ایده خفنه، پرداخت داستان جذابه، فلش‌بک‌هاش کرک و پر ریزونه شخصیت‌پردازی داغونه، و حقیقتا عمیق نداره. نویسنده شخصیت‌های متفاوتی خلق کرده که هر کدوم نقش خاصی تو پیش رفتن داستان دارن اما من هیچ تصویری از شخصیت‌های کتاب، دیدگاه‌شون و... ندارم واقعا فقط یه سری فن‌آرت دیدم که بهم یه ایده کلی بدن چه شکلی‌ن شخصیت‌ها. به نظرم همون‌قدر که به تاریخ والامکان و خونه عمق بخشیده بود می‌تونست به خود شخصیت‌ها هم عمق ببخشه!

▪︎ و اما پایان کتاب... انقدر ریتم داستان تند و سیاه شده بود آخرش که یه پایان دردناک و سیاه دلم می‌خواست حقیقتا و یه‌کم زد تو ذوقم پایانش :( واسه همین هم ستاره‌هاش جای طلایی نقره‌ای شد.

× و کلام مسجم شد...
‌
‌
‌
      

1

محدثه ز

محدثه ز

دیروز

        تو با ما چه میکنی عباس معروفی!
تماما مخصوص، تماما مخصوص عباس معروفی است!
عباس معروفی سبک خاص خودشو داره، توی همه کتابایی من تا الان ازش خوندم، یه سردی و غم عجیبی حس میشه و با همین تم شما عشق و جنون و... رو به سبک عباس معروفی عمیقا تجربه میکنید.
کتاب طبق معمول نثر شیوا و گیرایی داشت.
سه تا ویژگی تماما مخصوص کتاب:
۱.فلش بک زدن های درست و به موقع!
۲.این که با هر چیز تموم میشد با همون شروع میشد، میشه گفت کلید واژه ابتدا و انتهای فصلها یکی بود!
۳.آمیختن رویا و خیال. این که تو نمیدونستی الان واقعیته یا تراوشات ذهن آشفته عباس ایرانی!
به نظرم کتاب به دو بخش تقسیم میشد، بخش اول و اعظم آن شامل زندگی راوی (تبعید و مهاجرت/ آینده و گذشته/ و البته زندگی عشقی) و بخش دوم که به نظرم یه خرده افت داشت شامل فصلها آخر کتاب بود مبیّن اوهام، جنون نویسنده بود.
پ.ن۱: سال بلوا و سمفونی مردگان دوست داشتنی تر بودند.
پ.ن۲: پیکر فرهاد و فریدون سه پسر داشت در اسرع وقت مطالعه خواهد شد
      

4

محدثه ز

محدثه ز

دیروز

        ☆ سه ستاره‌ی قرمز به رنگ خون ☆
برای روزهای ۲۴ سالگی‌م که می‌تونست قشنگ‌تر از این باشه ولی تو سیاهی داره سپری می‌شه...
‌
من همه‌ی کتابای "مت هیگ" رو دارم. اما اغلب‌شون رو نخوندم، در واقع یه جورایی انگار نقطه‌ی امن من محسوب می‌شن. نگه‌شون داشتم برای زمانایی که تو یه فروپاشی روانی با شیب تندم...
زمان‌هایی مثل این روزا که دنبال یک دلیل برای زنده موندن می‌گردم :)

این کتاب بیوگرافی مت‌ هیگه، روایتی از روزهایی که سگ سیاه افسردگی رهاش نمی‌کرد. فقط هم بیوگرافی نیست یه جورایی کتابچه راهنمای افسردگیه چون کلی فکت آماری و تاریخی میگه یا حتی شاید یه کتاب خودیاریه چون بغلت می‌کنه و پیشنهاد کتاب و فعالیت‌های مختلف برای بهتر شدن حال‌مون میده.

راستش من از خوندن بیوگرافی‌ها فراریم، به نظرم حوصله سر بره :-؟ ولی نمی‌دونم چه جادویی تو قلم این مرده که با خوندن تک‌تک صفحاتش لذت بردم.
یه چیز دیگه که تو این کتاب برام لذت‌بخش بود این بود که یه جورایی تکمیل‌کننده‌ی همه‌ی رمان‌هاش بود، انگار نشستی پای دردِ دل‌هاش و تازه می‌فهمی که چرا فلان کتاب رو نوشته. آدم تو اون لحظه دلش می‌خواد به آقای هیگ بگه مرسی که جسارت به خرج دادی و اون کتاب رو نوشتی!
اگر رمان‌های مت هیگ رو خونده باشید (مثلا کتابخانه نیمه‌شب که دیگه خیلی معروفه) این‌جوریه که یه داستان ساده داره و تهش نصیحت‌طور می‌شه و کلا در مسیر داستان شخصیت اصلی تلاش می‌کنه از یه راه تاریک و سیاه عبور کنه تا به روشنایی برسه.
این مسیر زندگی مت هیگه! کسی که از دل سیاه‌ترین روزها و افسردگی عبور کرده و سعی می‌کنه با کتاباش همراهی برای آدمای دیگه تو این مسیر باشه و امید به زندگی‌شون تزریق کنه.
خلاصه که شاید هیچ‌کدوم از کتابای مت‌هیگ شاهکار نباشه ولی هر بار من رو از یه فروپاشی نجات داده و این یعنی شاهکار کرده! :)
‌
× شاید اگر یه روز عادی و با یه حال خوب می‌رفتم سراغش حتی نمی‌تونستم تمومش کنم، اما این روزا به خوندن چنین کتابی نیاز داشتم.


▪︎ یه بخش از صفحه ۱۸۰ کتاب تقدیم شما:

چگونه زمان را متوقف سازیم؟ با بوسیدن عزیزان.
چگونه در زمان سفر کنیم؟ با مطالعه.
چگونه از زمان بگریزیم؟ با هنر.
چگونه زمان را لمس کنیم؟ با قلم به دست گرفتن.
چگونه زمان را فروبنشانیم؟ با نفس کشیدن.
‌
‌
• و نکته‌ی آخر، در مورد ترجمه!
می‌شد گفت ترجمه‌ی قابل قبولیه اما انتخاب واژگان خیلی نچسب بود :-؟
مترجم یه جاهایی یه معادل‌هایی انتخاب کرده که واقعا به اون متن نمیاد و حق‌مطلب ادا نمی‌شد.
من قبلا "انسان‌ها" رو با ترجمه خانم گیتا گرکانی از نشر هیرمند خونده‌م و به نظرم خیلی خوب و روان بود، می‌خواستم بگم با ترجمه ایشون بخونید ولی ریویوی چند نفر رو خوندم که نوشته بودن اون ترجمه هم خوب نبوده!
در نتیجه شاید بهتر باشه زبان اصلی بخونید.
      

1

محدثه ز

محدثه ز

دیروز

        سلام! پارسال که این کتاب رو خوندم بهش یک دادم. این‌بار سه می‌دم.
ترجمه‌ای که این‌بار خوندم از خانم فروزان صاعدی بود. ترجمه خوب و روان و کامل‌تری نسبت به کتابی بود که پارسال خوندم.
خیلی از پرش‌های داستانی که  باعث شده بود از کتاب خوشم نیاد درست شده بود ولی بازم قلم نویسنده پختگی لازم رو نداره.
‌
اما! کیم جی‌یونگ یه قهرمان نیست!
با این که سعی می‌کنن کتاب رو بزرگ کنن و کیم جی‌یونگ رو یه قهرمان نشون بدن باید بگم که واقعا منفعل‌ترین آدمیه که تو زندگیم دیدم.
همیشه همه چیز توی ذهنشه حتی وقتی تو یه موقعیت درسته رسما هیچ غلطی نمی‌کنه! (دیگه خیلی شاکیم از دستش)
داستان در واقع یه شرح و بررسی تبعیض جنسیتی در کره جنوبی از نظر تاریخی_اجتماعی در قالب زندگی کیم‌جیونگه و البته گاهی مادرش.
اگه جایی دیدید کتاب رو توصیه کرده بخونید، بخونید!
حتی خودمم بهتون این کتاب رو توصیه می‌کنم بخونید تا یاد بگیرید مثل کیم‌جیونگ نباشید!
اتفاقا تصمیم دارم توی کتابفروشیم این کتاب رو معرفی کنم و براش تیتر بزنم:
"مثل کیم جی‌یونگ نباش!"

 <a href="https://www.goodreads.com/review/show/4518582095#">ریویو پارسالم رو این‌جا بخونید</a>
      

1

محدثه ز

محدثه ز

دیروز

        -علم تجربی است و بایستی تجربی هم تدریس شود.
-باید دید تا باور کرد.
-همیشه انسان خیال می کند تعصب تمام شده است، در حالیکه تعصب بدتری را جانشین تعصب قبلی کرده است.
-کشوری به اوج تمدن و ترقی معنوی می رسد، حال آنکه در همان وقت کشور دیگری مشغول سوهان زدن بر زنجیرهای توحش آبا و اجدادی خویش است.
بشر همیشه به جایی می رسد که ابتدا شروع کرده بود، لکن در این گردش چیزی در حال تکامل است و آن اندیشه بشری است. وظیفه مقدس و غیرقابل فرار و انکار هر بشر تولید مثل و انتقال اندیشه و کشف دنیا ها و کاشتن نهال زندگی در همه عالم است.
همه ما با نیوتن، فارادی، ارشمیدس و خیلی از دانشمندای دیگه به لطف کتابای دبیرستانی آشناییم، این کتاب در مورد همین دانشمندا و فرمولاشون حرف میزنه اما دوست داشتنی، با دلیل و منطق. زمانی که این کتابو خوندم پیش دانشگاهی بودم و بعد از خوندن این کتاب به این نتیجه رسیدم که این فرمولهای لعنتی !! هم میتونه دوست داشتنی باشه اگر داستان و تفکر پشتش رو بدونیم. در نهایت به نظرم این کتاب رو باید تقدیم وزارت آموزش و پرورش کرد، باشد تغییر عاقلانه ای در سیستم آموزشی ایجاد شه! 
صفحه 94: به همدیگر رحم نکنید، عشق بورزید و یکدیگر را دوست داشته باشید، ترحم درخور حیوانات است، دست ترحم را رد کنید و دست عاشقی را با عشق بیفشارید.
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.