داستان کلی خوب بود ، پلات توییست جالبی داشت من به شخصه پشمام ریخت و حدس زدن اینکه قاتل کیه با استدلال سخت بود ، حدس های زیادی داشتم که فقط یکیش درست از آب در اومد ، همه چیز خوب بود ولی مثلث عشقی یکم اذیت کننده بود ، اما دوستش داشتم
        

          ☆چهار ستاره‌ی نقره‌ای درخشان☆
خانوم بارنز می‌دونم هیچ‌وقت این ریویو رو نمی‌بینی اما خیلی دوست دارم! 😂🤝
نابغه‌ها واسه‌م تداعی‌گر بازی‌های میراثه پر از معما، پسرهای خوش‌تیپ ولی دارک‌تر، خونین‌تر.
این‌بار قراره با FBI دنبال قاتل‌های زنجیره‌ای بگردیم و پرونده‌های قتل حل‌نشده رو حل کنیم!
داستان درباره‌ی گروهی از نچرال‌هاست، نوجوان‌‌هایی که یه سری توانایی ذاتی استدلال و ادراک احساسات و... دارند، و حالا اف‌بی‌آی می‌خواد آموزششون بده و تو یه مرکز فوق‌سری برای پرونده‌هاش ازشون مشاوره بگیره.
اما داستان کم‌کم پیچیده‌تر می‌شه و البته خون‌بار...
کتابای جنیفر لین بارنز برای من مثل یه زنگ تفریحه، دقیقا حس و حال سریالای تینیجری نتفلیکس رو داره و باهاشون سرگرم می‌شم و برای همین هم خیلی دوستش دارم.
مجموعه نابغه‌ها قبل از مجموعه بازی میراث نوشته شده، توی متن کاملا مشخصه بانو هنوز قلم پخته‌ای نداشته و یه جاهایی نتونسته خوب جمع کنه و سریع از روی اون چالش گذشته اما با این حال از خوندنش لذت بردم، اونقدری که بدون شک یه ۴ بهش بدم!
        

          چقدر عجیب بود واقعا 
هم فضای داستان هم شخصیت ها 
مثله بازی های میراث پر از معما بود و شما تا لحظه آخر نمیتونید حدس بزنید که کی قاتله 
بی صبرانه منتظر جلد های بعدی هستم و پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش ♥️♥️
        

          به نام خدا✨️
بنظر من ارزش خرید نداشت. چون واقعا با این قیمتا کتابای خیلی بهتری پیدا میشن.
منکر ایده خوب داستان نمیشم ولی چه حیف که اصلا درست بهش پرداخته نشد.
آخرش خیلی هندی طور تموم شد و هنوز هم باز موند.
شخصیت پردازی ضعیفی داشت.
نسبت به مجموعه بازی های میراث خیلی ناپخته تر بود و قشنگ تازه کار بودن نویسنده حس میشد.
تنها نکته خوبی که داشت این بود که اصلا اضافه گویی نکرده بود و فصل ها سریع پیش میرفتن.
        

          جنیفر لین بارنز...کلمه ای در وصف قلمت وجود ندارد... فرق نمیکنه داستان بلند یا کوتاه، جنایی یا معمایی... فرق نمیکنه چندتا بخونم... تو همیشه من رو غافلگیر میکنی...تو مانند همان گربه ای هستی که ناگهان صبح زود موقع  مدرسه جلوی راهم سبز میشود و با آن چشمان زمردی به چشمانم خیره میشود...همانقدر ناگهانی اما دلپذیر... تو مانند بادی ناگهانی در بی رحمی تابستان هستی، مانند همان گذر سریع خنکی که برای لحظه ای مرا از گرمای ملال انگیز این دنیا جدا میکند... 
کتاب نابغه ها فقط درباره ی کساندرا نبود... نه درباره دستانی که از خون خیس میشوند و کابوس هایی که او را رها نمیکنند و گذشته ای با رازهای تاریک و فریادهای بی صدا... درمورد دین هم نبود با وزنه های سنگین سرنوشت واحساس گناه... یا مایکل با حرفهایی ناگفته و لبخندهای دروغین...با جوک های بازیگوشانه و نقابی ترک خورده... یا اسلون دختری که شاید برای فرار کردن از این دنیا خودش را غرق در دنیای اعداد و منطق میکرد ولی میدانست در مواقع حساس چگونه بماند و در آغوش بکشد... لیا با گذشته ای مبهم... دختری که میتوانست دروغ را در چشمان مردم ببیند زیرا خودش رازهای زیادی را در طعنه های نیش دارش پنهان کرده بود... این کتاب درباره بودن است... درباره آدم هایی شکسته که دور هم جمع شدند... انسانهایی که در سن کم تکه های شکسته این دنیا را دیدند...موجودی که انسان میتوانست باشد را دیدند...  انتقام، خشم، ترس،دروغ، کمبود،از دست دادن... کسانی که چیزهای زیادی را از دست دادن... حتی خودشان... ولی نمیخواهند این اتفاق برای کس دیگری بیوفتد... شاید همین کسانی که هیچگاه آغوش گرم خانواده را درک نکردند بتوانند برای هم پناهگاهی امن باشند... البته اگر خنجر پنهان در دستان سرنوشت به آنها فرصت بدهد... 
پیشنهادش میکنم... اگه از بازی های میراث خوشتون اومد نابغه ها رو اصلا از دست ندید هرچند خیلی فرق میکنند... جنیفر اینبار ما رو وارد تاریکی دنیای قاتلان زنجیره ای و پرونده هایی که هرگز حل نشدند میکند... دیوارهای خون آلود... جسد هایی که هرگز پیدا نشدند... قاتل هایی که هیچ اثری از خود به جا نمیگذارند... کابوس هایی که به واقعیت تبدیل میشود...فضا سازی فرق میکرد ولی هنوز دوستش داشتم هرچند کامل توصیف نشده بود... شخصیت پردازی شباهت هایی داشت ولی بنظرم قوی تر شده بود... برای یه کتاب کوتاه واقعا عالی بود و راحت تونستم ارتباط بگیرم... ارزشش رو داره  و پایانش...؟ خودتون بخونید. 
آهنگهای پیشنهادی: 
Roi
Burning  
DOPAMINE  Kami kehoe