معرفی کتاب تماما مخصوص اثر عباس معروفی

تماما مخصوص

تماما مخصوص

3.9
43 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

101

خواهم خواند

53

ناشر
گردون
شابک
9783938406809
تعداد صفحات
406
تاریخ انتشار
1387/12/30

توضیحات

        شخصیت اصلی داستان «عباس ایرانی» است که شباهت نام او با نام نویسنده می تواند خواننده را به این فکر بیندازد که داستان درباره ی زندگی خود نویسنده است. عباس، دانشجو و روزنامه نگار ایرانی است که با توجه به شرایط سیاسی سال های دهه ی شصت به کمک مادرش از ایران فرار می کند و به آلمان می رود. در آنجا مدتی در یک هتل به عنوان مدیر شبانه مشغول به کار می شود و بعد به پاکستان می رود، مقصد نهایی او قطب شمال است.
این رمان در ۵۲ فصل نوشته شده و درون مایه ی اصلی آن سفر و مهاجرت است. معروفی در این کتاب با گیرایی خاصی از مشکلات تبعید، تنهایی غربت و عشق سخن می گوید. این رمان به شیوه ی سیال ذهن روایت شده و بین واقعیت و خیال در نوسان است. عده ای «تماما مخصوص» را تلفیقی از سه کتاب قبلی نویسنده، یعنی «سال بلوا»، «فریدون سه پسر داشت» و «سمفونی مردگان» می دانند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تماما مخصوص

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به تماما مخصوص

یادداشت‌ها

          سلام و درود.
من که جز تو کسی را ندارم، ولی چرا تو را هم ندارم؟ 
_
همه از هم فاصله داریم عباس! ما نسل بدبختی هستیم. دست مان به مقصر اصلی نمی رسد از همدیگر انتقام می گیریم. 
_
از مرگ نمی ترسیدم، از گیر افتادن می ترسیدم. دم را که فرو می دادم نمی دانستم چه بلایی سرم می آید، در هراس این بی خبری می خواستم از تنم فرار کنم می خواستم پر باز کنم و یکباره بگریزم. اما توی تنم گیرافتاده بودم. 
قسمت هایی از رمان تماما مخصوص. 
بازهم عباس‌ معروفی.
بازهم رمانی جذاب پرکشش به نام (تماما مخصوص) که از حسرت ها و نگرانی ها می گوید، از تشویش و دغدغه های جوانانه، از درگیر شدن احساس می گوید.
و از همه مهمتر از تنهایی می گوید. دغدغه ی مشترک همه ی رمان های معروفی تنهایی است. که تا آخرین لحظه ی زندگیش از آن می ترسید.
عباس معروفی تنهایی را بلای جان انسان معاصر می داند و البته دردی بی درمان.
رمان تماما مخصوص نثر شیوا و گیرایی دارد و به سبک خاص معروفی نوشته شده. با فضایی سرد و تلخ و غم انگیز اما پر از احساس و زیبایی.
در این رمان دوباره با فلش بک های درست و به موقع روبه رو می شویم که صرفا مختص معروفی است. درها و لولاهایی که باز می شود و ما را از زمان حال پرت می کند به گذشته و گاهی از واقعیت به خیالات و رویاهای دوست داشتنی.
روحت شاد نویسنده ی بزرگ من.
با مهر.
        

14

          .
تماما مخصوص،  نوشته ی عباس معروفی،  نویسنده ی جلای وطن گفته در دهه ی هفتاد و ساکن برلین. 

داستانی تقریبا اتوبیوگرافی در پنجاه و دو فصل که در مورد عباس ایرانی،  دانشجوی پناهنده به آلمان است. 
او داستان خود را روایت میکند. 
نویسنده بصورت سینوسی داستان را پیش میبرد و راوی مدام بین حال و گذشته و موهومات ذهن خود در گذر است.(چیزی که از معروفی انتظار می رود) خیالات و گفته های ذهنی او و نگاه او به اتفاقات پیرامونش،  داستان تماما مخصوص را میسازد.
داستانی با مرز باریک بین خیال و واقعیت،  بین حیات و ممات و بین آنچه باید میبود و نیست! 

عباس ایرانی که تماما با خاطرات خود زندگی میکند و با اینکه از آنها رنج میکشد و ناخن بر زخم روح او میتراشند،  حاضر نیست از آنها دست بکشد. خاطراتی بین هرم عشقی زندگی اش و البته زندگی گذشته اش در ایران.... 

نماد هایی که در این داستان به وضوح دیده می شود: 
حسرت، تبعید، نژادپرستی و در نهایت مهمترین آنها تنهایی... 

کتاب متاسفانه در ایران چاپ نمی شود و کمیاب است این جلد نیز توسط نشر گردون در برلین که توسط خود عباس معروفی اداره می شود منتشر شده است.

آ.ا

۸ بهمن ٠٠

Merged review:

.
تماما مخصوص،  نوشته ی عباس معروفی،  نویسنده ی جلای وطن گفته در دهه ی هفتاد و ساکن برلین. 

داستانی تقریبا اتوبیوگرافی در پنجاه و دو فصل که در مورد عباس ایرانی،  دانشجوی پناهنده به آلمان است. 
او داستان خود را روایت میکند. 
نویسنده بصورت سینوسی داستان را پیش میبرد و راوی مدام بین حال و گذشته و موهومات ذهن خود در گذر است.(چیزی که از معروفی انتظار می رود) خیالات و گفته های ذهنی او و نگاه او به اتفاقات پیرامونش،  داستان تماما مخصوص را میسازد.
داستانی با مرز باریک بین خیال و واقعیت،  بین حیات و ممات و بین آنچه باید میبود و نیست! 

عباس ایرانی که تماما با خاطرات خود زندگی میکند و با اینکه از آنها رنج میکشد و ناخن بر زخم روح او میتراشند،  حاضر نیست از آنها دست بکشد. خاطراتی بین هرم عشقی زندگی اش و البته زندگی گذشته اش در ایران.... 

نماد هایی که در این داستان به وضوح دیده می شود: 
حسرت، تبعید، نژادپرستی و در نهایت مهمترین آنها تنهایی... 

کتاب متاسفانه در ایران چاپ نمی شود و کمیاب است این جلد نیز توسط نشر گردون در برلین که توسط خود عباس معروفی اداره می شود منتشر شده است.

آ.ا

۸ بهمن ٠٠
        

0

          شغل ها بو دارند. دست آخر هر آدمی شبیه شغلش می شود
آندریاس گفت مهم نیست کارگر موزاییک سازی باشی یا مدیر یک هتل بزرگ مهم این است که خودت باشی ببین چی تو را به این جا رسانده که از خودت دور شدی دنبال خودت بگرد، عباس پیداش می کنی**
و چسبيد .... تماما مخصوص را می گویم ! اگرچه به زیبایی دو کتاب قبلی که از این نویسنده خواندم نبود اما در نوع خود کشش و جذابیت لازم را داشت جالبه بدونید این کتاب در ایران
مجوز چاپ نداشت و در نهایت با ۱۰ صفحه سانسور چاپ شده و نسخه اصلی را خود نویسنده در صفحه شخصی اش به اشتراک گذاشت. از بین آثار معروفی با اختلاف سمفونی مردگان و سال بلوا را بیشتر دوست دارم 
و اما داستان درباره زندگی عباس ایرانی است که در آشفته بازارهای سیاسی مجبور به فرار از ایران و مدیر هتلی در آلمان میشود. او میماند و بی خبری از  عشقش پری ، خاطرات کودکی مادری تنها پدری گم شده و آینده ای سراسر نا معلوم تلخ و تنها در غربت.
کتاب نثر شیوا و روانی دارد به همان سبک ذهن سیال نوشته شده که ویژگی منحصر به فرد قلم عباس معروفیست پر از فلش بک هایی از حال به گذشته از رویا به واقعیت.
.
        

10

          وقتی ستاره‌ای خاموش شود، یک نفر می‌میرد.

عباس‌آقای معروفی، برای ما ساکنینِ دنیای کتاب‌ها نیاز به معرفی ندارد، همان‌ست که همیشه بوده، هست و خواهد بود، و قلم و تکنیک داستان‌نویسی‌‌اش، امضای همیشگیِ پررنگ او به حساب می‌آید.
تماما مخصوص، حاصلِ هفت سال تنهاییِ عباس‌آقاست. هفت سال بین سال‌های ۲۰۰۲ لغایت ۲۰۰۹ میلادی.
عباس آقا در وصف تنهایی در بخشی از کتاب می‌نویسد:
"خیلی‌ها فکر می‌کنند سلامتی بزرگ‌ترین نعمت است، ولی سخت در اشتباه‌اند. وقتی سالم باشی و در تنهایی پرپر بزنی، آنی مرض می‌گیری، بدترین نحوست‌ها می‌آید سراغت، غم از در و دیوارت می‌بارد،‌کپک می‌زنی. کاش مریض باشی ولی تنها نباشی."

او در این رمانش، از زندگیِ عباس‌آقا از دورانی که شور و شوق جوانی در او و هم‌نسل‌هایش موج می‌زد و آن‌ها در متن ماجراهای کوی دانشگاه قرار داشتند می‌نویسد، از ماجرای فرار، تبعیدِ تحمیلی و دردِ‌ تنهاییِ غربت و ... می‌نویسد.

رمانش را دوست داشتم، خاص بود و نامش حقیقتا برازنده‌ی رمانش بود چون رمانی بود، «تماما مخصوص»، اما از بین سایر کتاب‌هایی که از او خوانده‌ام سطح‌ِ آن‌ را پایین‌تر از «سمفونی مردگان»، کمی برابر با «سال بلوا» و نهایتا بالاتر از «فریدون سه پسر داشت» و «ذوب شده» دیدم.

تماما مخصوص یا کمی تا قسمتی مخصوص، مسئله این است
همانطور که در بالا نوشتم، عباس‌آقا این رمان را مابین سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۹ میلادی نوشته و نخستین بار آن را در سال ۲۰۱۰ توسط نشر گردون در ۵۲ فصل و ۴۲۲ صفحه چاپ و منتشر نمود که البته این نسخه‌ی اولیه یکبار دیگر با کمی تغییر در حروف چینی و بدون تغییر در محتوا بار دیگر در ۴۰۶ صفحه نیز منتشر گردیده است.

اما...
عباس‌آقا در تابستان سال ۲۰۱۲ میلادی، اقدام به بازنویسیِ‌ این رمان نموده و نسخه‌ی جدید آن را در ۴۹ فصل و ۳۶۲ صفحه باز هم توسط نشر گردون چاپ و منتشر کرده است.

نکته‌ی مهم
در بازنویسی و نسخه‌ی جدید، برخی وقایعی که در نسخه‌ی اول می‌خوانیم تغییر، برخی حذف و برخی جابجا گردیده است.
از آنجایی که «تماما مخصوص» کتابی‌‌ست که در ایران چاپش ممنوع است، در سفری که اخیرا به گیلان داشتم، این عنوان را در بین کتاب‌های یک دست‌فروش دیدم و از آنجایی که اطلاعی از این موضوع بازنویسی و تغییرات نداشتم، آن را خریدم و چند روز قبل شروع به مطالعه‌ی آن کردم،‌ تا اینکه...
توی مغازه نشسته بودم و دیدم کتاب را با خود نیاورده‌ام، پی‌دی‌اف کتاب را دانلود کردم تا ادامه را بخوانم اما دیدم متن برایم آشنا نیست، یک فصل رفتم عقب دیدم من اصلا این‌ها را نخوانده‌ام، رفتم عقب‌تر دیدم آشنا نیست !!!
و با عصبانیت به سراغ گودریدز آمدم و دیدم حتی یک نفر از بین دوستانم و کلا فارسی زبانان در ریویوهای خود به این نکته اشاره نکرده‌اند و فقط به «به به» و «چه چه» بسنده کرده‌اند!
بنابراین کتاب را به گوشه‌ای پرتاب و خواندن‌ آن را با فایل پی‌دی‌اف به اتمام رساندم.

نقل‌قول نامه
"شغل‌ها بو دارن، دست آخر هر آدمی شبیه شغلش می‌شود."

"همیشه می‌خواستم بدانم مرز احساس و منطق کجا تعیین می‌شود. در آلمان فهمیدم که مرز احساس و منطق در فرهنگ تعیین می‌شود، در درازای تاریخ. آلمانی‌ها کانت دارند و ما حافظ."

"گاهی چیزی کوچک می تواند با سرنوشت آدم بازی کند، گاهی آدم نامه‌ای را بی‌دلیل حفظ می‌کند که بعدها همان نامه سند محکومیتش می‌شود."

"دنیا پر از آدم‌هایی‌ است که همدیگر را گم کرده‌اند."

"زندگی برای هرکس چندتا خط بیش‌تر نیست. مال من همین دو سه تا خط بود، فرار و تنهایی و مرگ."

...
کارنامه
یک ستاره به دو دلیل از کتاب کسر می‌کنم، اول اینکه نمی‌توانم برای سمفونی مردگان شش ستاره تخصیص دهم، دوم آنکه یک روز تمام در وب سایت عباس‌آقا، نشر گردون و ... جستجو کردم و یک نکته در مورد این بازنویسی و ویرایش نیافتم!

دانلود نامه
فایل‌های پی‌دی‌اف نسخه‌ی اولیه(چاپ ۲۰۱۰) و نسخه‌ی بازنویسی شده(چاپ ۲۰۱۲) را در کانال تلگرام آپلود کرده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آنان را از لینک‌های زیر دانلود نمایید:
لینک فایل‌های پی‌دی‌اف نسخه‌ی اولیه(چاپ ۲۰۱۰)
https://t.me/reviewsbysoheil/393
لینک فایل‌های پی‌دی‌اف نسخه‌ی بازنویسی شده(چاپ ۲۰۱۲)
https://t.me/reviewsbysoheil/394

هشتم آبان‌ماه یک‌هزار و چهارصد
        

0

آزاده اشرفی

آزاده اشرفی

3 روز پیش

        ‍ عباس دوست ندارد به سفر برود، اما نمی‌تواند "نه" بگوید.
پیرنگ اصلی داستان تماما مخصوص این است که مثل آفتاب، بالای داستان ایستاده و هر شعاعی که می‌پراکند، حاوی یکی از خرده‌پیرنگ‌های زندگی عباس ایرانی‌ است. داستان‌هایی از گذشته که اکنون شخصیت را رقم زده.
عباس ایرانی، مهندس فیزیک است و روزگاری خبرنگار بوده، و همچنان همان منسب را برای معرفی خودش برگزیده. عاشقانه‌ای در گذشته که تبعید را به ارمغان آورده و عاشقانه‌ای در حال که او را پابست نگفتن کرده.
عباس ایرانی که تنها سفر زندگی‌اش را با پدرش به جاده‌های داغ کویر داشته، حالا به قطب شمال فراخوانده شده. و تمام طول کتاب در کشاکش "نه" گفتن و نگفتنش می‌گذرد. با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن. طوری که اطرافیانش هاج‌وواج از رفتارهای او، وامانده از راهنمایی شده‌اند.
عباس که گاهی اخلاق‌هاش را به ایرانی‌گری خود ربط می‌دهد، آدم‌ها را بی‌خود بزرگ می‌کند و ترکش‌های این عظمت کذایی، اول خودش را می‌آزارد. شخصیت وامانده و پراشتباهی که دوستش داریم. با همه غلط‌ها و نادرستی‌هاش، باز درکش می‌کنیم، چون بخشی از انسان پرایراد درون ما را به تصویر می‌کشد. نمی‌توانیم ازش متنفر شویم، که انگار خودمان را نخواهیم. حتی مادری بودنش را هم دوست داریم. حتی این دل نکندن و سفت باقی ماندنش را. و آن مبارزه که تیشه‌به‌ریشه شغلش زد را هم. عباس را دوست داریم، که انگار هر یک از ما، داخل داستان روایت شده.
داستان با مهارت خاص نویسنده، ذره‌ذره روحیه متزلزل عباس را برات شکل می‌دهد. طوری که نپذیری این آدم اختلال دارد و همه حق را بهش بدهی و هر رفتارش را طبیعی بدانی. عباس قدرت رد کردن ندارد و این در تمام داستان بارز است. حتی وقتی که کوچک بود و تقاضای اردو داشت و مادرش خواست که نرود. این سفر نکردن روزهای پرالتهاب فرار را براش رقم می‌زند و ما در آن فرار، عباس معروفی را می‌بینیم که گوشه‌ای از زهر گریختن و نژادپرستی را به قلم گرفته. همه آن‌چه خودش دیده. حتی خیابانی که در کرمان قرار داشته، حتی برجک ویران لب مرز، استخوان‌های وارونه و خیابان‌های سرخ پاکستان. زنجیر طلا و پاسپورتی که شبیهش نبود. عباس معروفی، قدم‌به‌قدم با ایرانی راه می‌رود و تو می‌دانی این نوشته‌ها، تجربه زیسته نویسنده است.
قدرت اعظم کار به دست عشق است. عشقی که با نماد انگشتر سبز به ما سرنوشتی مشابه را گوشزد می‌کند. می‌فهمی که این همه شباهت، محتوم به یک پایانند. و همین باعث می‌شود گاهی پری را واقعی و یانوشکا را موهوم تصور کنی. و همین باعث می‌شود گاهی بگویی این خیال است و باطل نمی‌شود. و همین باعث می‌شود فکر کنی چقدر عباس بدون زن و عشق، پوچ است. 
و زمانی که عشق از زندگی حذف می‌شود، عباس دیگر راهی برای مبارزه ندارد. پیانو لنگ‌درهوا مانده و او فقط این موجود عظیم خوش‌نوا را نگاه می‌کند که پا به زندگی‌اش نگذاشت. فقط می‌شود از دور تماشاش کرد و لذتش را برد. عباس آن‌قدر خودش را بیچاره می‌کند که به برنارد مقتدر تن بدهد. همه‌ جانش از این سفر درد می‌گیرد. به توهم می‌افتد و تو باز باور نمی‌کنی این‌ها توهم است. فکر می‌کنی عباس راست می‌گوید.
در طی سفر، خودش را از دور می‌بیند. خودش را پیدا می‌کند. خودش را به مرگ می‌کشاند. آن‌طور که عدم صداش می‌زند و او به سمتش متمایل می‌شود. بی‌هیچ تلاشی پی نابودی می‌رود. و تنها زمانی که شفق را می‌بیند، زمانی که سیگار آخرش را می‌کشد و می‌فهمد از آخرین‌ها باید لذت برد، سگ‌هاش را پیدا می‌کند و با شوق، برای ماندن تلاش می‌کند.
تم خودکشی در کتاب بارز است. مردمی که زیر بار جبر و اقتدار، کمر خم می‌کنند و لب تر نمی‌کنند. در موقعیت فنینگ قرار می‌گیرند، اما انقدر پیش می‌روند که راهی جز حذف خودشان نمی‌بینند. خالد و کریشن باوئر آدم‌هایی بودند که خوشحال بودند، امید داشتند، اما خودکشی کردند. اما میرزاعبدلله با یک نیم‌تنه باقی‌مانده، زندگی می‌کرد. احمد بن‌بن کثافتی متحرک که کاغذ پیکاسو را برای تفریح خرج می‌کند و زندگی می‌کند. و عباس هیچ معیاری برای زندگی نداشت. طناب می‌خرید و تو می‌دانستی این طناب‌ها بی‌هدف نیستند. همه‌جا نمادی از حذف شدن به چشم می‌خورد و باز عباس با ادامه‌دادن، شگفت‌زده‌ات می‌کرد. و در نهایت، زمانی که بازو و کتفش را به سورتمه نه، به زندگی محکم کرده بود، زمانی که نه ناامید بود و نه سرگردان، با همان طناب‌ها، به شیوه‌ای دیگر از بین رفت. پایانی معلق که تصمیم را به عهده خواننده می‌گذارد. مثل اکثر کارهای نویسنده.
رد پای آقای معروفی در این کتاب مشهود است، اما پیچیدگی رمان‌های دیگرشان را ندارد. خط داستانی منظم‌تری دارد و همین داستان را روان کرده.

تماما مخصوص/ عباس معروفی
نشر گردون
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0