بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مهرداد محمدی

@mehrdad1

454 دنبال شده

331 دنبال کننده

                      عجب آشفته بازاریست دنیا!

                    

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
                یادداشتی بر رمان حاجی آقا اثری از صادق هدایت ابرمرد ادبیات داستانی و فخر ادبیات ایران در جهان است. نابغه ای که با مرگ خودخواسته اش جهان ادبیات داستانی را از وجودش محروم کرد.
محور داستان های هدایت بیان نوع زندگی اجتماعی انسان های زمانه اش است. همه‌ی آثار هدایت ریشه در اجتماع زمان خود را دارند که اساسا ادبیات، خاصه ادبیات داستانی محمل مهمی برای بیان مسائل اجتماعی و سیاسی است. آثار هدایت زاییده‌ی جهان نگری خاص اوست.
 حاجی آقا یکی از تیپ های ماندگار ادبیات است. 
صادق هدایت در حاجی آقا، تصویری رئالیستی از اوضاع ایران در سال های دیکتاتوری رضاشاه و پس از شهریور 20 ارائه می کند و با روایتی رسوا کننده پرده از چهره صاحبان قدرت برمی دارد.
هدایت در این اثر سعی دارد نوکیسه های بی مقدار را هجو کند که به جای آدم های اصل و نسب دار در راس هرم قدرت قرار گرفته اند.
این رمان اثری غیر ایدئولوژیک است که در آن همه‌ی گفتمان‌های سیاسی مورد نقد و خشم نویسنده قرار گرفته‌ است. هدایت معتقد است ایدئولوژی های سیاسی برای تامین منافع طرفداران و مبلغان آن‌ها به‌کار گرفته می‌شوند. هدایت، دگرگونی‌های تاریخی و سیاسی فراوانی را از دورۀ مشروطه تا روی‌ کار آمدن رضاشاه و محمدرضاشاه، از سر گذرانده است و رنگارنگی و تزویر سیاستمداران، حاکمان و سودجویان را دیده‌است و همه‌ی این رویدادها را با طنزی خشمگین در هم آمیخته. بنده معتقدم با آگاهی از رویدادها و جریان‌های سیاسی دوره‌ی صادق هدایت، بهتر و بیشتر به شناخت عمیق این اثر دست پیدا خواهیم کرد. در حاجی آقا، هدایت توانایی خود را در بیان تحولات اجتماعی به نمایش گذاشته است. بعد از خروج رضا شاه از ایران، استبداد آشکار به استبداد پنهان تبدیل می‌شود. و هدایت به خوبی این تغییر را نشان می‌دهد. 
حاجی آقا بازتاب واقعیت نه در عصر هدایت، و نه در ایران، بلکه در همه‌ی اعصار و در همه‌ی دنیا است. کیست که نداد حاجی آقاهایی در همه‌ی ممالک جهان (به ویژه جهان سوم و حکومت های ایدئولوژیک) وجود دارند که از جهل و خرافات و بی‌سوادی مردم نهایت استفاده را می‌برند.
در این کتاب می توان جملات طلایی بسیاری یافت، اما بنده به این دو جمله بسنده می کنم:
________________________________________
توی دنیا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپیده. اگر نمی خواهی جزو چاپیده ها نباشی، سعی کن که دیگران را بچاپی.
_______________________________________
وظیفه ماست که مردم را احمق نگه داریم، تا سر به گریبان خودشان باشند و تو سر هم بزنند.
        
                سلام و درود.
_
در ازدحام این همه ظلمت بی عصا
چراغ را هم از ما گرفته اند
اما من دیوار به دیوار
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید...! 
_
یادداشتی بر اتاق شماره ی 6 از چخوف بزرگ.
_
آمروز پنج شنبه مورخ هفتم اردیبهشت ساعت 9 صبح زنگ در به صدا درآمد. آیفون را برداشتم، کسی که آنطرف آیفون بود گفت پیک هستم، کتاب هایتان را آورده ام. گفتم لطفا بگذارید توی آسانسور و بفرستید طبقه ی چهارم. دل تو دلم نبود. دوست داشتم سریع بسته را باز کنم و به کتاب ها نگاهی بیندازم. چهار کتاب سفارش داده بودم، یکی از آنها اتاق شماره ی 6 بود اثری از پزشکی حاذق، فیلسوف و روانشناس، جامعه شناس، انسان و انسان شناس. بله چخوف را می گویم.
با ولع تمام کتاب را باز کردم تا نگاهی گذار بیندازم و سر فرصت شروع کنم به خواندن. چون قرار بود جایی بروم. همین نگاه گذرا موجب شد شصت صفحه از کتاب را بخوانم. وقتی به خود آمدم، به ساعت نگاهی انداختم و با عجله حاضر شدم تا به قرارم برسم. در حال رفتن بودم که تصمیم گرفتم برگردم و کتاب را همراه خودم ببرم. در حال رانندگی به کتاب فکر می کردم و طعمش را مزمزه می کردم. بعد ازبیست دقیقه رانندگی، تصمیم گرفتم با تاخیر به سر قرار برسم و به کوچه ایی فرعی پیچیدم و زیر سایه ی درختی که نسیم ملایم بهاری برگ هایش را به رقص در آورده بود، ادامه ی کتاب را خواندم.
حالا تصمیم گرفتم من هم مثل سهیل خرسند ساکن اتاق شماره ی 6 شوم.
البته اگر جایی برای من باشد!
ممنونم از چخوف بزرگ برای خلق این اثر ارزنده.
روحت شاد نویسنده ی بزرگ روس. 
        
                به دنبال دری بودم گمشده بر دیوار،
که هیچ گاه به رویم باز نشد.
_
سلام و درود.
بررسی و نگاه اجمالی به رمان ذوب شده، اثر نویسنده ی بزرگ و فقید کشورمان عباس معروفی.
معروفی معتقد است کلمه، زبان و داستان باید ساده باشد. فرمالیسم در نثر راه به جایی نمی برد. معروفی بلد بود به زبان بیهقی داستان بنویسد ولی می دانست به درد مردم نمی خورد. او بنا نداشت جدول کلمات متقاطع درست کند که مخاطب موقع خواندن یک فرهنگ لغت هم همراهش باشد. 
او در آثارش کلمه ها را با وزن و موسیقی و چیدمان خاصی کنار هم قرار می داد که مخاطب بعد از خواندن کتاب، شروع کند در آن زندگی کردن و فکر کردن. 
و اما رمان ذوب شده:
معروفی در این اثر برخورد حکومت دیکتاتوری و نظام سلطه را با هنرمندان و نویسندگان به تصویر می کشد. 
معروفی جامعه ای را نشان می دهد که نویسنده اش در داستان های خود گم می شود و خود را باز تولید می کند. 
اما سئوالی که این کتاب دارد این است؛ 
آیا نظام سلطه و دیکتاتور مآبانه گزینه ی خوبیست برای اداره ی جامعه؟ 
بریده ایی از رمان ذوب شده:
به راستی که از تولد تا مرگ، پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نا معلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده، هیچ معلوم نیست. 
روحت شاد نویسنده ی بزرگ من.
        
                در فاصله چیزی بگذار
بین من و تو تا بینی باشد
در فاصله های بین من و تو
معنای تپش بگذار
بگذار اگر می گذاری
بگذار..
_
سلام و درود.
_
رمان (نام تمام مردگان یحیاست) از نویسنده ی فقید و بزرگ کشورمان عباس معروفی.
این کتاب آخرین کتاب منتشر شده ی ایشان در زمان حیاتشان است که هنوز در ایران مجوز نشر نگرفته.
داستان به فرم افسانه نوشته شده و معروفی قصه ی آن را سال ها پیش حتی قبل از سمفونی مردگان در سر می پرورانده و درست بعد از سمفونی مردگان شروع به نگارش کرده. به گفته ی معروفی این کتاب چیزی حدود 30 سال (29 سال و اندی) طول می کشد تا نوشته و منتشر شود.
این رمان نثری مسجع و روان دارد و تعدادی از شخصیت‌های رمان سال بلوا را در آن می بینیم و بر عکس. یعنی رمان سال بلوا را که بخوانید متوجه می شوید که این رمان (نام تمام مردگان یحیاست) از توی آن رد می شود.
معروفی در این رمان می خواهد خود را محک بزند و ببیند آیا می شود در قرن 21  افسانه ساخت. و در این رمان 3 افسانه ساخته که در هیچ جایی گفته نشده. او افسانه ها را بازگو یا بازنویسی نکرده، او خود افسانه ساخته. و نکته قابل توجه اینکه این افسانه ها از زبان 3 زن گفته می شود. برای اینکه بخش هنرمند هر انسانی بخش زنانه اش است.
در این کتاب هم مثل دیگر آثار معروفی پرسش هایی مطرح می شود، که به هیچکدام پاسخی نداده است. چرا که پاسخ دادن کار نویسنده نیست.
معروفی می گوید: من نه فیلسوفم، نه جامعه شناسم، نه روانشناسم،،، من فقط بلدم داستان بنویسم و سعی می کنم آدم خوبی باشم، انسان باشم. من نمی خواهم نویسنده ی بزرگی باشم، اثرم باید بزرگ باشد.
معروفی نویسنده ایست که هیچگاه اسیر نفس خود نبوده و همواره به مخاطبانش احترام قائل بوده در آثارش ایجاز داشته و از زیاده گویی پرهیز کرده.
با خواندن رمان های معروفی عاشق می شوی و عاشقی می کنی و دنیا را زیباتر می بینی، چون عشق حال آدم را خوب می کند.
_
با مهر.
        
                عشق عریانیِ همیشه هاست،
اگر رها شوی در عشق،،،
اگر رها شوی!
_
سلام و درود.
_
رمان (ژاک قضا و قدری و اربابش) اثر دنی دیدرو، نویسنده، منتقد و فیلسوف فرانسوی و یکی از برجسته ترین شخصیت های عصر روشنگری.
این رمان در سال هزاروهفتصدوهشتاد نگاشته شده، رمانی که شخصیت هایی همچون گوته، هگل، مارکس و فروید را به تحسين وا داشته است.
رمان مضمونی فلسفی دارد(جبر و اختیار) دیدرو در این کتاب همه چیز از جمله نوشتن را به بازی می گیرد.
او آگاه است که مسئله ی جبر و اختیار برای مخاطب سنگین و تکراری است. برای همین نمی گذارد اثرش به ورطه ی شعارگویی و فلسفه ورزی صرف گرفتار شود و خیلی هوشمندانه زبان طنز را به کار می گیرد. البته طنزی به دور از ابتذال. این کتاب هم مثل (دون کیشوت و زوربای یونانی،) راوی و ارباب دارد. اینجا ژاک، راوی و ارباب شنونده است. شنونده ای فعال و تشنه ی شنیدن داستان های عاشقانه ی نوکرش.
رمان خوب و قوی رمانی است که پرسش گر باشد. یک پرسش بزرگ و اصلی و در ادامه پرسش های ریز و کوچک.
پرسش بزرگ این رمان این است، (آیا انسان در زندگی اش موجودی آزاد و صاحب اراده است، و یا زندگی و اعمالش تحت یک امر جبری است. به قول ژاک همه چیز آن بالا نوشته شده)
رمان در ظاهر کلاسیک است ولی در همان ابتدا (دنی دیدرو) نشان می دهد که قوائد و ساختار کلاسیک را بر هم می زند و منطق علت و معلولی که در روایت کلاسیک مهمترین عنصر است، در این اثر نادیده گرفته می شود. دیدرو در این رمان رابطه ی اتفاقی و تصادفی را بین علت و معلول اختیار می کند. که همین موجب می شود اثرش فرمی پست مدرن به خود بگیرد.
_
خوشحالم این کتاب را خوانده ام.
_
با مهر.
        
                دست های تو را گرفتم، با آنکه نبودی.
و گرم شدم، با آنکه نیستی.
لعنت به خیال با بال های شکسته اش...
_
سلام و درود.
_
کتاب زوربای یونانی اثر کازانتزاکیس، ترجمه جناب قاضی.
کتاب، تقابل 2 انسان که دارای دو فلسفه دو جهان‌بینی و دو نگاه متفاوت به زندگی دارند. یکی آلکسیس زوربا فردی خوشگذران، شاد، ابن الوقت و معتقد به امر لذت است و هر کاری را برای رسیدن به این هدف مجاز می داند. هیچ وقت دچار تکرار نمی شود و هر روز همه چیز را انگار بار اول است که می بیند و سر ذوق می آید. جسور و بی پرواست.
دیگری، راوی یا همان ارباب، فردی است کتاب خوان که تعالیم بودا را دنبال می کند، دانته می خواند، درگیر مبارزه با نفس خود است، ولی در دل به فلسفه ی زوربا معتقد است و راه و روش زوربا را صحیح می‌داند.
زوربا فردی است بی سواد ولی دنیادیده که قدم به قدم اربابش را به تکامل نزدیک و چشمش را به حقیقت باز می کند(که همانا دنیا فانی، پوچ و بی ارزش است)
کتاب فارغ از ساختار روایی، بیشتر در بند محتوا و معناست و می خواهد بگوید: ( غلام همت آنم که زیر چرخ کبود...... ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است)
کازانتزاکیس در سال هزارو نهصدو پنجاه وهفت در سن 74 سالگی با یک رای کمتر نسبت به آلبر کامو جایزه ی نوبل را از دست داد.
بریده ای از کتاب: 
زوربا با دهان باز به آسمان نگریست، گویی اولین بار است که آسمان را نظاره می کند. زمزمه کنان پرسید:
آن بالا چه خبر است و چه حوادثی روی می دهند؟! 
ارباب، می توانی بگویی معنای تمام این کارها چیست؟ 
این همه چرخ ها را کدام دست می چرخاند؟ و برای چه؟ 
چرا مردم باید بمیرند؟ 
خجالت زده گفتم: نمی دانم. 
زوربا که چشمانش از تعجب گرد شده بود گفت: پس آن همه کتابهای لعنتی که خوانده ای به چه دردمیخورد؟ 
چرا اصلا آنها را می خوانی؟ اگر کتاب‌ها جواب این مسائل را به تو نمی دهند پس چه به تو می آموزند؟ 
گفتم: آنها درباره ی رنج و سرگشتگی و حیرت انسانی گفتگو می کنند که نمی تواند به سئوالی که هم اکنون تو کردی پاسخ بدهد. 
_
عشق بسی نیرومندتر از مرگ است. 
_
همه ی آدم ها جنون خاص خود را دارند، و اما بزرگترین جنون به عقیده ی من آن است که آدم جنون نداشته باشد. 
خوشحالم از این که این کتاب را خوانده ام. 
با مهر.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            توضیح داستان این کتاب ۸۸ صفحه‌ای خیلی ساده‌ست،

یه ارباب، واسیلی آندره‌ایچ، برای خرید یه قطعه جنگل راهی یه سفر میشه و تو این مسیر، نوکر پنجاه و چند ساله‌ش به اسم نیکیتا همراهیش می‌کنه.

این ارباب و بنده تو راه رسیدن به این جنگل به برف و بوران می‌خورن و تو سرمای آدم‌کش روسیه باید با مرگ دست و پنجه نرم کنن...

🔅🔅🔅🔅🔅

خب من عاشق تولستوی هستم 😅
یعنی وقتی ببینم رو یه کتابی اسم تولستوی هست باید بالاخره یه روزی بخونمش! کاری هم ندارم موضوعش چیه 😄 و حتی اگه مثل این کتاب، توضیحات خود داستان برام جذابیتی نداشته باشه، بازم میرم سراغش :) چون تجربه‌م نشون داده تولستوی دست رو هر موضوعی بذاره یه طوری در موردش می‌نویسه که امکان نداره خوشم نیاد ☺️

در مورد این کتابم این پیش‌بینیم به وقوع پیوست!

و در جریان کتاب با خودم فکر می‌کردم، واقعا کس دیگه‌ای می‌تونه مثل تولستوی بنویسه؟ 😍

 🔅🔅🔅🔅🔅

همونطور که گفتم یه بخش مهمی از کتاب تو برف و بوران‌های طاقت‌فرسای روسیه می‌گذره و جدال این دو تا شخصیت با این طبیعت خشن، واقعا زیبا توصیف شده. این توصیفات برای من خیلی ملموس بود، مخصوصا از این جهت که من نسخهٔ صوتی کتاب رو گوش دادم و با صداگذاری زیبایی که داشت قشنگ خودم رو وسط اون برف و بوران حس می‌کردم :)

و بعد توصیفات تولستوی از درونیات این دو تا شخصیت...

برای خود من بشخصه گفتگوهای شخصیت‌ها و درونیاتشون خیلی مهم‌تر از توصیف صحنه‌هاست و همیشه این تیکه‌ها رو با علاقه و دقت خیلی بیشتری می‌خونم.

و واقعا تولستوی تو این زمینه استاده... یه طوری آدم رو می‌بره تو دل هر شخصیت که دیگه مرز بین فکرای خودت و واگویه‌های درونی اون شخصیت برات کمرنگ و کمرنگ‌تر میشه.

و چه وقتی به عمیق‌ترین لایه‌های وجودت دست پیدا می‌کنی؟ اون وقتی که با مرگ فاصله‌ای نداشته باشی...

و چقدر جالب بود رویارویی یه ارباب و یه بنده با مرگ...
          
            هوشو عزیز
داستان زندگی تو رو خوندم

از دست بعضی از تفکرات بچه‌گانه، شیطنت هایی که داشتی و بد شانسی هایی که بخاطر همین شیطنت هات پشت سر گذاشتی ، خنده م می گرفت و چند دقیقه بعد هم بابت عکس العمل دیگران نسبت به کارهات  و تنهایی که تجربه کرده بودی و درگیری های ذهنیت گریه م گرفت .

 هوشو مرادی 
 با کمک تو  افرادی که در داخل  کتاب معرفی کردی  از آغ ننه، آغ بابا، کاظم پدرت، عمو اسدالله عمو  قاسم ،تا قشنگو ،مهینو ،ممصادق و عمه رخساره، سکینه خانم و عمو ابرام ، احمدو،دژند و خانم شعبانی و... همه رو برای همیشه ماندگار کردی.

هوشو مرادی کرمانی 
 چقدر طبیعت «سیرچ» رو خوب برای ما توصیف کردی.  باعث شدی از این به بعد همیشه در کنار  اسم استان تو ، اسم روستای  «سیرچ » هم  تو ذهنم حک بشه .

 هوشو جان 
رد پای کتاب های دیگه ای که  نوشتی رو  هم در  توصیفاتی که  از مردم  کرمان و سیرچ  به یادگار برای ما گذاشتی، پیدا کردم.

راستش هوشو جان من  کرمان و لهجه آدم های کرمان، سنت و سختی های زندگی و شادی هاشون  رو  اول  به وسیله  کتاب های تو و بعد بلقیس سلیمانی  شناختم .

جناب هوشنگ مرادی کرمانی
خوش حالم که کتاب « شما که غریبه نیستید» رو خوندم.  با خوندن این کتاب من هم دیگه غریبه نیستم و بخش کوچکی از زندگی کودکی و نوجوانی و بخش کوچک تری از جوانی شما رو می دونم.

بعد از خوندن داستان زندگی شما تصمیم گرفتم یک بار دیگه مصاحبه شما با سروش صحت در برنامه «کتاب باز » رو  ببینم .
حالا که حرف از کتاب باز شد
 این هم بگم من بعضی از قسمت های برنامه کتاب باز رو‌چندین بار دیدم 
کاش میشد فصل های بعدی  این برنامه هم ساخته بشه.

 در آخر هم باید بگم نویسنده عزیز کرمانی 
سلامت و زنده باشید.



 کاش نویسنده های ایرانی  دیگه ای هم داستان زندگی خودشون رو برای ما به یادگار می گذاشتن.
          
آشنایی با کانتایمانوئل کانتکانت

سیر خوانش فلسفه نقادی کانت

14 کتاب

تابستان سال 1401 حدود سه ماه درگیر کانت بودم که چه درگیری شیرینی هم بود. در یک سیری سعی کردم مسائل اصلی کانت را بفهمم. پر واضح است سه نقد اصلی را کامل متن خوانی نکردم ( چه کار یک عمر است و نه چند ماه ) بلکه به فقراتی اکتفا کردم و به جایش بیشتر رجوعم به شرح‌های دست اول بود. در کنار شرح‌ها بار اصلی آموزشم را دو استاد بزرگوار یعنی دکتر شاهد طباطبایی و دکتر اصغر واعظی بر دوش کشیدند. . سمت فلاسفه‌های بزرگ بدون استاد نباید رفت. فوکو و دریدا را میشود بدون استاد خواند اما ارسطو، کانت، صدرا و ... را اصلا. کانت خواندن یکسری مقدمات دارد. باید فلسفه راسیونالیسم یعنی دکارت و ولف را دانست. همچنین فلسفه آمپریسیسم مانند لاک، بارکلی و مخصوصا هیوم را. در کنار همه اینها فلسفه طبیعی یعنی کوپرنیک و نیوتون بسیار واجب‌اند. برای نقد عقل عملی هم دانستن روسو لازم است. اما خب اگر واقع بین باشید هر کدام از این فلاسفه یک سیر مفصل مخصوص خود را نیاز دارند و اینجاست که لزوم استاد مشخص میشود. استاد همانگونه که نمی‌گذارد شما فلسفه‌ی فیلسوف را اشتباه بفهمید، به همین ترتیب فلسفه را در بستر زمانی و مکانی خودش به شما یاد میدهد، چرا که فلسفه در عین انتزاعی و لامکان و لازمان بودن، بسیار بسیار انضمامی و بسته به روزگار خودش است. بار انتقال این مهم به دوش استاد است. لذا توصیه‌ام این است که یا درسگفتار دکتر شاهد طباطبایی و یا محمدمهدی اردبیلی را در زمان کانت خوانی گوش دهید. این دو درس‌گفتار به وفور در تلگرام پیدا میشود اما اگر کسی نیافت به من پیام بدهد. . لیست را بر طبق تجربه‌ام مرتب کردم. قطعا آثار خوبی هستند که متوجه‌شان نشدم ولی این لیست حداقل‌ها را دارد. اگه به اثر خوبی بر بخورم حتما اضافه خواهم کرد.