یادداشت Haniyeh
1402/12/28
این کتاب برای من انقدر قشنگ بود که به مامانم هم گفتم بهش گوش بده، ما هردو نسخه صوتی رو با صدای جناب محسن خدری گوش دادیم و خوانش ایشون تاثیرگذاری کتاب رو برامون بیشتر کرد. الان هم برای یکی از دوستانم این کتاب رو به عنوان هدیه خریدم چون بنظرم در شرایط مشابهی به سر میبره و این کتاب بهش شجاعت لازم برای تغییر و اعتماد به خودش رو میده. داستان در مورد پسری نوجوان به نام جونیور هست که در اردوگاه سرخپوستیشون زندگی میکنه. از دید جونیور، زندگی سرخپوستان در یک زندگی ساده بدون آرزوهای بزرگ و سراسر مصرف نوشیدنیهای الکلی توصیف میشه و اینها ناشی از تبعیضهای جامعه(بخوانید سفیدپوستها) درباره سرخپوست هاست. جونیور دو نفر رو در فامیل داره که متفاوت از بقیه سرخپوست ها زندگی میکنن؛ مادربزرگش که حتی یک بار هم به الکل لب نزده و خواهرش که آرزوهای بزرگی در سرش میچرخه، البته هنوز به مرحله عملی کردنشون نرسیده ولی خودش رو از بقیه جدا کرده و در زیرزمین خونهشون به آرزوهاش بال و پر میده. جونیور با داشتن چنین الگوهایی و معلم سفیدپوستی که با شرمندگی از جونیور به خاطر اشتباهات دیگران عذرخواهی کرده و از جونیور میخواد که به مدرسهای بهتر در ریردان بره و مثل بقیه اسیر اردوگاه نشه، زندگی جدیدی رو در مدرسه جدیدش شروع میکنه. جونیور با دید بدی نسبت به بچههای سفیدپوست مدرسه شروع میکنه اما کم کم متوجه میشه همیشه همهچیز به اون بدی که دیگران میگن نیست. این کتاب طنز تلخی داره و بعضی اوقات باهاش میخندی و بعضی اوقات بخاطرش فین فین کنان دنبال دستمال کاغذی میگردی. از اون دست کتابهاییه که آدم دوست داره یه نسخه ازش به همه کسانی که دوستشون داره کادو بده تا اونها هم ازش حس خوبی بگیرن. نشر افق عزیز و جناب رضی هیرمندی، ممنون که این کتاب رو ترجمه کردید؛ جناب محسن خدری، ممنون که انقدر اجرای زیبایی برای این کتاب داشتید؛ بهخوان عزیز، ممنون که برای چالش انتخابش کردی وگرنه شاید هیچوقت نمیشناختمش و یا سراغش نمیومدم. برای دل های گرفته، غمگین و نیازمند حال خوب از جنس یه کتاب خوب، پیشنهادی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.