یادداشت ش کاظمینی

                کتاب تلخ ترین وقایع را با شیرینی طنزش به خورد خواننده می دهد و خواننده هم از خوردنشان لذت می برد و باز هم طلب می کند.

شروع بی نظیر کتاب با جمله ای که ما را به تعجب و شگفتی و کنجکاوی و خنده می اندازد.

زبان داستان دارای تعلیق و شسته رُفته و روان و خوشمزه است. نوشته ها پشت سرهم نوشته نشده اند و فاصله ی بین جملات و تا حد امکان تکه تکه کردن پاراگراف ها ، خواندن را آسانی می دهد و حس خواندن یک کتاب پر از جک های شدیداً دست اول را به آدم می دهد که هرچه بخوانی سیر نمی شوی !

روحیه ی شخصیت اصلی داستان یعنی جونیور جالب است. در پی هدف است. در پی هنجارشکنی ، هنجارهای اشتباه. در پی پیدا کردن خویشتن. در پی شادی وحس های خوب. او آزار می بیند و همچنان به راهش ادامه می دهد. طالب عدالت و همدلی ست. گاهی مرض می زند به کله اش و گاهی دروغگو می شود ، اما با این وجود قابل احترام و خواستنی ست.

یکی از نقاط عطف کتاب ، کاریکلماتورهای بی نظیرش است. که حق مطلب را کاملاً می کنند توی حلق آدم! ایول.

یکی از تم های اصلی داستان دیده شدن سرخپوست ها و نابودکردن باورهای غلط درباره ی آنان و ایجاد باورهای صحیح درباره ی آنهاست. سرخپوست ها از دید عامه مشتی بی سواد و عقب افتاده اند که قبیله ای زندگی می کنند و فقط بلدند بگویند گومبا گومبا ! احتمالاً شرمن الکسی ِ سرخپوست از این قضیه ناراحت بوده و این کتاب را با ابروهای درهم تنیده می نوشته.

تم های دیگر آن پیدا کردن اهداف و راه شخصی زندگی و به دنبال آرمان ها و رویاها و آرزوهای خویشتن رفتن با وجود تمام رنج ها و نکبت های زندگی ست.

یکی از اوج های کتاب جاییست که رنج های جونیور زیادتر از همیشه می شود و اتفاقات بد پشت هم برایش دست تکان می دهند. جونیور تصمیم می گیرد که نجات پیدا کند ، یعنی بهتر است بگویم که خودش را نجات دهد. شروع می کند به نوشتن فهرست هایی از «تمام کسانی که در زندگی بیشترین  شادی را به او داده بودند» و «نوازنده هایی که شادترین آهنگ ها را نواخته اند» و «غذاهای محبوبش» و «کتاب های محبوبش» و «بسکتبالیست های محبوبش» و‌... 
و کاریکاتور کشیدن و نوشتن و نوشتن و نوشتن برای فرار از درد هایش. 
او چه خوب راه های رهاتر شدن را به چنگ آورد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.