شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
سعید بیگی

سعید بیگی

18 ساعت پیش

        نثر کتاب خوب و به صورت نامه است و ویراستاری هم خوب است.

ماجرای این کتاب، داستان دو دوست است که در آمریکا با هم گالری فروش آثار هنری دارند. یکی یهودی است ـ ماکس ـ و دیگری مسیحی ـ مارتین ـ و مارتین با همسر و فرزندانش راهی آلمان می‌شود و ...

دوستی‌ها در شرایط گل و بلبل و عادی، بسیار مستحکم هستند؛ اما اگر شرایط تغییر کند و مشکلاتی در این مسیر پیش بیاید یا منافع دوستان با هم در تعارض قرار گیرد، آن گاه دیگر اثری از دوستی محبت‌آمیز در بین نیست و دوستان سابق، دشمن هم می‌شوند.

قبلا یک داستان دیگر شبیه این خوانده بودم به نام «دوست بازیافته»؛ دو جوان که در آلمان دوست صمیمی هم بودند، یکی یهودی بود و دیگری مسیحی.

با بالا گرفتن کار هیتلر و نازی‌ها، آزار و اذیت نسبت به یهودی‌ها افزایش می‌یابد و خانوادۀ پسر یهودی، او را به آمریکا می‌فرستند تا از شر آزار نازی‌ها خلاص شود و پدر و مادر خودشان را می‌کشند.

این دو دوست به هم نامه می‌نویسند و دوست مسیحی در آلمان هم خودش و هم خانواده‌اش، همراه نازی‌ها و هیتلرند و در پایان کار همین فردِ وفادارِ به هیتلر، در سوء قصد گروهی از افسران وفادار به جان پیشوا، یعنی هیتلر دستگیر و اعدام می‌شود.

قصه خوب است، اما قلب آدمی از این همه بی‌رحمی و ناجوانمردی به درد می‌آید. باید از این ماجراها عبرت گرفت و فراموش شان نکرد.

«دوست آن باشد که گیرد دست دوست ||| در پریشان حالی و درماندگی»

اما این دوست آلمانی، در هر دو داستان که در موضوع و مبنا شبیه هم هستند؛ به خاطر موقعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود و خانواده‌اش، قید دوست صمیمی و خوبش را می‌زند و در سخت‌ترین شرایط او را رها می‌کند.

این به باورها، اعتقادات، شخصیت و تفکر افراد بر می‌گردد که تا چه اندازه، برای ارتباطاتی از این دست، ارزش قائل باشند و بتوانند از دوستشان حمایت کنند.

البته چون من در آن شرایط نبوده‌ام، قضاوت نمی‌کنم؛ زیرا کمترین شرط برای قضاوت دیگری این است که با کفش او چند قدم راه بروی! و من که در آن شرایط نیستم، نباید و نمی‌توانم قضاوت منصفانه و درستی داشته باشم.
      

21

12

        ✨این کتاب رو بخاطر تعریف های زیادی که ازش میشد خوندم و باید بگم اصلا پشیمون نیستم👌توصیه میشه🤝

✨درمورد دختری هست در آستانه سی سالگی که زیر بار سنت های ریز و درشت خانواده دفن شده و فرصت نفس کشیدن نداره و یک اتفاق باعث میشه جسارت سنت شکنی و شورش رو پیدا کنه.

✅ورود به داستانش خیلی خوب بود و سریع شخصیت و فضا رو برات روشن کرد و دوس داشتی بیشتر و بیشتر فضا رو بشناسی

✅تصویر سازی ها خیلی قشنگ و با جزئیات 

✅شخصیت پردازی خوبی داشت به نظرم، مخصوصا اینکه نقش اصلی دقیقا برخلاف کلیشه های رایج طراحی شده بود. دختری با ظاهر نه چندان خوب و...  البته تغییر رفتار والنسی خیلی ناگهانی بود به نظرم و جا داشت به مرور با خودش کنار بیاد برای تبدیل شدن به شخصیت جدید


⭕️بعد از آشنایی با بارنی سرعت انتقال اطلاعات مهم خیلی افت کرد، توصیفات از فضای طبیعت و خونه و... هرچند قشنگ ولی زیاد شده بود، طوری که چند صفحه رو رد میکردی تا به داستان اصلی برگردی.

⭕️برخلاف نظر بقیه دوستان، من پایان بندی‌ اش رو دوس نداشتم.با توجه به ارزش گذاشتن به ذات سنت شکنی و زندگی برای خود، بهتر بود پایان خوش رو در همین فضا ترسیم کنه، درحالی که قصه رو به جایی رسوند که در آخر مورد پذیرش همون آدم های سنتی واقع بشه. رازآلود نگه داشتن شخصیت بارنی برای چنین پایان بندی غیر قابل پیش بینی و تاحدی بی ربط، منطقی به نظر نمی اومد

⭕️انتظار سنگ اندازی ها و چالش های بیشتری از سمت خانواده اش داشتم، خانواده ای با این قوانین و رفتار خشک،به ایگنور کردن اکتفا کردن؟ 

اگه آن شرلی رو دوس داشتین، قطعا ازین کتاب هم لذت میبرین😍 👌 حقیقتا من آن شرلی رو بیشتر دوس داشتم 🤔
      

17

        در دنیایی که قهرمان‌ها بعد از جنگ دیگر به کار نمی‌آیند، آندریاس پوم، با یک پای چوبی و روحی زخم‌خورده، نه فقط از میدان جنگ که از دل جامعه هم بیرون رانده می‌شود. اون دیگر نه مبارز است، نه انسانی کامل در چشم دیگران. اون فقط یادآور چیزی است که همه دوست دارند فراموشش کنند.
یوزف روت در این کتاب با نثری پر از شفقت، تصویری از فروپاشی ارزش‌ها بعد از جنگ را می‌سازد. این رمان، عصیان است علیه فراموشی، علیه بی‌عدالتی خاموش هر روزه و علیه جهانی که قهرمانانش را فقط تا وقتی می‌خواهد که به دردش بخورند.
شخصیت آندریاس، ترکیبی است از وقار درونی و فروپاشی تدریجی. او نه یک قربانی ساده است و نه یک شورشی بلندپرواز؛ بلکه انسانی است خسته که خشمش تبدیل شده به سکوت.
عصیان، قرار است راحت نباشد. قرار است به جای اینکه سرگرمت کند، تو را وسط خلأیی بیاندازد که از خود بپرسی:« اگر جای آندریاس بودم، چه می‌کردم؟»
برای من این کتاب تصویری است از تنهایی کسانی که صدایی ندارند و حتی اگر فریاد بزنند، کسی گوش نمی‌دهد.

💭اگر به رمانی علاقه دارید که به زخم‌های اجتماعی و روانی بشر دست می‌زند، این کتاب را از دست ندهید.
      

8

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.