معرفی کتاب سنگ صبور اثر محمدرضا یوسفی

سنگ صبور

سنگ صبور

محمدرضا یوسفی و 1 نفر دیگر
4.0
14 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

5

شابک
9789643499914
تعداد صفحات
136
تاریخ انتشار
1398/10/21

توضیحات

        
مجموعه قصه ای نو از افسانه...نگاهی تازه و دوباره به قصه هایی است که آنها را بسیار شنیده اید؛اما این بار نویسنده کهنه کار و شناخته شده ادبیات کودم و نوجوان این قصه  ها را با ماجراهایی تازه و شگفت انگیز برای شما بازآفرینی کرده است.
در این کتاب با قصه سنگ صبور آشنا میشوید.

      

لیست‌های مرتبط به سنگ صبور

یادداشت‌ها

14

          محمدرضا یوسفی تو حوزه ادبیات کودک آدم نام‌آشناییه. هر جا اسمش باشه حتما کتاباش رو می‌خونم، حتی اون به ظاهرا کودکانه‌هاش که باید برای بچه‌هام بخونم. از بازی کردنش با ادبیات قدیمی و افسانه‌های ایرانی خوشم میاد. پر از خلاقیت و نوآوری ولی مبتنی بر همون داستان‌ها و سبک روایی و منطق رمانتیک اونهاست. کتاب‌های غیراقتباسیش هم خوندنیه و از تلاشش برای جاانداختن یا زنده‌ کردن بعضی المان‌های فرهنگی ایرانی خوشم میاد.

این کتاب هم با اعتماد به همین نام خونده شد و قطعا همراه با کیف و لذت و برداشت‌های خوب بود. اما من یه گلگی به آدم‌هایی مثل یوسفی دارم که قبلا هم تو کتاب‌های مشابه و برای نویسندگان مشابه نوشتم. قبلش کمی از خلاصه کتاب سنگ صبور رو میگم تا بعد برم سراغ حرف خودم.
سنگ صبور حکایت دختریه که بعد از کلی نذر و نیاز مادر و پدرش به دنیا اومده و خیلی عزیزه. نفس بابا و دردانه مادره و کمی هم نازپرورده. این دختر هیچ کاری نمی‌کنه جز از صبح تا شب به قصه گوش دادن و آخر شب هم به خواست خودش میره از چشمه برای مامان و باباش آب میاره. تو چشمه هر شب صدایی می‌شنوه که میگه وای بر تو، وای بر من.
این صدا کم‌کم دختر رو به سمت جنون و ترس می‌بره. انقدر که والدینش از شهر کوچ می‌کنن، میرن و میرن تا شاید صدا دست از سر دوردونه‌شون برداره. اما دختر وسط بیابون از اونها دور میفته با طلسم دیوی تو قصری اسیر میشه. اونجا شاهزاده طلسم شده‌ای رو می‌بینه که چهل سوزن تو سینه‌اش فرو رفته و اگه دختر چهل شب نخوابه و یکی‌یکی اونها رو دربیاره شاهزاده بیدار میشه وگرنه با یک شب خواب هر دو می‌میرن. 
دختر هم چهل شب با هر ضرب و زوری بود بیدار می‌مونه تا خودش و شاهزاده رو نجات بده. در این چهل شب، هر شب یه داستان و حکایت برای شاهزاده میگه.
می‌بینید همه المان‌های افسانه‌ای جهانی توش هست و به نظرم استفاده از همه اینها با هم خیلی هنره. انگار ترکیبی از هزار و یک شب و سمک عیار و شاهنامه و بقیه میراث ادبیِ افسانه‌ای اساطیری رو یکجا جمع کرده. هم خواننده کودک کیف می‌کنه و هم خواننده بزرگسال بهره می‌بره. تمام موارد غیرمنطقی از نظر اصول داستان‌نویسی رو هم میشه اینطوری زد زیر فرش و با کنجکاوی و هیجان خوند تا شاهزاده بیدار بشه و با دختر ازدواج کنه. تازه یوسفی یه نوآوری هم داشته که به سبک انیمیشن‌های مدرن غربی که این بار دختر ناجی پسر باشه. خلاصه دستش باز بوده و از اونجا که این داستان جهان اون بوده، نمیشه بهش خرده‌ای هم گرفت.
حالا ایراد من چیه؟ صلح‌دوستی افراطی و شعاری که امثال آقای یوسفی تو همه داستان‌هاشون روش تاکید دارن. حکایت‌هایی چند از قول دختر بیان میشه که در اونها همه سردارها و سپهسالارها بعد از عمری جنگ از این کار پشیمون میشن و میگن اشتباهه و بعد گلکار یا کشاورز میشن.
این ترجیع‌بند "نه به جنگ، آری به صلح و دوستی با همه" اصلا چیز خوبی نیست. نه اینکه جنگ خوب باشه و باید دنبال جنگ بود اما قبلش باید جنگ رو تعریف کرد. چه جنگی بده و چه جنگی خوبه؟ تو همین کتاب، جانانه و شاهزاده اسیر یه دیو هستن. ما هیچ وقت نمی‌فهمیم چرا دیو با اونها اینطور کرده و احتمالا باید این رو بپذیریم که خب ذات دیوه دیگه. واکنش جانانه چیه؟ با دیو نادیده و دشمنش می‌جنگه؛ به قیمت از دست دادن والدینش و ۴۰ شب بیداری کُشنده. 
حتی تو بعضی حکایت‌های همین کتاب بعضی شخصیت‌ها هم برای چیزی که براشون مهم بوده می‌جنگن مثل اون گرگ سفید که عاشق بره میشه و دندون‌ها و پنجه‌هاش رو کوتاه می‌کنه تا بره نترسه اما وقتی دید گرگ‌های دیگه بهشون حمله می‌کنن با کمک همون بره دندونا و پنجه‌هاش رو تیز می‌کنه تا بتونه دفاع کنه و تو جنگ با اونها دستش پر باشه.
ولی این تفکر یکجانبه و افراطی نه به جنگ دوستان نویسنده ایرانی باعث شده اگه کسی سپهسالار باشه و شمشیر و تفنگ داشته باشه کلا محکوم باشه و عاقبت خوبش اینه بره کشاورز بشه!!!!!
من همه این سال‌ها به این حرف‌ها اعتراض داشتم، به این بازنمایی سانتی‌مانتال از جهان عاری از جنگ و اینکه با گفتگو و گل دادن به دشمن میشه کار رو درآورد. این نقد حتی به استاد ادبیاتی مثل آقای یوسفی و نویسندگان مثل ایشون هم وارده. ما وسط غرب آسیا هستیم. روزی نیست که از سمت دولت‌های دیگه به خصوص غربی آشوبی به جونمون نیفته، روزی نيست که به خاطر تفاوت‌های قومیتی یا ادعاهای حل نشده جغرافیایی خودمون به جون خودمون نیفتیم‌ تو این درگیری‌ها بالاخره یک طرف مهاجم یا مهاجم‌تره و یک طرف مورد تهاجم و مجبور به دفاع. حالا چرا دائم به بچه ایرانی القا می‌کنیم جنگ بد و با گفتگو حل میشه؟ واقعا کدوم نمونه موفق توقف یا راه نیفتادن جنگ رو با گفتگو داشتیم که بخوایم به عنوان برهان نقض عَلَمش کنیم و بر اساسش صدها کتاب کودک نه به جنگی بنویسیم؟ چرا به جای اینها فرهنگ مقاومت و عدم تسلیم در برابر  زورگو رو تقویت نمی‌کنیم؟ کاری که اتفاقا خود آقای یوسفی به نوعی تو همین کتاب هم کرده ولی نمی‌دونم چرا جای دیگه خودش رو نقض کرده؟!
اصلا بعد اون‌ حمله صهیونی مگه میشه هنوزم فقط گفت "نه به جنگ؟"

        

8