بتول فته پور

تاریخ عضویت:

اسفند 1402

بتول فته پور

بلاگر
@batool.fatepour

49 دنبال شده

71 دنبال کننده

                عکاس، معلم
              
look_at.book

یادداشت‌ها

نمایش همه
بتول فته پور

بتول فته پور

2 روز پیش

         سه‌شنبه‌ها با موری یکی از اون کتاب‌هایی بود که وقتی تمومش کردم، حس کردم یه چیزی توی قلبم جا به جا شده. داستان واقعی ارتباط میچ آلبوم با استاد پیر و بیمار سابقش، موری شوارتز، یه روایت ساده‌ست، ولی پشت همین سادگی، کوهی از معنا و احساس خوابیده. توی هر سه‌شنبه‌ای که با هم می‌گذرونن، یه موضوع مهم از زندگی رو باز می‌کنن: مرگ، عشق، بخشش، خانواده، ترس، و حتی پیر شدن... چیزهایی که ما هر روز باهاشون درگیریم، ولی کمتر وقت می‌ذاریم تا عمیق بهشون فکر کنیم.

موقع خوندن بعضی بخش‌ها واقعاً اشک ریختم... مخصوصاً اون‌جاهایی که موری درباره‌ی مواجهه با مرگ حرف می‌زنه با اون لبخند همیشگیش. اون آرامشی که داشت، اون نگاه عمیق به زندگی... انگار یه نفر داشت آروم توی گوشم می‌گفت: "زندگی رو ساده بگیر، ولی عمیق زندگی کن."

حس می‌کردم موری داره باهام حرف می‌زنه، نه فقط با میچ. یه جور دلگرمی از جنس انسانیت، از جنس تجربه، از جنس عشق. از اون کتاباست که همزمان با خوندنش، یه جور کلاس زندگی‌ه. یه یادآوری که عمر کوتاه‌تر از اونه که با بی‌تفاوتی ردش کنیم.

در مورد فیلمش هم بگم که فیلم «Tuesdays with Morrie» با بازی جک لمون در نقش موری و هنک آزاریا در نقش میچ، انصافاً تونسته فضای کتاب رو تا حد خوبی منتقل کنه. جک لمون اون‌قدر نقش موری رو با صداقت و لطافت بازی کرده که انگار خود موری جلوی چشماته. فیلم شاید به اندازه‌ی کتاب عمیق نشه، ولی برای کسی که کتاب رو خونده، یه مرور تصویری خیلی دل‌نشینه. اشک‌آور و تأثیرگذار، مخصوصاً وقتی صدای موری با اون لحن مهربونش توی گوش آدم می‌مونه...

      

38

بتول فته پور

بتول فته پور

5 روز پیش

        واقعاً نمی‌دونم از کجا شروع کنم، چون «بل‌آمی» جزو اون رمان‌هاییه که بعد از تموم شدنش یه حس عجیبی ته دلت می‌مونه. نه فقط به‌خاطر داستان جذابش، بلکه به‌خاطر اینکه با شخصیت‌هاش زندگی می‌کنی، حرص می‌خوری، گاهی تحسین می‌کنی، گاهی دلت می‌خواد یکی رو محکم تکون بدی! 😂

ژرژ دوروا، شخصیت اصلی، نماد تمام کسانیه که از بی‌چیز بودن خسته شدن و دنبال یه راه سریع برای بالا رفتنن. ولی نه از راه درست. خودش نه آدم خاصیه، نه بااستعداد، نه حتی خیلی تلاشگر. اما چیزی که داره، ترکیبیه از ظاهر فریبنده، زبون‌بازی، و شاید مهم‌تر از همه، یه غرایز قوی برای شناسایی موقعیت‌های طلایی (یا بهتر بگم، فرصت‌های کثیف).

نکته‌ای که برام خیلی جالب بود، اینه که موپاسان هیچ‌وقت قضاوت نمی‌کنه. یعنی نمی‌گه ژرژ خوبه یا بده. فقط نشون می‌ده که چطور این آدم، به جای اینکه درگیر وجدان و اخلاق بشه، می‌ره جلو، یکی‌یکی از زن‌ها استفاده می‌کنه، و قدم‌به‌قدم خودش رو می‌کشه بالا توی جامعه‌ای که کاملاً پذیرای همچین شخصیتیه. یه جورایی، جامعه همدستشه!

از طرفی، زن‌ها در این رمان نقش خیلی پررنگی دارن. برخلاف خیلی از رمان‌های اون دوره، اینجا زن‌ها نه صرفاً موجودات احساساتی و وابسته، بلکه هوشمند، تحلیل‌گر و تأثیرگذار هستن. حتی می‌تونم بگم بیشتر از مردها اهل سیاست و بازی‌های پشت‌پرده‌ن. فقط تفاوتشون با ژرژ اینه که قدرتشون اغلب مخفی و پنهانه، چون فضای جامعه اجازه نمی‌ده مستقیم در قدرت باشن. پس مجبورن از راه‌های دیگه تأثیر بذارن.

موضوعاتی مثل رسانه، فساد سیاسی، روابط طبقاتی، نابرابری جنسیتی و حتی نقش ظاهرسازی توی موفقیت اجتماعی، همه توی بل‌آمی خیلی زیرپوستی و هنرمندانه پرداخت شده. واقعاً قابل تحسینه که موپاسان چطوری تونسته توی یه داستان نه‌چندان بلند، این همه حرف بزنه بدون اینکه شعار بده یا خسته‌مون کنه.

در نهایت، چیزی که از بل‌آمی یاد گرفتم اینه که همیشه این ما نیستیم که انتخاب می‌کنیم آدم خوبی باشیم یا نه؛ گاهی شرایط، ساختار جامعه، و فشارهای بیرونی، ما رو هل می‌دن به سمتی که حتی خودمون هم نمی‌فهمیم چطور اونجا قرار گرفتیم. البته این حرف، توجیه نیست، فقط یه نیش واقع‌گرایانه‌ست.

اگر دنبال یه رمان کلاسیک با شخصیت‌پردازی قوی، نقد اجتماعی عمیق، و داستانی که ذهنتو درگیر کنه هستین، «بل‌آمی» یکی از بهترین انتخاب‌هاست.

نسخهٔ سینمایی بل‌آمی (۲۰۱۲) با بازی رابرت پتینسون هم ساخته شده. فضای بصری فیلم خیلی چشم‌نوازه و پتینسون تونسته اون حالت سرد، مرموز و حسابگر ژرژ رو خوب دربیاره، هرچند عمق روانی‌ای که توی کتاب هست تو فیلم کمتر حس می‌شه.
      

15

        کتاب «در شب داعش» برام تجربه‌ای نسبتاً متفاوت بود. موضوع کتاب، یعنی روایت زندگی مردم در دوران سلطه داعش، جذاب و مهمه. مخصوصاً چون این مسائل واقعی‌ان و اثر مستقیمی روی زندگی آدم‌ها گذاشتن. نویسنده سعی کرده با نثری ساده و روان، داستان‌هایی از دل تاریکی و ترس رو به تصویر بکشه و واقعیت‌هایی رو بگه که خیلی‌ها شاید نشنیده باشن.

از نظر من، یکی از نقاط قوت کتاب اینه که تونسته فضای رعب‌آور و خفقان‌آلود دوران داعش رو به‌خوبی منتقل کنه. آدم حس می‌کنه همراه شخصیت‌ها داره از خیابون‌هایی رد می‌شه که پر از ناامنیه یا شب‌هایی رو تجربه می‌کنه که هر لحظه ممکنه با یه اتفاق دردناک به پایان برسه. نویسنده با استفاده از خاطرات و مشاهدات مستقیم، تونسته بخشی از درد مردم رو نشون بده و یادمون بندازه که امنیت، نعمتیه که همیشه نبوده.

اما در کنار این نکات مثبت، به نظرم کتاب نقاط ضعفی هم داشت. یکی از چیزهایی که باعث شد کتاب خیلی من رو درگیر نکنه، یکنواختی بعضی روایت‌ها بود. گاهی احساس می‌کردم تو بعضی بخش‌ها اطلاعات تکراریه یا زاویه دیدها اون‌قدر متفاوت نیستن که هر فصل برام تازگی داشته باشه. همچنین، شخصیت‌پردازی در بعضی موارد سطحی بود و من نتونستم به بعضی از شخصیت‌ها اون‌طور که باید نزدیک بشم یا باهاشون هم‌دلی کنم.

در مجموع، از نظر من «در شب داعش» کتابی متوسط بود؛ نه خیلی قوی که آدم رو تا مدت‌ها درگیر خودش کنه، و نه ضعیف که خوندنش اتلاف وقت باشه. ارزشش رو داشت که بخونم، چون باعث شد بیشتر درباره رنج‌هایی که مردم بی‌گناه تو اون شرایط کشیدن فکر کنم، اما انتظار داشتم عمیق‌تر و چندلایه‌تر باشه. به‌نظرم اگر نویسنده کمی بیشتر روی ساختار داستان‌ها و تنوع لحن کار می‌کرد، کتاب می‌تونست اثرگذاری بیشتری داشته باشه.
      

2

        

کتاب خاطرات خانه اموات تجربه‌ای عمیق و متفاوت برای من بود؛ نه فقط به‌خاطر محتوای داستانی‌اش، بلکه به‌خاطر آنچه در لایه‌های پنهان آن جریان دارد. داستایفسکی با زبانی ساده اما روان‌شناسانه، سفری را آغاز می‌کند به درون روح انسان، جایی که خوبی و بدی در هم تنیده‌اند و مفاهیم مرگ، رهایی، توبه و انسانیت به شکلی بی‌پرده و گاهی دردناک به تصویر کشیده می‌شوند.

در طول خواندن این کتاب، بارها با خودم فکر کردم: چه چیزی یک انسان را از دیگری متمایز می‌کند؟ آیا مجازات واقعاً اصلاح‌گر است یا صرفاً شکننده؟ شخصیت اصلی داستان، که مثل خود داستایفسکی در تبعیدگاه زندگی می‌کند، به‌تدریج نگاهی تازه به انسان‌هایی پیدا می‌کند که تا پیش از آن شاید فقط برچسب «جنایتکار» به آن‌ها می‌زد. این کتاب برای من فرصتی شد برای دیدن انسان‌ها فراتر از اشتباهاتشان.

از همه بیشتر، آن لحظاتی مرا تکان داد که نویسنده از تنهایی و خرد شدن روح سخن می‌گفت؛ جایی که انسان با همه زخم‌هایش، هنوز می‌کوشد خود را در دل تاریکی حفظ کند. به نظرم داستایفسکی در این کتاب ثابت می‌کند که حتی در سیاه‌ترین لحظات، چیزی از نور و امید درون آدم‌ها باقی می‌ماند.

در پایان، خانه اموات فقط داستانی از تبعید نیست؛ بلکه دعوتی است به اندیشیدن، به مهربان‌تر بودن، و به فهم عمیق‌تری از انسان. و این همان چیزی‌ست که آن را برایم ارزشمند و ماندگار کرد.


      

8

        کتاب «توتوچان: دختری آن‌سوی پنجره» برای من یه تجربه‌ی خیلی خاص بود. داستانش ساده و صمیمیه، اما در دل همین سادگی، حرف‌های خیلی بزرگی درباره‌ی کودکی، آموزش، و انسانیت داره.
نویسنده با نگاهی کودکانه و در عین حال عمیق، خاطرات خودش از مدرسه‌ای متفاوت به اسم توموئه رو تعریف می‌کنه؛ جایی که معلم‌ها به جای محدود کردن بچه‌ها، بهشون آزادی، اعتماد و احترام می‌دادن.
توتوچان با انرژی و کنجکاویش خیلی زود تو دل خواننده جا می‌گیره. اما چیزی که بیشتر از همه برام جالب بود، شخصیت مدیر مدرسه بود؛ مردی که واقعا معنی آموزش درست رو می‌دونست و به تفاوت‌های بچه‌ها احترام می‌ذاشت.
این کتاب برام یادآوری کرد که چقدر مهمه به بچه‌ها گوش بدیم، بهشون فرصت بدیم خودشون باشن و با عشق و احترام باهاشون رفتار کنیم. خوندنش یه جور حس آرامش، امید و الهام بهم داد.


در سال ۲۰۲۳انیمه‌ای با همین نام ساخته شد با حال‌وهوایی لطیف که تونسته فضای گرم و کودکانه‌ی کتاب رو خوب به تصویر بکشه. طراحی‌ها ساده و دلنشینه، و صداگذاری‌ها حس صمیمیت داستان رو تقویت می‌کنه. البته مثل بیشتر اقتباس‌ها، بعضی جزئیات کتاب جا افتاده، ولی روح کلی ماجرا و پیام‌های اصلی مثل اهمیت آزادی در آموزش و احترام به کودک به‌خوبی حفظ شده.
      

21

        کتاب بیچارگان از فئودور داستایفسکی، یکی از آثار مهم و تأثیرگذار ادبیات روسیه است، مخصوصاً چون اولین رمان این نویسنده بزرگ به حساب میاد. داستان با نامه‌نگاری بین دو شخصیت فقیر—ماکار دِووشکین و واروارا دوبرُسلووا—پیش می‌ره و بیشتر روی احساسات، سختی‌های زندگی، و رابطه‌ی انسانی بین آدم‌هایی که چیزی برای از دست دادن ندارن تمرکز داره.

چیزی که این کتاب رو خاص می‌کنه، نگاهیه که داستایفسکی به زندگی آدم‌های ساده و گرفتار داره. او با ظرافت نشون می‌ده چطور فقر فقط مشکل مالی نیست، بلکه روی روح و شخصیت آدم‌ها هم تأثیر می‌ذاره. شخصیت ماکار با وجود همه بدبختی‌ها، آدم شریفی باقی می‌مونه و همین باعث می‌شه خواننده دلش برایش بسوزه، ولی هم‌زمان بهش احترام بذاره.

در کل، بیچارگان داستانی ساده اما عمیقه. ما رو با دنیای درونی آدم‌هایی آشنا می‌کنه که اغلب نادیده گرفته می‌شن. خوندن این کتاب برای من مثل دیدن دنیایی تلخ اما واقعی بود، با آدم‌هایی که هنوز ته دلشون به خوبی و محبت باور دارن.


      

2

        مرگ فروشنده کتابی هست که در شما همزاد پنداری ایجاد می‌کند به خصوص اگر در دهه سوم زندگی خود باشید. 
مرگ فروشنده روایتگر زندگی ویلی لومان بازاریابی که دچار فروپاشی روانی شده و باعث و بانی این فروپاشی، نظام سرمایه‌داری هست که با افراددمثل پرتقال رفتار می‌کنه. پرتقال را می‌خوره و پوستش رو دور می‌اندازه ولی انسان‌ها پرتقال نیستند که به همین راحتی دور انداخته بشن. 
ویلی لومان مدام دنبال علت ناکامی‌هاش می‌گرده و این باعث میشه موقعیت مکانی و زمانی خودش رو گم کنه اگر دنبال یک داستان خطی هستید این کتاب مناسب شما نیست زیرا مدام در حال سفر در زمان هستید.
از روی این کتاب چندین تئاتر و  فیلم اقتباسی ساخته شده است.

در سال ۱۹۸۵ فیلمی به کارگردانی فوکلر اشلوندروف ساخته شد که کاملا مطابق با کتاب پیش می‌رود بازی‌ها و کارگردانی به شدت درست از آب درآمده و می‌توان به عنوان یک فیلم خیلی خوب ازش یاد کرد.

در سال ۱۳۹۵ یک فیلم اقتباسی ایرانی از این کتاب ساخته شد به نام فروشنده به کارگردانی اصغر فرهادی که جایزه‌های مختلفی از جمله اسکار و کن را تصاحب کرد. ولی اگر دنبال فیلمی با عنوان مرگ فروشنده هستید این فیلم رو پیشنهاد نمی‌کنم چون ارتباط خاصی با اصل کتاب نداره و می‌تونید صرفاً به عنوان یک فیلم سوای کتاب تماشا کنید.

      

35

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.