یادداشت بتول فته پور
1404/5/19
«عقل و احساس» برای من مثل یک گفتوگوی طولانی و آرام با دوستی قدیمی بود؛ گفتوگویی که در لحظاتی گرمای صمیمیت دارد و در لحظاتی هم آنقدر آهسته و قابل پیشبینی پیش میرود که حواسم پرت میشود. جین آستن مثل همیشه با ظرافت قلمش، دنیایی میسازد که در آن جزئیات رفتارها، نگاهها و حتی سکوتها معنا دارند. شخصیتهای الینور و ماریان هر کدام نمایندهی دو شیوهی مواجهه با زندگیاند؛ یکی با حسابگری و تعادل، دیگری با بیپروا بودن و غرق شدن در احساسات. این تضاد، هستهی اصلی داستان را شکل میدهد و خواننده را تا حدی درگیر میکند. با این حال، ریتم روایت بهخصوص در بخشهایی از کتاب، بیش از حد آرام و محافظهکارانه پیش میرود و گاهی کشش لازم برای نگه داشتن هیجان و کنجکاوی را ندارد. حتی بعضی از پیچشهای داستان هم چندان غافلگیرکننده نیستند، چون از همان ابتدا میتوان حدس زد که مسیر رابطهها و اتفاقها چگونه پیش میرود. نسخهی سینمایی هم هرچند با بازیهای خوب، موسیقی لطیف و فضاسازی چشمنوازش توانسته حس و حال رمانتیک اثر را منتقل کند، اما در عمق دادن به شخصیتها و نشان دادن لایههای پیچیدهی روابط به اندازهی کتاب موفق نیست. نتیجه این میشود که هر دو نسخه – چه کتاب و چه فیلم – برایم تجربهای خوشایند ولی نه فراموشنشدنی بودند. اثری که ارزش وقت گذاشتن دارد، اما از آن دست کارهایی نیست که تا مدتها در ذهن و قلبم باقی بماند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.