یادداشت بتول فته پور
22 ساعت پیش
«تنتن در شوروی» برای من مثل ورق زدن اولین صفحههای دفتر خاطرات یک دوست قدیمی است؛ دوستی که بعدها قرار است سالها همراه من باشد، اما اینجا تازه شروع راهش است. داستان هنوز پخته و چندلایه نشده، اما یک انرژی خام و بکر دارد که آدم را یاد دوران نوجوانی خودش میاندازد؛ همان روزهایی که بدون فکر به عواقب، فقط با یک کولهپشتی سبک راه میافتادیم تا دنیا را کشف کنیم. تصاویر کتاب هنوز به آن ظرافت و رنگهای چشمنواز جلدهای بعدی نرسیدهاند. خطها سادهاند، سایهپردازیها کم و شخصیتها کمی اغراقشدهتر به نظر میرسند. ولی همین خامی، حس صادقانهای به کار داده که شاید در کارهای پختهتر گم شود. قصه هم بیشتر شبیه یک جریان بیوقفه از ماجراجوییهاست تا یک روایت با ریتم دقیق و پیچیدگیهای روایی؛ اما همین بینظمی شیرین، هیجان سفر را دوچندان میکند. وقتی تنتن را میبینم که بیپروا در دل شوروی میدود، با آدمهای غریبه حرف میزند، به دام میافتد و دوباره فرار میکند، یاد خودم میافتم که در سنین کم، فقط با شهامت و کمی بیخیالی جلو میرفتم. این جلد شاید از نظر فنی و هنری بهترین اثر هرژه نباشد، اما یک چیز دارد که تکرارنشدنی است: آن حس آغاز، آن لحظهای که یک ماجرای طولانی و پر از خاطره تازه شروع میشود. برای من، «تنتن در شوروی» مثل دیدن اولین لبخند یک دوستیست که میدانی قرار است سالها کنارت باشد. شاید کامل نباشد، شاید حتی گاهی بینظم باشد، اما درونش یک جرقه زنده هست که همه ماجراهای بعدی از همان روشن میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.