بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فاطمه کُردی

@houryaas

157 دنبال شده

269 دنبال کننده

                      ⚪شاعری در پیله ی نویسنده شدن🦋
🟣اینجا گوشه ی دنج و بنفش من است...🍂
🔵از شر اینستاگرام پناه آورده ام به بهخوان.📚
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                مرثیه ای برای عشق
کریستین بوبن فقط نویسنده نیست، شاعر هم هست، فیلسوف هم هست. همین دو مورد آخر یعنی شعر و فلسفه باعث شده در آثارش زیباترین، دلنشین ترین و واقعی ترین تصاویر از زندگی، عشق، زن و کودکی رو به تصویر بکشه. 
با خودم فکر می کنم چقدر خوب که مردی میتونه تا این حد به لطافت عشق، ظرافت زن، روشنایی زندگی و تقدس کودکان واقف باشه. 
کریستین بوبن از اون آدماییه که با خودم فکر میکنم کاش میشد ازشون کپی گرفت و توی تمام دنیا مثل یه کتاب منتشرشون کرد. 
«فراتر از بودن»  گفت و گوی مردی عاشق با همسره تازه وفات یافته اشه، با همسری که دیگه هیچ وقت نمیتونه اونو ببینه، اما با این حال شیوه ی نوشتنش در مورد معشوق سفر کرده به نحویه که انگار روبه روش نشسته، بهش لبخند میزنه و با اشتیاق صحبت های دردمند و عاشقانه ی اونو میشنوه. 
هنگام خواندن کتاب گاهی تاریکی رو حس کردم، گاهی نور مثل پرتوهای خورشید تمام ذهنمو مملو از روشنی میکرد، گاهی بهار بود و سرسبزی، گاهی زمستون بود و برف. 
شاید بشه گفت یه تاریخچه ی کامل بود از یک عشق. 

واقعا گاهی تسکینی جز نوشتن نیست. 
        
                «پایان رابطه» نوشته ی گراهام گرین نویسنده ی پرکار انگلیسی است. 
در آغاز مطالعه کتاب گمان می کنید با داستانی درمورد خیانت رو به رو هستید، اما کمی بعد نویسنده شما را در مورد چیستیِ موضوع اصلی داستان دچار ابهام می کند و گزینه هایی از قبیل«خیانت، عشق، نفرت» را پیش رویتان قرار می دهد، اما در واقع محوریت اصلی داستان در مورد «ایمان» است، درباره جدال بر سر اثبات یا انکار وجود خدایی نادیده. 
درگیری شخصیت ها با موضوع اثبات وجود یا انکار وجودخدا، به اندازه ی میزان اهمیت نقششان در قصه تعریف شده است، تعریف هایی نه کم و نه زیاد، دقیقا به اندازه. 
گراهام گرین شخصیت ها را به گونه ای پرداخته که در طول داستان دچار قضاوت درباره افکار و عقاید و اعمال آنها نشدم، حتی با تک تک آنها همدردی کردم، درکشان کردم، و گاهی دلم میخواست شخصیت سارا را در آغوش بگیرم و دلداری اش بدهم. 

«پایان رابطه» در حقیقت قصه ی عشق و خیانت، نفرت و حسرت است با محوریت و هدف ایمان. 
هر شخصیت از طریق قصه ی خودش در پایان به ایمان آوردن به خدا یا حداقل قانع شدن به عدم انکار و جدال بر سر اثبات عدم وجود خدا می رسد. 
سارا از راه توبه از عشق و خیانت، بندریکس از راه احساس توامان عشق و نفرت، هنری از راه عشق و حسرت و پریشانی و اسمایت از راه عشق و معجزه. 
وجه مشترک همه ی شخصیت ها برای رسیدن به ایمان به وجود خداوند، عشق است. 
یکی از ویژگی های جذاب این کتاب بازی نویسنده با زمان است، رفت و آمدی بی نظم در عین حال منظم میان گذشته، حال و آینده. 
کتاب به مانند فیلمی کلاسیک روایت شده، انگار که تمام شخصیت ها در مقابل شما در حال زندگی هستند و شما به تماشایشان نشسته اید. 
بر اساس این کتاب دو اقتباس سینمایی ساخته شده است، یکی در سال ۱۹۵۵،چهار سال پس از انتشار کتاب، و دیگری در سال ۱۹۹۹.
در پایان باید بگویم که خواندن این اثر جزو بهترین خاطرات کتاب خوانی ام شد.
        
                ترجمه خوب مهمترین بخش کتاب های خارجی است، و در مورد کتاب هایی با محتوای طنز این موضوع اهمیت بیشتری پیدا میکند. 
خوشبختانه مترجم در کتاب «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها» به خوبی توانسته طنز داستان را به خواننده منتقل کند. 
کتاب پیش رو در سبک پست مدرنیست ادبیات معاصر جهان است. 
داستان از دقایقی قبل از نابودی زمین و ساکنانش آغاز می شود. 
داگلاس آدامز نویسنده ی این کتاب، داستان را در چهار جلد دیگر ادامه می دهد و بعد از مرگش جلد ششم و آخر این مجموعه به دست ایون کالفر با بهره گیری از آرشیو یادداشت و نوشته ی های چاپ نشده ی آدامز، نگاشته می شود. 
اگر به ادبیات پست مدرن علاقمند نیستید واتفاقات و جریانات خلاف عادت برایتان قابل قبول و درک نیست خواندن این کتاب حوصله شما را سر خواهد برد؛ اما اگر داستان های تخیلی و علمی که هیچ تناسب منطقی با دنیای واقعی ندارند شما را به وجد میاورد قطعا این کتاب جزو تجربه های خوشایند کتاب خوانی برای شما خواهد بود.
        
                لرن هرینگ، نویسنده ای که در دانشگاه نویسندگی خلاق خوانده و روانشناس هم هست. 
معلم نویسندگی است و کتاب رقص استخوان یکی از آثار اوست. 
کتاب پیش رو اما درباره ی پیش زمینه ی آمادگی برای نوشتن یک اثر است. وقتی کتاب را شروع به خواندن کنید از همان ابتدا بدون اینکه خودتان متوجه باشید با نویسنده چنان احساس نزدیکی و صمیمیت می کنید که انگار اورا سال هاست از نزدیک میشناسید!. 
در مسیر خواندن این کتاب حس نمی کنید در خانه نشسته اید و مشغول خواندن کتابی آموزشی هستید، بلکه خودتان را واضح در کلاسی زنده و حقیقی خواهید یافت. 
گاهی در طول خواندن کتاب حس می کردم لرن هرینگ درد و دل های مرا می گوید و با من همدردی می کند. 
لرن هرینگ در این کتاب با ذهن، روح و تن شما کار دارد نه آنچه از فن نویسندگی میدانید یا نمیدانید. او به شما میگوید باید ذهنتان برای نوشتن چگونه باشد، روحتان چه آموزشی برای خلق یک اثر نیاز دارد و تنتان که در این راه شما و ذهن و روحتان را همراهی می کند باید آمادگی هایی داشته باشد و آموزش هایی ببیند. 
نویسنده در این کتاب از آنچه ذهن، روح و تن شما برای آغاز، ادامه، دوام و پایان یک رمان نیاز دارد برایتان میگوید. 
اگر سودای نویسندگی به سر دارید فارغ از تمام اصول و فنون نویسندگی که تا الان آن ها را دانسته و آموخته اید این کتاب را بخواند.
        

باشگاه‌ها

مدرسه هنر آوینیون

101 عضو

عناصر داستان

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

• نامه عاشقانه به توماس هریس.

• در یک شهر کوچک طبیعتاً باید همه چی آرام باشد اما نه ، اینطور نیست ، قاتلی معروف به نجواگر دوباره پس از ۲۰ سال شروع به دزدیدن بچه‌ها و کشتنشان کرده اما نکته این است که قاتل تمام این مدت در زندان اسیر بوده.

• در طول خواندن این کتاب الکس نورث ( که اسم واقعیش در واقع استیو مازبی هست) نمی‌تونستم یاد قلم توماس هریس و فیلم Se7en از فینچر نیوفتم که البته بعد از بیشتر دونستن از این نویسنده و شناختن الگوهای زندگیش آنچنان هم دور از انتظار نبود.

• داستان با دو نوع روایت مختلف دنبال می‌شود روایتی اول شخص و روایت‌های سوم شخص که با وجود شخصیت سازی بی‌نظیر حس خوبی را هنگام خوندن در مخاطب برپا می‌کند.
 • جزئیات روانشناختی همچون یک باران در وجود کتاب باریده و با نشون دادن موضوعاتی همچون اعتیاد ، مرگ ، جدایی ، والد بودن و گذر کردن تخم همدلی را در دل خواننده کاشته و کاری می‌کند همچون یک دوست صمیمی به دنبال داستان شخصیت‌ها پیش برید.

• ترجمه کتاب و پانوشت‌ها بسیار خوب بود و خبری از سانسورهای اعصاب خردکن و چرخ کردن گوشت کتاب نبود که همین دلیل محکمی است که مترجمان کتاب( میلاد بابا نژاد و الهه مرادی) کارشان را به خوبی انجام دادند.

• در بخش پایانی کتاب حفره‌ای باقی نموند اما خیلی سریع و جمع و جور به پایان رسید و جوری به نظر می‌رسید که انگار نویسنده فقط به فکر این بوده که هرچه زودتر داستان کتاب رو به پایان برسونه در حالی که پتانسیل بیشتر و بهتری در خود داشته و می‌توانسته بیشتر به شخصیت منفی داستان توجه نشون بده.
            • نامه عاشقانه به توماس هریس.

• در یک شهر کوچک طبیعتاً باید همه چی آرام باشد اما نه ، اینطور نیست ، قاتلی معروف به نجواگر دوباره پس از ۲۰ سال شروع به دزدیدن بچه‌ها و کشتنشان کرده اما نکته این است که قاتل تمام این مدت در زندان اسیر بوده.

• در طول خواندن این کتاب الکس نورث ( که اسم واقعیش در واقع استیو مازبی هست) نمی‌تونستم یاد قلم توماس هریس و فیلم Se7en از فینچر نیوفتم که البته بعد از بیشتر دونستن از این نویسنده و شناختن الگوهای زندگیش آنچنان هم دور از انتظار نبود.

• داستان با دو نوع روایت مختلف دنبال می‌شود روایتی اول شخص و روایت‌های سوم شخص که با وجود شخصیت سازی بی‌نظیر حس خوبی را هنگام خوندن در مخاطب برپا می‌کند.
 • جزئیات روانشناختی همچون یک باران در وجود کتاب باریده و با نشون دادن موضوعاتی همچون اعتیاد ، مرگ ، جدایی ، والد بودن و گذر کردن تخم همدلی را در دل خواننده کاشته و کاری می‌کند همچون یک دوست صمیمی به دنبال داستان شخصیت‌ها پیش برید.

• ترجمه کتاب و پانوشت‌ها بسیار خوب بود و خبری از سانسورهای اعصاب خردکن و چرخ کردن گوشت کتاب نبود که همین دلیل محکمی است که مترجمان کتاب( میلاد بابا نژاد و الهه مرادی) کارشان را به خوبی انجام دادند.

• در بخش پایانی کتاب حفره‌ای باقی نموند اما خیلی سریع و جمع و جور به پایان رسید و جوری به نظر می‌رسید که انگار نویسنده فقط به فکر این بوده که هرچه زودتر داستان کتاب رو به پایان برسونه در حالی که پتانسیل بیشتر و بهتری در خود داشته و می‌توانسته بیشتر به شخصیت منفی داستان توجه نشون بده.
          
جیب پر از چاودارده بچه زنگیجنایت خفته

ملکه ی جنایت:آگاتا کریستی

31 کتاب

ویرایش،با تشکر ازAmaryllis@ لیست تمام آثار آگاتا کریستی. جالبه بدونید خانم کریستی آثار عاشقانه هم نوشته که البته با نام مستعار چاپشون کرده... تعدادی را خودم‌خوندم که توضیح مختصری دارن بقیه را نخوندم و صرفا نام انگلیسی اثر و ترجمه ی فارسی اش را نوشتم.تعدادی هم داستان کوتاه هستند که باز هم قید شده.کریستی یک کتاب هم به نام دریاسالار شناور داره که با همکاری انجمن کاراگاهان نوشته. اثار عاشقانه کریستی با نام مری وستمکوت، که احتمالا ترجمه هم ازشون پیدا نکنید.چون چندان مورد توجه خوانندگان نبودن.. ۱.نان غول پیکر ۲.پرتره ی نا تمام ۳.غایب در بهار ۴.گل رز و درخت سرخدار ۵.دخترِ دختر ۶.زحمت اما صرفا برای عاشقان دنیای جنایت، ۱.ماجرای اسرا امیز در استایلز ۲.دشمن مخفی(دشمن پنهان) ۳.قتل در زمین گلف ۴.مردی در لباس قهوه ای ۵.راز دودکش ها(قضیه ی نامه های عاشقانه) ۶.قتل راجر اکروید،یکی از متفاوت ترین اثار کریستی. ۷.چهار بزرگ(چهارغول بزرگ) ۸.راز قطار آبی ۹.راز هفت ساعت ۱۰.قتل در خانه ی کشیش،اولین حضور خانم مارپل. ۱۱.راز سیتافورد ۱۲.خطر در خانه ی آخر ۱۳.لرد اجورد می‌میرد ۱۴.قتل در قطار سریع و السیر شرق،بهترین اثری که تا به حال خوانده ام. ۱۵.چرا از اوانز نپرسیدند ۱۶.تراژدی در سه پرده ۱۷.مرگ‌در میان ابرها ۱۸. قتل‌های A.B.C(قتل های الفبایی) ۱۹.قتل در بین النهرین ۲۰.ورق ها روی میز ۲۱.شاهد خاموش ۲۲.کریسمس پوآرو(جنایت در کریسمس) ۲۳.ملاقات با مرگ ۲۴.و آنگاه هیچ‌کس نماند(ده بچه ی زنگی) ۲۵.سرو غمگین ۲۶.یک،دو،سگک کفش من(جنایت های میهن پرستانه) ۲۷.شیطان زیر‌آفتاب(شرارتی زیر آفتاب) ۲۸.ان یا ام؟ ۲۹.جسدی در کتابخانه ۳۰.پنج خوک‌کوچک،بازخوانی یک‌جنایت قدیمی توسط هرکول پوآرو ۳۱.انگشت متحرک(دست پنهان) ۳۲.به سمت صفر(به طرف صفر) ۳۳.جنایت خفته،بازخوانی یک جنایت قدیمی با حضور خانم مارپل ۳۴.اعلام یک قتل ۳۵.گناه مضاعف«داستان کوتاه» ۳۶.مرگ در پایان می‌آید(و سرانجام مرگ) ۳۷.حفره(قتل در تعطیلات) ۳۸.سیانور درخشان(نوشابه با سیانور) ۳۹.سگ شکاری مرگ(شاهدی برای دادگاه) ۴۰.اقای کوئین مرموز«داستان کوتاه» ۴۱.آینه ی سرتاسر ترک برداشته ۴۲.فیل ها به یاد می‌آورند ۴۳.به بغداد آمدند ۴۴.موج سواری ۴۵.گربه ای در میان کبوتران(گرگ در لباس میش) ۴۶.مرگ بر روی نیل ۴۷.جیبی پر از چاودار ۴۸.مقصد نا معلوم ۴۹.در هتل برترام ۵۰.شب بی پایان ۵۱.حماقت مرد مرده(شکار قاتل) ۵۲.ماجرا های پارکر پاین(خانه ای در شیراز)«داستان کوتاه» شامل ۱۲ داستان کوتاه با حضور شخصیت پارکر پاین. ۵۳.تله موش«نمایشنامه» ۵۴.نخستین پرونده های پوارو«داستان کوتاه» ۵۵.مصیبت بیگناهی ۵۶.دختر سوم ۵۷.معمای کارائیب ۵۸.سوزش سر انگشتان ۵۹.سیزده معما«داستان کوتاه» ۶۰.خانه ی کج(خانه ی وارونه) ۶۱.مرگ‌خانم مک‌گینتی ۶۲.پس از تشییع جنازه ۶۳.چشم بندی ۶۴.قتل در مجتمع مسکونی(جنایت در شب آتش بازی)«داستان کوتاه»،شامل سه داستان از پوآرو ۶۵.هیکوری دیکوری داک(قتل در خوابگاه دانشجویی) ۶۷.الهه ی انتقام ۶۸.پرده ۶۹.تحقیقات پوآور«داستان کوتاه» ۷۰.اسب رنگ پریده(مرکب مرگ) ۷۱.ساعت ها ۷۲.جشن هالووین ۷۳.مسافری به فرانکفورت ۷۴.پوستر سرنوشت(دروازه ی سرنوشت) ۷۵.قطار ۴:۵۰ پدینگتون ۷۶.شرکا در جنایت(شرکای جرم)«داستان کوتاه» ۷۷.رمز و راز لیسترودیل(اواز قو)«داستان کوتاه» ۷۸.مشکل در خلیج پولنسا«داستان کوتاه» ۷۹.روشنایی ماندگار«داستان کوتاه» ۸۰.دوازده خان هرکول«داستان کوتاه» ۸۱.ماجرای پودینگ کریسمس(رویا)«داستان کوتاه» ۸۲.سه موش کور«داستان کوتاه» ۸۳.راز رگاتا(راز مسابقه ی قایق رانی)«داستان کوتاه» ۸۴.پرونده اخر خانم مارپل«داستان کوتاه» ۸۵.قتل آسان است و پایان ضمیمه ی کتاب ها باشه برای بعد...

📝 وقتی حتی مهربانی حالتی از کینه دارد!

⚠️ (هشدار لو رفتن داستان: این یادداشت ممکن است داستان را لو دهد.)
🔻 نمایشنامهٔ «دوزخ» (به انگلیسی: No Exit) دربارهٔ سه آدم متفاوت است که در یک مکان بسته گرفتار شده‌اند و مجبورند حضور یکدیگر را تحمل کنند. این موقعیت نمایشی شاید چندان بدیع نباشد، اما برای درون‌مایهٔ مورد نظر نویسنده بسیار مناسب است. موقعیتی که «گارسن»، «اینس» و «استل» در آن قرار گرفته‌اند، ما را به یاد زندگی روزمره و ارتباطمان با دیگران می‌اندازد. سارتر در نمایشش زمینهٔ مناسبی را برای قضاوت، زخم زبان زدن، تهمت، توهین و بی‌اعتنایی شخصیت‌ها فراهم کرده است.

🔻 اینکه دوزخ شبیه یک هتل یا مسافرخانه است، کنایهٔ معناداری‌ست! سارتر دوزخ را برای مخاطبانش عینی، مادی و دنیایی می‌کند. دوزخی که سارتر طراحی کرده است، برخلاف آنچه روحانیون و هنرمندانِ هنر مسیحی در قرون میانه با تصاویر عجیب و مجازات‌های ناشناختهٔ جسمانی به مردم نشان می‌دادند، مشمئزکننده و ماورایی نیست. او ما را از چیزی می‌ترساند که فکر می‌کنیم برایمان آشنا و عادی‌ست: آدم‌های دیگر! اگرچه این آشنایی‌زدایی در وهلهٔ اول ترسناک به نظر نمی‌رسد، اما الحق با تامل و تعمق می‌شود فهمید که هم‌‌زیستیِ دائمی با آدم‌های قضاوت‌گر، ظالم و بی‌رحم چه مجازات هولناکی‌ست! درواقع همانطور که اینس می‌گوید، در جهنم سارتر هر فردِ دوزخی جلّاد خود و دیگران است. آدم‌ها هستند که در دنیا زندگی را برای هم جهنم می‌کنند و در مدل خیالی سارتر هم جهنم چیزی جز همنشینی با آدم‌های بد نیست.

🔻 در این محفل دوزخی، تلاش آدم‌ها برای ابراز محبت و معاشقه نیز نفرت‌انگیز و «تهوع»آور به نظر می‌رسد. به یاد بیاورید آنجا که استل و گارسن در آستانهٔ معاشقه با یکدیگرند و گارسن برای آرام کردن وجدان خود از استل می‌خواهد که به او اطمینان دهد مرد بی‌غیرتی نیست. اما گویی استل علی‌رغم تمام تمناهای عاشقانه‌اش نمی‌تواند این حقیقت دردناک را پنهان کند و با لحنی پر از تمسخر بر بی‌غیرتی گارسن مُهر تایید می‌زند. به قول قیصر امین‌پور اینجا «مهربانی هم حالتی از کینه دارد!»

🔻 اما دربارهٔ پیرنگ و ساختار نمایشنامه: سارتر اصرار دارد در ابتدا چیز زیادی دربارهٔ مرگ شخصیت‌ها و ارتباطشان با جهنم نگوید. او اطلاعات را دربارهٔ علت حضور این سه نفر در اتاق به‌تدریج ارائه می‌دهد و این توزیع مناسب اطلاعات در طول نمایش یک ویژگی مثبت است. با این حال تقریباً از میانهٔ نمایش مخاطب متوجه ماهیت مکان می‌شود و به دنبال آن است که ببیند شخصیت‌ها چگونه آن را می‌پذیرند و تبدیل به جلادهایی که منتظرشان بودیم، می‌شوند. اگر نمایشنامهٔ دوزخ این‌قدر معروف نبود و از ابتدا ذهنیتی دربارهٔ داستان آن نداشتیم، تعلیق داستان و لحظهٔ کشف برایمان جذاب‌تر بود.

🔻 ریتم گفت‌وگوها و کنش‌ها به‌تدریج اوج‌ می‌گیرد، تا جایی که ما را به پایان تلخ و مهیب نمایش برساند: لحظه‌ای که شخصیت‌های نمایش به عاقبت و وضعیتشان ایمان بیاورند. زمانی که هر سه سرنوشت‌شان را با تمام وجود باور می‌کنند و سیلی حقیقت به صورتشان می‌خورد، آیرونی دراماتیک کامل می‌شود.
            📝 وقتی حتی مهربانی حالتی از کینه دارد!

⚠️ (هشدار لو رفتن داستان: این یادداشت ممکن است داستان را لو دهد.)
🔻 نمایشنامهٔ «دوزخ» (به انگلیسی: No Exit) دربارهٔ سه آدم متفاوت است که در یک مکان بسته گرفتار شده‌اند و مجبورند حضور یکدیگر را تحمل کنند. این موقعیت نمایشی شاید چندان بدیع نباشد، اما برای درون‌مایهٔ مورد نظر نویسنده بسیار مناسب است. موقعیتی که «گارسن»، «اینس» و «استل» در آن قرار گرفته‌اند، ما را به یاد زندگی روزمره و ارتباطمان با دیگران می‌اندازد. سارتر در نمایشش زمینهٔ مناسبی را برای قضاوت، زخم زبان زدن، تهمت، توهین و بی‌اعتنایی شخصیت‌ها فراهم کرده است.

🔻 اینکه دوزخ شبیه یک هتل یا مسافرخانه است، کنایهٔ معناداری‌ست! سارتر دوزخ را برای مخاطبانش عینی، مادی و دنیایی می‌کند. دوزخی که سارتر طراحی کرده است، برخلاف آنچه روحانیون و هنرمندانِ هنر مسیحی در قرون میانه با تصاویر عجیب و مجازات‌های ناشناختهٔ جسمانی به مردم نشان می‌دادند، مشمئزکننده و ماورایی نیست. او ما را از چیزی می‌ترساند که فکر می‌کنیم برایمان آشنا و عادی‌ست: آدم‌های دیگر! اگرچه این آشنایی‌زدایی در وهلهٔ اول ترسناک به نظر نمی‌رسد، اما الحق با تامل و تعمق می‌شود فهمید که هم‌‌زیستیِ دائمی با آدم‌های قضاوت‌گر، ظالم و بی‌رحم چه مجازات هولناکی‌ست! درواقع همانطور که اینس می‌گوید، در جهنم سارتر هر فردِ دوزخی جلّاد خود و دیگران است. آدم‌ها هستند که در دنیا زندگی را برای هم جهنم می‌کنند و در مدل خیالی سارتر هم جهنم چیزی جز همنشینی با آدم‌های بد نیست.

🔻 در این محفل دوزخی، تلاش آدم‌ها برای ابراز محبت و معاشقه نیز نفرت‌انگیز و «تهوع»آور به نظر می‌رسد. به یاد بیاورید آنجا که استل و گارسن در آستانهٔ معاشقه با یکدیگرند و گارسن برای آرام کردن وجدان خود از استل می‌خواهد که به او اطمینان دهد مرد بی‌غیرتی نیست. اما گویی استل علی‌رغم تمام تمناهای عاشقانه‌اش نمی‌تواند این حقیقت دردناک را پنهان کند و با لحنی پر از تمسخر بر بی‌غیرتی گارسن مُهر تایید می‌زند. به قول قیصر امین‌پور اینجا «مهربانی هم حالتی از کینه دارد!»

🔻 اما دربارهٔ پیرنگ و ساختار نمایشنامه: سارتر اصرار دارد در ابتدا چیز زیادی دربارهٔ مرگ شخصیت‌ها و ارتباطشان با جهنم نگوید. او اطلاعات را دربارهٔ علت حضور این سه نفر در اتاق به‌تدریج ارائه می‌دهد و این توزیع مناسب اطلاعات در طول نمایش یک ویژگی مثبت است. با این حال تقریباً از میانهٔ نمایش مخاطب متوجه ماهیت مکان می‌شود و به دنبال آن است که ببیند شخصیت‌ها چگونه آن را می‌پذیرند و تبدیل به جلادهایی که منتظرشان بودیم، می‌شوند. اگر نمایشنامهٔ دوزخ این‌قدر معروف نبود و از ابتدا ذهنیتی دربارهٔ داستان آن نداشتیم، تعلیق داستان و لحظهٔ کشف برایمان جذاب‌تر بود.

🔻 ریتم گفت‌وگوها و کنش‌ها به‌تدریج اوج‌ می‌گیرد، تا جایی که ما را به پایان تلخ و مهیب نمایش برساند: لحظه‌ای که شخصیت‌های نمایش به عاقبت و وضعیتشان ایمان بیاورند. زمانی که هر سه سرنوشت‌شان را با تمام وجود باور می‌کنند و سیلی حقیقت به صورتشان می‌خورد، آیرونی دراماتیک کامل می‌شود.