younasel

younasel

@younasel
عضویت

مرداد 1404

6 دنبال شده

7 دنبال کننده

                ارغوان ؛ 
        شاخه همخون جدا مانده ی من ، 
                      آسمان تو چه رنگ است امروز ؟ ...
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
younasel

younasel

دیروز

        آن شرلی عزیز من ، کتاب دوست داشتنی ...
بدون شک آن شرلی جزو بهترین کتاب هایی ست که به عمر خود خوانده ام ! عرض تشکر ویژه ای نسبت به خانم مونتگمری عزیز دارم که اثری خلق کرده که تا سال ها در یاد ما جاودانه می‌ماند! 
بدون شک داستان آن شرلی برای همه ما پر از خاطراتی رنگین است ، اصلا نمی توان چیزی در وصف این داستان گفت و کلمات زیادی برای توصیف این کتاب ناتوان به نظر می‌رسند ، اما با این حال ، بخشی که من از آن شرلی دوست دارم ، خاطراتی است که در اعماق قلبم با آن تجربه کردم ...
به خاطر دارم که سال گذشته ، به مدرسه ای جدید رفته بودم . اواخر پاییز بود و من با خودم کتاب 《 آن شرلی در گرین گیبلز 》را به مدرسه می‌بردم. کتاب ها من را تنها نمی گذاشتند و دوست زمان های زنگ تفریح من بودند . هوای ابری پاییز ، در حیاط مدرسه، روی نیمکت گوشه حیاط می نشستم و آن شرلی‌ می‌خواندم. وقتی کتاب میخواندم ، دیگر تنها نبودم ! با آن همراه میشدم و تا اعماق لایه های خیال پرواز می‌کردم. از قلم خانم مونتگمری باری دیگر عرض تشکر دارم که در روزهای گرفته پاییز ، در بهار گرین گیبلز بودم ! و البته خدا می‌داند که به واسطه همین کتاب چقدر با آدم های اهل کتاب متفاوتی آشنا شدم که من را از تنهایی در آوردند و دوستانی خوب برای همدیگر شدیم ! اگر الان از همکلاسی های من بپرسید ، بیشتر از نصف آن ها کتاب آن شرلی در گرین گیبلز را با خاطر دارند ! 
در نهایت داستانی که خودش به خودی خود زیبا و جذاب بود برای چندی آدم را از این دنیا پر هیاهو دور میکرد ، صفحاتش برای من مزین به خاطرات شد و ارزش خاصی در قلبم پیدا کرد . حال میخواهم از کتاب عزیزم ، بابت خاطرات زیبایی که برایم ساخت تشکری ویژه کنم : 
آن شرلی عزیزم ، از این که در دوره ای که به یاری دوست و همدم نیاز داشتم ، دوست و همدمم شدی‌ و مرا با آدم هایی فوق العاده آشنا کردی ، متشکرم مهربانم! از این که دنیای خیالت را با من تقسیم کردی ، متشکرم !‌ بابت تمام خاطراتی که لای صفحاتت جا مانده اند و در گوشه قلب من جا دارند ، متشکرم ! متشکرم آن شرلی عزیزم ، متشکرم ! 
      

26

younasel

younasel

5 روز پیش

        خب ، امروز تصمیم خود را گرفته بودم که روزی لا به لای طبقات پر از کتاب کتابخانه شهرمان باشد . همینطور در کتابخانه می چرخیدم و عنوان کتاب ها را می خواندم . درست در لحظه ای که از آمدنم به کتابخانه پشیمان شده بودم ، ناگهان چشمم به این کتاب وسط قفسه افتاد . انگار که جاذبه ای داشته باشد ، بدون ذره ای تردید ، برش داشتم و حتی برای رفتن به سالن مطالعه هم صبر‌ نکردم و روی دم دستی ترین صندلی ای که آن اطراف گیر آوردم نشستم و سفری را در دنیای 《 پسرک ، موش کور ، روباه و اسب 》را شروع کردم . حقیقت را بخواهم بگویم ، این است که خواندن این کتاب‌ فقط بیست دقیقه از وقت من را گرفت ! البته باید بگویم بعد از دیدن انیمیشنش و شنیدن داستان از زبان این و آن ، انتظار دیگری هم نداشتم ، ولی با این حال ، آن‌ بیست دقیقه ای که لا به لای طبقات تا سقف کشیده شده و پر از کتاب کتابخانه ، غرق در خواندن این کتاب از لذت بخش ترین دقایق عمرم بود ! این کتاب دست مرا گرفت و مرا در سفری با شخصیت هایی همراه میکرد ، که من در هر کدام بخش هایی از خودم را می‌دیدم. موش کوری که به نظر نمی رسید اما با ساده ترین زبان ، حکیمانه ترین حرف ها رو می گفت . روباهی که به خاطر زخم خوردن اعتماد نمی کرد ولی دوباره توانست لذت با هم بودن را تجربه کند . اسبی که به همه امید میداد و در عین حال خودش را دست کم میگرفت . و پسرکی که خودش رو گم کرده بود و در سفری دوباره خودش را به دست آورد . 
خواندن این کتاب را به افرادی پیشنهاد میکنم ، که احساس می‌کنند خودشان را گم کرده اند . صفحات این کتاب را بخوانید و لا به لای آن ها ، بخش های گمشده خود را بیابید . 
      

30

younasel

younasel

1404/6/21

        خب ، بلاخره بعد حدود یک هفته ای که با کتاب تاج دوقولو های عزیزم ، ستاره کوچولوی نورانی خودم ، سپری کردم ، این کتاب را بستم و خاطراتم را لا به لای صفحات پر از یادداشت و هایلایتش جا گذاشتم . همان خاطرات شیرینی که در دنیای این کتاب تجربه کردم ، همان دویدن های توی کاخه آنادان و بالا رفت از صخره های اورتا و تاختن در دل کویر ، اما هیجان این کتاب همان لحظاتی بود که کنار شخصیت ها برای من گذشت ، نمی توانم از خیرش بگذرم و باید گفت : شخصیت پردازی این کتاب به شدت خوب و دلنشین بود و هر لحظه این توی خواننده بودی که دست شخصیت ها را میگرفتی تا با آن ها در اعماق ماجراجویی سفر کنی ! 
حالا با این همه تجربه خوب و خاطره ، چرا جای یک ستاره در آسمانی که در قلبم متعلق به این کتاب مانده کم است ؟ خلاصه بگویم تمام صفحات این کتاب قلب مرا مملو از احساسات کرد و با آن ها او را گرم نگه داشت ، ولی ، آن احساس در پایان کتاب چندان به چشم من نیامد ، خلاصه بگویم ، پایان کتاب به خوبی صفحات پر از خاطره تلخ و شیرین قبلش نبود ، انگار همه چی فقط تند تند و سریع پشت سر هم اتفاق می افتاد تا داستان تمام شود و این کتاب بسته شود ، همین ! باز هم شاید در جلد بعد پاسخگوی این پایان نه چندان خوب باشیم و امیدوارم در جلد های بعد دوباره این هیجان اوج بگیرد . 
در کل از سفری که در دنیای دلنشین و جادویی تاج دوقولو ها داشتم ، راضی بودم و به بقیه هم پیشنهاد میکنم بلیط این سفر دلنشین را در دستان خود گذاشته و با خواهران دوقولوی این داستان جادویی ، همراه شوند و لذت زندگی برای لحظاتی دلنشین در این دنیا را از دست ندهند ! 
در پایان، خود را موظف میدانم که از دوست عزیزی که بعد از دل دل زدن ها و این پا آن پا کردن های بی شمار بنده ، این کتاب را برای من هدیه خرید و باعث شد سفرم به این دنیای شیرین زودتر اتفاق بی افتاد تشکر ویژه ای به جا آورم ! 
      

6

younasel

younasel

1404/6/20

        چندین روز بود که فکر این که چگونه میتوانم در نهایت سفر خودم به دنیای رنگین کتاب ها ، یک تعطیلات زیبا برای بدرقه ی تابستان را فراهم کنم ، تا این که در نهایت ، گوشه ای از طبقه مانگا های کتابخانه خودم ، چشمم به سگ های ولگرد بانگو افتاد و با خودم گفتم : چه بهتر ! سفری در دنیای بانگو برای بدرقه این تابستان گل سر سبد تعطیلاتم می‌شود! پس کتاب را برداشتم ، البته معتقدم این شکل فیزیکی کاری بود که انجام دادم ، در واقع کلید را در دری به سوی یوکوهاما گذاشتم ! 
به خاطر نمی آورم این بار چندمی بود که این سفر خاطره انگیز را شروع‌ کردم ، چون هر چند بار هم که لا به لای صفحات این مانگا سفر کنم ، باز هم هیجان اولیه ام فروکش نمی‌کند! سفر به این دنیا پر از خطر است ، اما من این دنیای پرخطر را دوست دارم ! دنیایی که از دنیای واقعی جادویی‌تر است ! حتی هرازگاهی به این فکر میکنم اگر حتی خود این مانگا هم جادویی باشد چه ؟ مگر نه چطور ممکن است هر سری این چنین مجذوبش شوم ؟ 
به هر حال ، این دنیای بانگو بود که مرا با خود همراه کرد ، دست مرا گرفت و تا اعماق خودش برد . در این مانگا همزمان هم هیجان دویدن در زیرزمین های مافیای بندر را تجربه کردم ، هم لذت هم کلام شدن با بچه های آژانس کارگاهی مسلح ! خدای من ! چطور می‌شود شخصیت ها را این طور توصیف کرد که هر لحظه انگار کنارت نشسته اند و دارند با تو درد و دل می‌کنند؟ 
فضاسازی به شدت خوب این داستان ، تعطیلاتم در این مانگا را خاطره انگیز تر کرد ! هر لحظه در یوکوهاما برای من لذت بخش بود ! ( البته از خیر این نمیگذرم که طراحی کارکتر ها توسط جناب هاروکاوای عزیز ، بعد جلد ۸ به شدت بهتر شده بود ، اما باز هم همین جلد ها هم هیجان خود را هنوز حفظ کرده اند !) 
در پایان ، اگر انیمه این مانگای جذاب را دیده اید ، پیشنهاد میکنم برای یک بار هم که شده ، در دنیای مانگا هم سفر کنید ، و اگر هنوز لذت سفر در لا به لای صفحات مانگای سگ های ولگرد بانگو را تجربه نکردید ، پیشنهاد میکنم هر چه سریع تر کلید ورود به دنیای بانگو رو در دستان خود گذاشته و در ورود به یوکوهاما را باز کنید !
      

6

younasel

younasel

1404/6/1

        این کتاب ، از اون دسته کتاب هایی بود که باید خاک رو از روی جلدشون پاک میکردی ، بازش میکردی ، و لا به لای صفحات کاهی ، توی دنیای جادویی کتاب گرد ها و شرکا سفر کنی ! 
کتابی که دستت رو می گرفت و می‌برد به کتابفروشی کتاب گرد ها و شرکا ، کتاب فروشی ای که بوی قهوه و چای میداد ! کتابی که توی اون با تیلی آشنا میشدی ، دستش رو میگرفتی و باهاش توی ماجراجویی هاش توی کتاب های مختلف همراه میشدی ! 
و البته ، ویژگی خاص دیگه ای که این کتاب داشت ، حتما این موضوع بود که علاوه بر این که به دنیای کتاب گرد ها و شرکا سفر میکردی ، دست تیلی رو میگرفتی و با هم به بقیه ی کتاب ها هم سفر میکردی! که خب این ویژگی دنیای کتاب گرد ها و شرکا رو نسبت به بقیه کتاب ها برام خاص تر میکرد ! 
در نهایت ، وقتی کتاب رو بستم ، انگار یه تعطیلات خوشایند که نمی خواستم تموم بشه رو تجربه کرده بودم ، تعطیلاتی که توی خونه نشسته بودم ، ولی به کتاب های مختلف سفر کردم که اون رو برام تبدیل به خاطره انگیز ترین تعطیلاتی کرد که تجربه کردم ! 
      

2

younasel

younasel

1404/5/26

31

younasel

younasel

1404/5/23

        این مجموعه ، همیشه دست من رو می‌گرفت و از جهان خارج میکرد، من رو با لیوای و ونژی و شینگ ین و بقیه در امپراتوری افلاک آشنا کرد . توی این مجموعه دوست داشتن رو تجربه کردم ، تنفر رو تجربه کردم ، اعتماد رو تجربه کردم ، غم رو تجربه کردم و احساساتی که عمیقا در قلبم جا خوش کردند . 
و این جلد ، پایانی برای تمام آن ها بود . اول این جلد داستان هایی در مورد پدر و مادر شینگ ین و بقیه وجود داشت و در نهایت ، در دو داستان انتهای کتاب ، خداحافظی ای برای همیشه با جهان امپراتوری افلاک را با خود به همراه داشت . 
وقتی صفحه آخر رو خوندم ، گذاشتم در بوی صفحات کتاب غرق بشم . چشمانم از اشک شوق سنگین و خیس بود و قلبم تند تر از همیشه می تپید ، انگار او هم از توصیفات نویسنده و احساساتی که در امپراتوری افلاک تجربه کرده بود هیجان زده بود . 
در نهایت کتاب را بستم و مثل یادداشتی که در پایان آن باقی گذاشتم به خودم گفتم : من زندگی رو توی امپراتوری افلاک تموم کردم ولی بخشی از وجودم ، بخشی از قلبم ، و بخشی از روحم تا ابد لا به لای صفحات این کتاب باقی می مانند و جای من در باغ های امپراتوری رو افلاک قدم می‌زنند.  
من این مجموعه را تمام کردم ولی بخشی از وجودم لا به لای آن جا ماند ...
      

61

younasel

younasel

1404/5/19

        این کتاب جزو کتاب هایی هست که صرفا چند تا صفحه و کلمه نیست که اون ها رو میخونی ! بلکه زندگی ای هست که تجربه میکنی ! 
بزارید اول از شخصیت پردازی این کتاب براتون بگم که یکی از بزرگترین نقطه قوت هاش حساب میشه : شخصیت هر کارکتر به خوبی به تصویر کشیده شده که تو توی هر سکانس به خاطر توصیفات فوق العاده نویسنده خودت رو کنار بن و اریکا توی راهرو های مخفی زیرزمین مدرسه تصور میکنی ! علاوه بر اون علاقه و تنفر هر شخصیت و خلاصه بگم ویژگی های اخلاقیش به خوبی توصیف شده بود که میتونستی به راحتی شخصیت هر کارکتر رو تصور کنی !
داستان پردازی به شدت خوبی که داشت آدم رو به خودش جذب میکرد و معما های خیلی خوبی هم داشت که تو توی هر صفحه دوست داشتی ببینی چی میشه و بعد از جواب دهنت باز میموند ! 
روند داستانی هم به شدت خوب بود ، نه خیلی سریع نه خیلی آروم ، جوری که هم هیجان زده میشدی و هم تعجب کرده ! 
خلاصه بخوام بگم : داستانی که شخصیت پردازی عالی ، روند داستانی خوب و محتوای عالی ! خوندنش رو شروع کنین وارد یه جهان تازه بشین ، جهان جاسوسی با بن و اریکا و بقیه مدرسه جاسوسی!
      

32

younasel

younasel

1404/5/18

4

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.