یادداشت younasel
1404/5/23
این مجموعه ، همیشه دست من رو میگرفت و از جهان خارج میکرد، من رو با لیوای و ونژی و شینگ ین و بقیه در امپراتوری افلاک آشنا کرد . توی این مجموعه دوست داشتن رو تجربه کردم ، تنفر رو تجربه کردم ، اعتماد رو تجربه کردم ، غم رو تجربه کردم و احساساتی که عمیقا در قلبم جا خوش کردند . و این جلد ، پایانی برای تمام آن ها بود . اول این جلد داستان هایی در مورد پدر و مادر شینگ ین و بقیه وجود داشت و در نهایت ، در دو داستان انتهای کتاب ، خداحافظی ای برای همیشه با جهان امپراتوری افلاک را با خود به همراه داشت . وقتی صفحه آخر رو خوندم ، گذاشتم در بوی صفحات کتاب غرق بشم . چشمانم از اشک شوق سنگین و خیس بود و قلبم تند تر از همیشه می تپید ، انگار او هم از توصیفات نویسنده و احساساتی که در امپراتوری افلاک تجربه کرده بود هیجان زده بود . در نهایت کتاب را بستم و مثل یادداشتی که در پایان آن باقی گذاشتم به خودم گفتم : من زندگی رو توی امپراتوری افلاک تموم کردم ولی بخشی از وجودم ، بخشی از قلبم ، و بخشی از روحم تا ابد لا به لای صفحات این کتاب باقی می مانند و جای من در باغ های امپراتوری رو افلاک قدم میزنند. من این مجموعه را تمام کردم ولی بخشی از وجودم لا به لای آن جا ماند ...
(0/1000)
نظرات
1404/5/24
سلام..یه سوال؟این ادامه ی داستان های دو جلد قبلیه یا نه سه تا داستان جدان؟(دو جلد قبلی منظورم دختر مهتاب و قلب جنگجوی خورشید عه)
1
0
younasel
1404/5/24
0