شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        به نام او

من با اینکه تعداد بسیار زیادی از رمان‌های دنیا را خوانده‌ام، ولی سه شاهکار را نخوانده گذاشته‌ام. من «دن کیشوت»، «بینوایان» و «جنگ و صلح» را به‌صورت کامل نخوانده‌ام. در روزگاری خیلی پیش‌تر از این سعی کرده‌ام بخوانمشان ولی نتوانستم به‌صورت کامل بخوانم، بعد از آن هم نخواستم. به نظرم به تعویق انداختن این سه شاهکار مشوق خوبی برای بیشتر و بیشتر خواندن است.

به غیر از سروانتس که «دن کیشوت» تنها شاهکارش است، تعداد زیادی از آثار هوگو و تالستوی را خوانده‌ام. خواندن آثار هوگو را دیر شروع کردم چرا که ترجمه خوبی از آثارش در بازار نبود، زمانی که آقای پارسایار شروع به ترجمه و چاپ رمان‌های او کرد، من هم شروع کردم به خواندن؛ و تا به امروز «گوژپشت نتردام»، «نود و سه» و «کارگران دریا» را از این حکیم فرانسوی خوانده‌ام. تا کی نوبت «بینوایان» برسد؟

هوگو یکی از محبوبترین نویسنده‌ها در نزد من است از آن پیرمردانی که هرگز از مصاحبت با آنها خسته نمی‌شوم و احساس ملال نمی‌کنم. پندها و اندرزها و توصیفات فراوان را در بین داستان‌هایش می‌پسندم و آن را در ساختار آثارش توجیه‌شده می‌دانم. او هم مثل دیکنز و تالستوی درس اخلاق و زندگی می‌دهد و چه کسی شایسته‌تر از اینان برای اندرزدادن و آموزاندن. فی‌المثل باید کج‌سلیقه باشی که از اندرزهای شیخ اجل سعدی خوشت نیاید. این نویسندگان بزرگ چنان زیسته‌اند و چنان تجربیات و حوادثی را از سرگذرانده‌اند که شایستگی این را دارند که در مقام آموزگار بشریت ظاهر شوند. هرچند که همه حرفهایشان درست نباشد ولی حتما قابل تامل است. هر نویسنده‌ای به این درجه نمی‌رسد.

از این زاویه «کارگران دریا» کتاب قابل توجهی است و هوگو بیش از آن دو اثرش که من از او خوانده‌ام تمایل به حکمت‌گویی دارد. و البته این توجیه را می‌توان آورد که او این کتاب را در اوج پختگی فکری خود نوشته. او این کتاب را در سال ۱۸۶۶ پس از سالها تبعید در جزیره گرنزه، محل وقوع داستان «کارگران دریا»، نوشت. هوگو در این کتاب توصیفات فراوانی از گرنزه و نوع زیست و فعالیت مردمان آن به دست می‌دهد که نشان از مشاهدات دقیق او دارد. او در «کارگران دریا» داستان عشق و دلباختگی «ژیلیات»، دریانورد جوان، به «دروشت» را دستمایه حماسه دریایی خود قرار می‌دهد. از این جهت «کارگران دریا» را می‌توان در کنار «موبی‌دیک» داستان نبرد انسان با دریا و طبیعت دانست.

نکته آخری که می‌خواهم بگویم این است که هوگو استاد پایان‌بندی‌های تراژیک و به یاد ماندنی است. از این جهت «کارگران دریا» مرا به یاد «گوژپشت نتردام» انداخت. البته من «گوژپشت» را بسیار بیشتر دوست دارم و تا الان آن را  بهترین اثر هوگو می‌دانم. با این حال مطمئنا پایان غم‌انگیز «کارگران دریا» از خاطرم نخواهد رفت. در مورد ترجمه هم بگویم و عرضم را تمام کنم. این کتاب جزو معدود کتابهایی از هوگو بود که تا پیش از ترجمه پارسایار ترجمه خوبی از آن در بازار بود. اردشیر نیکپور در دهه چهل این اثر را به‌صورت کامل ترجمه کرده بود، می‌گویم کامل چرا که بسیاری از آثار هوگو به‌صورت ناقص ترجمه شده‌اند. ترجمه نیکپور هنوز هم که هنوز است خواندنی است هرچند نیاز به اعمال یک سری نکات ویرایشی دارد. برای انتخاب هر دو کتاب را از نظر بگذرانید و بعد تصمیم بگیرید.
      

13

صَعوِه

صَعوِه

2 ساعت پیش

        هر چی توصیف بیشتر، صعوه کوچیک خوشحال‌تر. خوندن جزئیات برام خیلی جذاب‌تر از سیر قصه‌ها بود. هرچی یه نویسنده در توصیف لحظات، مکان‌ها یا موقعیت‌ها بیشتر کش می‌داد و کلمات بیشتری صرفشون می‌کرد من بیشتر کیف می‌کردم.
وِرتر-که من همش وُرتر خوندمش و هنوزم ناراحتم که تلفظ درستش این نیست-حال و هوای همین توصیف طلبی و ظرافت قلم رو برام داشت. الان که بزرگتر شدم می‌دونم دیگه این لطافت و شور کمرنگ که از توصیف زیبایی‌های طبیعت توی داستان‌هاست برام کافی نیست.
برای نوشتن از خودکشی، یا خوندن از خودکشی ترجیح می‌دم ضربه بهم کوبیده بشه. محکم؛ سریع. خودکشی به قول خود ورتر اراده‌ی آزادی رو می‌خواد که فرد باید فکر کنه داره؛ و این نیاز به یه برندگی داره موقع حرف زدن درباره‌ش؛ جوری که آدم تو خماری بعد مرگش بمونه.
البته این نظر منیه که با خوندن صحنه مرگ ورتر کلی گریه کردم و دلم برای دیوانگی در قید شده‌اش تنگ می‌شه.
شاید بزرگ‌تر از این که شدم؛ دلم خواست ورتر‌ها رو پیدا کنم که با شیدایی خاص و گرمی جون خودشونو می‌گیرن. اما الان خودکشی خوانی برام یعنی خوندن غم و درد واضحی که بدون کلمات اضافه و ظریف، حجمشونو می‌رسونن و به مرگ که ختم می‌شن؛ انگار سکوت بعد از شنیدن بی‌نهایت نت رو می‌شنوی.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

فائزه علیزاده

فائزه علیزاده

5 ساعت پیش

        بسم رب النور

به نظرم هر آدمی نیاز به یک دوست مثل موش کتابهاب مجموعه خرس دارد.
خرس بداخلاق است و رفتارهای بیرونی اش نشان می دهد دلش میخواهد همیشه تنها باشد. مهمان نداشته باشد و تولد با حضور دیگران نداشته باشد ( در کتاب دیگر این مجموعه) و تنهایی را به با دیگران بودن ترجیح میدهد.

اما انگار از درون خودش را حبس کرده است‌. عادت داده به تنهایی 
اما موش از راه می رسد
موش نمیذارد خرس تنها باشد
هرکاری میخواهد بکند بکند. داد بزند.هوار بکشد. با جارو او را بیرون پرت کند. فرقی نمیکند‌. موش برمیگردد و با تمام قوا پای دیدن و بودن کنار خرس می ماند.

من را یاد دوستانیم میندازد که خودشان را در تنهایی خود اسیر کردند و میگویند تنهایی را ترجیح میدهند.
اما همیشه باید یک دوست اینجوری مثل موش، آرام و صبور و پر حوصله داشته باشند که هرچقدر هم انها را از خود راند بازهم پای دوستی شان بماند.
و وقتی موفق می شود و راهش را به رابطه دوستی میگشاید خرس متوجه میشود که  چقدر تنهایی سخت بوده و دوستی چقدر جذاب و ارام بخش است.

این کتاب با تمام بداخلاقی های خرس 
بازهم کتاب دوست داشتنی است.

اما هنگام خواندن کتاب برای فرزندتان حتما باهم درباره رفتارهای خرس صحبت کنین. سعی کنین ابعاد مختلف ماجرا را ببیند. 
از او بپرسید چرا خرس اینطوری رفتار می کند؟
به نظر او رفتارش درست است؟
آیا می شود مدل دیگری رفتار کرد؟ 
از صبور بودن و پر حوصله بودن موش هم میشود گفت‌.
      

3

        کتاب زیر نور ماه شیشه‌ای / یک مرثیه خیلی داستان‌محور نیست. یعنی مثل خیلی از رمان‌ها که یه اتفاقی می‌افته و شخصیتا تغییر می‌کنن و مسیر مشخصی دارن، نیست. بیشتر شبیه یه دفتر یادداشت احساسیه. انگار داری توی ذهن یه دختر نوجوان قدم می‌زنی که داره با یه سری درد و حسِ گنگ کنار میاد، ولی اسم اون حس‌ها رو نمی‌دونه.

اسم کتاب؟ خیلی شاعرانه‌ست. "زیر نور ماه شیشه‌ای" حس یه نوری که واقعی نیست، یا حداقل کامل نیست رو می‌ده. یه نوری که از پشت شیشه می‌تابه، کمرنگ و فیلترشده. به نظرم این خیلی به حال و هوای داستان می‌خوره، چون همه‌چی توش یه جورایی نصفه‌نیمه‌ست. معلوم نیست دقیقاً چی شده یا چی داره می‌شه، فقط می‌دونی یه چیزی خوب نیست.
"یک مرثیه" هم یعنی یه جور سوگواری. حالا نه حتماً برای مرگ، شاید برای از دست دادن یه رابطه، یه حس، یا حتی یه تیکه‌ای از خود آدم.

روایتش چطوریه؟ داستان خط زمانی مشخص نداره. انگار یه سری تیکه‌ی خاطره‌ان، یا فکرایی که وسط روز یه‌هو میان تو ذهن آدم. اتفاقا به ترتیب نیستن. شاید یه لحظه راوی داره از امروز حرف می‌زنه، بعد یه‌هو می‌ره توی یه خاطره. همین باعث می‌شه کتاب یه‌جورایی پازل‌طور باشه. باید کم‌کم بچینی تا بفهمی چی شده، یا حداقل حسش رو درک کنی.

قشنگیاش چیه؟

اول از همه سبک نوشتنش. خیلی ساده و لطیفه، ولی در عین حال خیلی حس داره. از اون جمله‌هاست که ممکنه یه خط بیشتر نباشن ولی تا چند دقیقه باهات بمونن.

دوم اینکه حرفاش واقعی‌ان. خیلی از چیزایی که نوجوانا تجربه می‌کنن رو نشون می‌ده، بدون اینکه بخواد شعار بده یا قضاوت کنه.

ضعفش؟

چون خیلی غیرمستقیم حرف می‌زنه، ممکنه بعضیا حوصله‌شون سر بره یا گیج بشن. یه جایی آدم دلش می‌خواد بدونن دقیقاً چی شده، ولی کتاب اینو نمی‌ده.

داستانی که توش یه تغییری ببینی یا نقطه اوجی داشته باشه، نداره. یعنی از اول تا آخر، لحن و حال تقریباً ثابته. باید بیشتر با "حال‌و‌هوا" ارتباط بگیری تا "داستان".

در کل؟
یه کتاب خاصه، مخصوصاً برای وقتی که خودت یه چیزی ته دلت سنگینی می‌کنه ولی نمی‌دونی چیه. این کتاب بهت نمی‌گه باید چیکار کنی، ولی حس می‌کنی یکی تو دنیا هست که دقیقاً می‌فهمه چی میگذره تو دلت.
      

3

ریحانه باقری

ریحانه باقری

8 ساعت پیش

4

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.