یادداشت صَعوِه
12 ساعت پیش
هر چی توصیف بیشتر، صعوه کوچیک خوشحالتر. خوندن جزئیات برام خیلی جذابتر از سیر قصهها بود. هرچی یه نویسنده در توصیف لحظات، مکانها یا موقعیتها بیشتر کش میداد و کلمات بیشتری صرفشون میکرد من بیشتر کیف میکردم. وِرتر-که من همش وُرتر خوندمش و هنوزم ناراحتم که تلفظ درستش این نیست-حال و هوای همین توصیف طلبی و ظرافت قلم رو برام داشت. الان که بزرگتر شدم میدونم دیگه این لطافت و شور کمرنگ که از توصیف زیباییهای طبیعت توی داستانهاست برام کافی نیست. برای نوشتن از خودکشی، یا خوندن از خودکشی ترجیح میدم ضربه بهم کوبیده بشه. محکم؛ سریع. خودکشی به قول خود ورتر ارادهی آزادی رو میخواد که فرد باید فکر کنه داره؛ و این نیاز به یه برندگی داره موقع حرف زدن دربارهش؛ جوری که آدم تو خماری بعد مرگش بمونه. البته این نظر منیه که با خوندن صحنه مرگ ورتر کلی گریه کردم و دلم برای دیوانگی در قید شدهاش تنگ میشه. شاید بزرگتر از این که شدم؛ دلم خواست ورترها رو پیدا کنم که با شیدایی خاص و گرمی جون خودشونو میگیرن. اما الان خودکشی خوانی برام یعنی خوندن غم و درد واضحی که بدون کلمات اضافه و ظریف، حجمشونو میرسونن و به مرگ که ختم میشن؛ انگار سکوت بعد از شنیدن بینهایت نت رو میشنوی.
(0/1000)
صَعوِه
4 ساعت پیش
0