معرفی کتاب صحرای تاتارها اثر دینو بوتزاتی مترجم مهشید بهروزی

صحرای تاتارها

صحرای تاتارها

دینو بوتزاتی و 1 نفر دیگر
4.2
40 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

60

خواهم خواند

72

شابک
0000000153148
تعداد صفحات
240
تاریخ انتشار
1365/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
همه چیز در گریز است. آدم ها، فصل ها، ابرها، همه شتابان اند.. و این شط به ظاهر کند حرکت که هرگز باز نمی ایستد، تو را با خود می برد.
«از متن کتاب»
رمان «بیابان تاتارها» داستان سرنوشت افسری جوان است که برای خدمت به قلعه ای دور افتاده فرستاده و دچار روزمرگی می شود. دینو بوتزاتی با نثری باشکوه و شاعرانه، به شکلی هنرمندانه، عطش انسان را برای امیدوار بودن حتی به واهی ترین مسائل زندگی بیان می کند. والریو زورلینی کارگردان نامدار ایتالیایی، بر اساس این رمان فیلمی ساخته است که بخش هایی از آن در ایران و ارگ بم فیلم برداری شده است.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به صحرای تاتارها

نمایش همه

پست‌های مرتبط به صحرای تاتارها

یادداشت‌ها

          به نام او

🔹️با دینو بوتزاتی از کتاب خوب "معامله پرسود و داستان‌های دیگر" با انتخاب و ترجمه خانم مژده دقیقی آشنا شدم. خانم دقیقی در آن کتاب، داستان "کت جادویی" از بوتزاتی را ترجمه کرده بود که به‌نظرم در بین آن‌همه داستان خواندنی از همه بهتر بود. سال‌ها پیش از آنکه داستان را بخوانم سریال "کت جادویی" را که از همین داستان اقتباس شده بود، دیده بودم و در عالم کودکی جذب آن شده بودم. باری بعد از خواندن داستان به دنبال کتاب دیگری از بوتزاتی گشتم که متاسفانه یکی از مهمترین آثارش یعنی "شصت داستان" را که چاپ تمام بود، نیافتم.

🔸️البته سال‌ها پیش رمانی از بوتزاتی را در کتابخانه داشتم که نخوانده مانده بود، کتابفروش به این بهانه مرا مجاب کرد که کتاب را بخرم که اولین اثر مترجم محبوبم سروش حبیبی است. (البته در آن سال‌ها محبوبم بود الان برخی از ترجمه‌هایش را می‌پسندم و برخی را نه) آن نسخه  از "بیابان تاتارها" را نشر روزنه منتشر کرده بود. سالها نخواندمش تا نشر ماهی هم آن را با ویرایشی جدید منتشر کرد علاوه بر ویرایش حروف‌چینی ماهی بهتر بود، خریدمش و بلافاصله خواندمش.

🔸️"بیابان تاتارها" یکی از درخشان‌ترین رمان‌هایی است که امسال خواندم در واقع جزو بهترین رمان‌هایی است که تا به امروز خوانده‌ام، رمانی عجیب و غریب که کمتر اثری را می‌توانم شبیه او بدانم، رمان داستانِ افسر جوانی به نام جووانی دروگو است که به قلعه‌ای دورافتاده و مرزی برای خدمت فرستاده می‌شود، قلعه‌ای که در مجاورت بیابان تاتارها قرار دارد. جایی که کمتر افسری است که علاقه‌ای به گذران دوران خدمت خود در آن را دارد. جووانی در ابتدا می‌خواهد از این سرنوشت محتوم بگریزد ولی نمی‌تواند. گویی جبر روزگار چنان قوی است که او را پاگیر می‌کند سیر این ماندن، بسیار هنرمندانه ترسیم شده است. بوتزاتی اتمسفری را خلق می‌کند که مخاطبانش هم پابه‌پای افسر جوان دچار ملال زندگی در قلعه می‌شوند و سرآخر هم یک پایان به‌یادماندنی و درخشان را برای جووانی رقم می‌زند. مطمئنا خواننده هیچ‌گاه پایان این رمان را فراموش نخواهد کرد. 

🔸️پیش‌تر هم گفته‌ام که حبیبی به‌مانند محمد قاضی مترجم حرفه‌ای است یعنی حرفه‌اش مترجمی است، نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی حرفه‌شان مترجمی نبود، به همین خاطر آثار حبیبی همچون قاضی به دو دسته تقسیم می‌شود خوب و بعضا عالی و متوسط و بعضا ضعیف.
من تا پیش از این "خداحافظ گری کوپر"، "ژرمینال"، "موش‌ها و آدم‌ها"، "طبل حلبی" و "آبلوموف" را جزو بهترین کارهای حبیبی می‌دانستم الان باید "بیابان تاتارها" را هم به این فهرست اضافه کنم، حبیبی به‌خوبی از پس ترجمه نثر شاعرانه بوتزاتی برآمده است. تا پیش از اینکه بخشی از کتاب را به اشتراک بگذارم باید بگویم که در سال هزار و نهصد و هفتاد و شش با اقتباس از این رمان فیلمی با همین نام به کارگردانی والریو زورلینی و تهیه‌کنندگی بهمن فرمان‌آرا ساخته شده که لوکیشن قلعه آن ارگ بم است. من فیلم را ندیده‌ام به‌خاطر دیدن ارگ بمی که دیگر وجود ندارد می‌خواهم فیلم را ببینم البته یک دلیل دیگر هم دارم موسیقی متنش اثر انیو موریکونه بزرگ است.

🔹️و اما بخشی از رمان:
《نزدیک به دو سال گذشت. جووانی دروگو شبی در اتاقش خوابیده بود. بیست و دو ماه گذشته و هیچ خبری نشده بود. او همچنان انتظار می‌کشید، انتظار روزی که زندگی در حقش گذشت خاصی نشان دهد. اما بیست و دو ماه کم نیست. حوادث بسیاری ممکن است در این مدت روی دهد. در بیست و دو ماه ممکن است پیوندهای تازه‌ای پدید آید و کودکانی زاده شوند و زبان باز کنند. بیست و دو ماه کافی است تا در زمینی که جز علف بر آن نمی‌روید عمارتی بلند بنا شود. همین چند ماه کافی استکه زنی زیبا جوانی ببازد و دیگر در کسی هوسی برنینگیزد یا زمینه‌ی بیماری حتی بیماری درازی، آماده شود و (در آن روزها که بیمار، بی‌خبر و آسوده‌خیال، به زندگی خود ادامه می‌دهد رفته‌رفته جسمش را بفرساید. ممکن است بیماری اندکی تسکین یابد و پدتی بیمار را به توهم بهبودی بیندازد، اما بعد با شدتی بیشتر خودی بنماید و شعله‌ی واپسین امید را خاموش کند. این چند ماه حتی آن‌قدر کفایت می‌کند که بیمار بمیرد و به خاک رود و فراموش گردد، که جوانی پدرمرده دیگربار خندان شود و شبی همراه با دختران جوان با لاقیدی به گردش رود و حتی از کنار نرده‌های گورستان نیز گذر کند.
زندگی دروگو اما به‌عکس انگار از سیر خود بازایستاده بود.》
        

32

Habib

Habib

1403/9/8

        تا حالا شده به چیزی دل ببندید یا به چیزی امیدوار باشید که بقیه مسخرتون کنن؟ یا برای بقیه بی اهمیت با‌شه؟
بیایان تاتار ها اثر دینو بوتزاتی ایتالیایی داستان قلعه ایه که در مرز کشور قرار داره
واین قلعه به طرز شگفت آوری برای بعضی از کسایی که واردش میشن مجذوب کنندس
جوری که حاضرن سال های سال از عمرشون رو دور از خوشی ها و امکانات شهر توی این قلعه متروکه وسط بیابون بگذرونن
ولی واقعا چرا؟
داستان از همون اول شما رو با خودش همراه میکنه، و دائم توی این کنجکاوی نگهتون میداره
و شما در تلاشید که راز قلعه رو بفهمید...
کنجکاو میشید که بدونید منظره روبروی قلعه که روزی محل جنگ با تاتار ها بوده در چشم سربازانی مثل جووانی دروگو چطوری جلوه میکنه؟ چی میبینن که ساعت ها به افقش خیره میشن؟ 
با اینکه خط داستان یکنواخت پیش میره اما هر آن منتظر اتفاق غیر منتظره‌ای هستین 
 ما می‌بینیم سربازا از خوشی های شهر میگذرن، سختی و رنج قلعه رو با عشق تحمل میکنن، با امیدواری به آینده ای که در انتظارشونه فکر میکنن(جنگی دوباره با تاتار ها و قهرمانی) و هدفشون رستگاریه
و توجهتون و به این جمله از کتاب جلب میکنم که: «اینجا در قلعه آدم می‌تواند به چیز بهتری امیدوار باشد» 
این مفاهیم برای شما آشنا نیست؟ 
آیا هدف خاصی مدنظر نویسنده بوده؟
قطعا برداشتای متفاوتی میشه داشت،
من تا آخرش میخونم تا ببینم چی میشه و نظر نهاییم درمورد کتاب رو میگم
هرچند تا الان فارق از اینکه نتیجه داستان چی میشه، چه از لحاظ قلم و زیبایی ادبی، و چه از لحاظ داستانی، عالی بود
دست مریزاد آقای بوتزاتی
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

18

          زمانی که در اردیبهشت ۱۴۰۱ رفتم نمایشگاه کتاب  و وقتی رفتم غرفه نشر ماهی و کتابفروش، این کتاب را به من معرفی کرد و من هم به خاطر توضیح جذاب کتابفروش و مهم تر، ترجمه سروش حبیبی، این کتاب را خریدم، به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که با خواندن این اثرِ عجیب و غریب، اینقدر اشک از چشمم جاری شود و از گذران عمر خودم و جووانی دروگو حسرت ها بخورم و این رمان تبدیل به یکی از بهترین آثار زندگی ام شود و یا حتی در سه یا پنج رمان برتری که تا به حال خوانده ام قرار بگیرد ...
نثر اثر و قلم نویسنده باشکوه و شاعرانه و مهیب است و سروش حبیبی به بهترین شکل کار ترجمه را انجام داده است.
این داستان درباره گذران سریع و بی رحم زمان و امیدها و آرزوهای ما انسان هاست ...
پایان اثر بسیار بسیار شاهکار و باشکوه و غافلگیر کننده است و به قول محمدامین اکبری از یاد مخاطب نمی‌رود. اشک، ناخودآگاه روان بود از چشمم ...
چندین جمله نوشتم درباره کتاب و پاک کردم اما با خودم گفتم که بهتر است که فقط به شما که این یادداشت را می‌خوانید و این کتاب بی نظیر را نخوانده‌اید به شدت توصیه کنم که بخوانید و بخوانید و بخوانید و بعد به بقیه هم توصیه کنید که بخوانند و لذتی که بردید را با همه تقسیم کنید.
از آقایان بوتزاتی و حبیبی و کتابفروش نشر ماهی و محمدامین اکبری و محمدرضا معلمی ممنونم که هر کدام به نحوی باعث مواجهه من با این رمان محشر شدند ...
        

27

          وه که آدمی چه آرزو‌هایی در سر می‌پروراند!
وه که آدمی چه بی‌اساس انتظاراتی از زندگی دارد!
وه که آدمی چه حقایقی را نمی‌خواهد با چشمانش ببیند!
وه که زندگی چه رویی به آدمی نشان بدهد و چه حسابی از او بکشد!
.
«بیابان تاتار‌ها» کتاب عجیبی است. کسل می‌شوی از خواندن داستان، انگاری نویسنده افیونی را لابه‌لای صفحات کتاب پاشیده باشد، بعد با خودت می‌گویی شاید درست شود، شاید بهتر شود، شاید نتیجه بدهد؛ یک‌باره می‌بینی 230 صفحه خوانده‌ای و درست نشده است، بهتر نشده است، نتیجه نداده است. همان‌طور که برای «جووانی دروگو» هم نه درست شد، نه بهتر شد و نه نتیجه داد!
.
این‌طور که سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی می‌گوید، ترجمه این اثر در سال 1349 منتشر شده و احتمالاً جز اولین ترجمه‌های سروش حبیبی است. با این اوصاف خرده‌ای نیست اما استفاده بیش از حد از مصادر و حتی «مصدر سازی» در ترجمه‌های سروش حبیبی برایم سؤالم است؟! کلماتی مانند «قلعگیان»، «از‌شهر‌بازگشتگان»، «شادی‌انگیزان» و ...
        

6

          حتما شما هم افسانۀ سیزیف را شنیده‌اید یا دست کم نام او در کتاب‌های شعر و داستان به چشمتان خورده. در افسانه‌های اساطیری یونان باستان، سیزیف مردی‌ست تشنۀ زندگی که به جرم فرار از مرگ، به سخت‌ترین مجازاتی که خدایان می‌شناختند محکوم شد. آن‌ها زندگی را به سیزیف بخشیدند اما او را مجبور کردند که تا ابد تکه سنگی بزرگ و سنگین را تا قلۀ کوهی بر دوش بکشد اما همین که به نزدیکی قله می‌رسد، سنگ به پایین کوه بغلطد و این تلاش نافرجام او، بارها و بارها تکرار شود. و معلوم است که مجازات سیزیف چیزی نبود جز "بیهوده‌‌گی".  مردی را تصور کنید که زندگی‌اش بین دو نقطۀ امیدواری وشکست در نوسان است؛ خوشا مرگ!

بوتزاتی در این کتاب صبر را ریشخند می‌کند و نشان می‌دهد که انتظار برای وقوع حادثه‌ای که به زندگی معنایی ببخشد، چقدر مضحک و نابود‌کننده است. آن‌چه داخل دیوارهای قلعه می‌گذرد هزاران بار کشنده‌تر از دشمن خارجی‌ست. سربازان قلعه از ملال حاکم در آن به وعدۀ حملۀ تاتارها پناه می‌برند و بر آن امید می‌بندند تا از سخت‌ترین مجازاتی که خدایان روم باستان سراغ داشتند رهایی پیدا کنند. امان از بیهوده‌گی. 

خواندن بیابان تاتارها خالی از رنج نیست. بعد از خواندن آن بیش از آن‌که از این خوانش لذت برده باشیم، از آن سپاس‌گزار خواهیم بود. مانند طنابی که هرچند ما را از دره‌ای مرگ‌بار بالا می‌کشد، در عین حال زخم‌هایی بر دست‌هایمان باقی می‌گذارد.


        

41