بابک قائدنیا

بابک قائدنیا

پدیدآور بلاگر
@babakghaednia

192 دنبال شده

158 دنبال کننده

                علاقه‌مند به کتابخوانی و سفر
عضو هیات علمی
عطاردوار دفترباره بودم زبردست ادیبان می نشستم
چو دیدم لوح پیشانی ساقی شدم مست و قلم‌ها را شکستم
              
@babakghaednia

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه

20

        چندی قبل و در تعطیلات نوروز، کتاب «لیدی ال» از «رومن گاری» را خواندم که در آن شخصیت اصلی داستان عاشق جوانی آنارشیست می‌شود. چند روز پیش یکی از دوستان، بی‌مقدمه در خصوص کتابی که به تازگی خوانده بود با من صحبت کرد یعنی «بانکدار آنارشیست». این شد که گفتم: چه جالب بدم نمی‌آید من هم این کتاب را بخوانم و او هم کتاب را، که همراهش بود، به من داد.
شب گذشته کتاب را خواندم و لذت بردم. این کتاب با نام انگلیسی The Anarchist Banker، اثر شاعر و نویسنده پرتغالی، فرناندو پسوآ (1922) و یک داستان کوتاه و فلسفی نسبتاً خاص و چند لایه است و فرمت روایی آن گفت‌وگویی است میان راوی و یک بانکدار، که مدعی است همچنان آنارشیست واقعی است. او با استدلال‌هایی منطقی اما ریاکارانه ادعا می‌کند که چگونه با استفاده از سرمایه‌داری به آزادی فردی رسیده و به منش آنارشیسم التزام فکری و عملی دارد. 
کتاب بسیار خاصی بود و با سلیقه من سازگار . به احتمال زیاد پستی در مورد این کتاب خواهم گذاشت.
      

19

        📎 من با کتاب تائو تِ چِنگ (Tao Te Ching) نوشته‌ لائو تسه، فیلسوف و حکیم چینی که پایه‌گذار مکتب تائوئیسم، در برنامه «اکنون» آقای سروش صحت آشنا شدم. مهمان برنامه، خانم نهال تجدد، سخنی گفت که او به یاد این کتاب افتاد. به گمان من می‌توان این کتاب را یکی از عمیق‌ترین و تاثیرگذارترین متون فلسفی جهان برشمرد. 
نظر شخصی من اینه که «تائو ت چنگ» بیشتر شبیه یک راهنما برای زندگی متعادل، بی‌ادعا و هماهنگ با طبیعته. کتاب پر از جملات کوتاه و در عین حال بسیار عمیقه که کن چند تا تز اونا رو به صورت بریده بارگذاری کردم؛ انگار هر جمله‌اش یه پنجره به یک چشم‌انداز جدید باز می‌کنه. متنش بسیار شاعرانه و گاهی رازآلود نوشته شده و همین باعث میشه هر کسی با توجه به حس و حال خودش و درکش، برداشت متفاوتی ازش داشته باشه. 
موضوع‌های اصلیش مثل «بی‌عملی» یا همان wu wei، فروتنی، ساده‌زیستی، پذیرش و همراهی با جریان طبیعی زندگی، خیلی با زندگی مدرن امروز هم همخونی داره، حتی با اینکه بیش از ۲۵۰۰ سال پیش نوشته شده. ۸۱ بخش کوتاه داره. این بخش‌ها به دو قسمت اصلی تقسیم میشن:
١- تائو: بیشتر درباره‌ی «راه» یا اصول بنیادین هستی صحبت می‌کنه؛ یعنی اون نیروی بی‌شکل و پنهانی که همه چیز ازش سرچشمه می‌گیره.
٢- تِ: درباره‌ی «فضیلت»، یا چطور زندگی کردن بر اساس تائو، بدون زور و اجبار
به چند مفهوم در کتاب اشاره شده:
👈 وو وِی (Wu Wei): یعنی “بی‌عملی”، ولی نه به معنای تنبلی؛ بیشتر شبیه عمل کردن بدون تلاش اجباری یا دخالت زیاد. مثلاً مثل آبی که بدون زور حرکت می‌کنه و با همه چیز هماهنگه.
👈 سادگی و فروتنی: لائو تسه مدام به اهمیت بی‌ادعایی، ساده بودن و خالی شدن از خواسته‌های زیاد تأکید می‌کنه.
👈 دوگانگی (Yin & Yang): تائو همواره حرکت بین دو قطب متضاد رو قبول داره، مثل روشنایی/تاریکی، سختی/نرمی. هر چیزی با ضد خودش معنا پیدا می‌کنه.
👈 رهبری بی‌ادعا: در بخش‌هایی درباره‌ی رهبران یا حاکمانی صحبت میشه که بهترین کارشون اینه که کمتر دخالت کنن و بذارن مردم به طور طبیعی رشد کنن.
مفهوم بی‌عملی (Wu Wei) قلب تپنده‌ تائو ت چنگ به حساب میاد.
وقتی لائو تسه از «بی‌عملی» حرف می‌زنه، منظورش این نیست که هیچ کاری نکنیم یا بی‌تفاوت باشیم. منظورش اینه که بدون زور زدن و دخالت مصنوعی عمل کنیم، یعنی اجازه بدیم کارها در هماهنگی با طبیعت خودشون پیش برن.
((((یه جور عمل بدون اجباره)))).
تو عمل می‌کنی، ولی مثل آب؛ نرم، بی‌صدا و بدون مقاومت. یعنی بر خلاف جریان طبیعت حرکت نمی‌کنی، بلکه همراهش می‌شی مثلاً
👈 کشاورزی: یه کشاورز دونه رو می‌کاره، ولی نمیاد هر روز خاک رو بکنه ببینه رشد کرده یا نه. به طبیعت اجازه میده روند خودش رو طی کنه.
👈 رهبری: یک رهبر خوب زیاد دخالت نمی‌کنه، بلکه محیط رو طوری آماده می‌کنه که مردم خودشون درست زندگی کنن.
👈 زندگی شخصی: به جای اینکه خودتو بکشی برای رسیدن به چیزی، طبیعی و بی‌دردسر جلو میری، با اعتماد به اینکه زمان مناسبش خواهد رسید.
👈 بی‌عملی درونی‌تر یعنی، تسلیم بودن با خرد: بدون اینکه بخوای همه چیز رو کنترل کنی، به حکمتِ درون زندگی اعتماد کنی.
👈 رها کردن خواسته‌های افراطی: چون زور زدن زیاد برای چیزی اغلب باعث گره خوردن بیشتر میشه. (مثل وقتی که توی آب دست و پا می‌زنی و بیشتر فرو میری.
یه جمله معروف در  کتاب درباره بی‌عملی:
✅ تائو هرگز عمل نمی‌کند، با این حال هیچ چیزی را ناتمام نمی‌گذارد؛ یعنی تائو با اینکه کاری نمی‌کند، همه چیز رو کامل می‌کنه چون قدرتش در هماهنگیه، نه در زور.
من که از خواندنش لذت بردم. پیشنهاد می‌کنم دوستان هم بخونن.
      

49

        📎 خواندن آن را پیشنهاد می‌کنم. این کتاب تلاش می‌کند برای این پرسش بنیادی پاسخی بیابد که چرا برخی کشورها ثروتمند و توسعه‌یافته‌اند، در حالی که برخی دیگر در فقر و بحران گرفتارند. نویسندگان از مفهوم نهادهای اقتصادی و سیاسی استفاده می‌کنند و استدلال می‌کنند که نهادهای “فراگیر” (Inclusive) باعث رشد و توسعه، و نهادهای “استثماری” (Extractive) باعث فقر و سقوط ملت‌ها می‌شوند. این دیدگاه برخلاف نظریه‌های جغرافیایی یا فرهنگی است که صرفا عوامل محیطی را مقصر می‌دانند. 

این کتاب به‌خوبی با نظریات دیگر، مانند تئوری‌های جغرافیایی (جرد دایموند)، فرهنگی (ماکس وبر)، یا وابستگی به استعمار (امانوئل والرشتاین)، مخالفت می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه نهادها، مهم‌ترین عامل در تعیین سرنوشت ملت‌ها هستند. 

♦️ به صورت تاریخی، این پبش فرض بین اقتصاددان وجود داشت که جوامعی که در جغرافیای مناسب‌تری سکونت دارند یا دارای فرهنگ کهن‌تری هستند، احتمالا شرایط اقتصادی بهتری دارند یا مثلا مکس وبر معتقد بود برخی از فرهنگ‌های خاص، در صورت سخت‌کوشی، می‌توانند به رفاه اقتصادی برسند. موارد ذکر شده نمی‌توانند اختلاف بین کره شمالی و جنوبی را توجیح کنند چرا که تا سال ١٩۵٠ از نظر جغرافیایی و فرهنگی، شرایط یکسانی داشته‌اند. کاستاریکا بر روی تنگه‌ای درست کنار نیکاراگوئه قرار گرفته است. گرچه این دو کشور از نظر آب و هوا و فرهنگ شبیه هم هستند ولی کاستاریکا از سایر کم کشورهای آمریکای مرکزی مرفه‌تر است. 
👈 نکته کلیدی نخست: تفاوت در توسعه، با جغرافیا یا فرهنگ، توضیح داده نمی‌شود. 

♦️ در کره شمالی، حکومتی تمامیت‌خواه دارد. این حکومت مردم را استثمار کرده و در فقر نگه‌ می‌دارد. این برخلاف حکومت مستقر در کره جنوبی است. 
👈 نکته کلیدی دوم: تفاوت در توسعه، نتیجه تفاوت در نهادهای سیاسی است. سیاستهای کثرت‌گرا مشوق توسعه هستند. 

♦️ با شیوع بیماری طاعون در قرن چهاردهم میلادی در انگلستان، تعداد کارگران کاهش و درنتیجه دستمزد و قدرت خریدشان افرایش یافت. این اتفاق راه را برای نهادهای کثرت‌گرا ی انگلیسی گشود. در مقابل در اروپای شرقی، شهرها کوچک‌تر بودند و نهادهای مربوط به اشراف، بهتر سازمان‌دهی شده بودند و موجب شد از قدرت گرفتن کارگردان جلوگیری کنند؛ درنتیجه ثروت اشرف بیشتر شد و کنترل آنها بر کارگردان و مردم عادی فزونی یافت. یعنی یک اتفاق تاریخی، تبعات متفاوتی را در شرق و غرب اروپا داشت. پیش‌بینی می‌شود تغییرات آب و هوای، نتایج متفاوتی در نقاط مختلف منجر شوند. 
👈 نکته کلیدی سوم: تفاو‌ت‌های کوچک در شرایط اولیه، ممکن است به تفاوت‌های بلندمدت در نهادهای سیاسی بیانجامند. 

♦️ پیروزی ناوگان دریایی جنگی انگلستان بر ناوگان دریایی آرمادای اسپانیا موجپ پیدایش طبقه اشراف در قرن شانزدهم و توسعه بازرگانی آنها شد. 
👈 نکته کلیدی چهارم: نهادهای سیاسی، غالبا توسط حوادث تاریخی شکل می‌گیرند. 

♦️ کثرتگرایی در بریتانیا، موجب درخواست اصلاحات بیشتر مردم از حکومت شد. در مقابل در روسیه به مدت بیش از ٣٠٠ سال تحت سلطنت مطلقه تزاری بود و در سال ١٩١٧ سرنگون شد ولی با روی کار آمدن کمونیسم، کثرت‌گرایی شکل نگرفت. 
👈 نکته کلیدی پنجم: نهادهای کثرت‌گرا باعث ایجاد نهادهای سودمندی برای آزادی و رشد شده و برعکس، نهادهای استثماری، چرخه‌هایی از فقر و ظلم را به وجود می‌آورند. 

♦️ دولت‌های ضعیف مانند افغانستان نمی‌توانند امنیت و ثبات برای توسعه فراهم کنند. 
👈 نکته کلیدی ششم: دولت‌های مرکزی ضعیف موجب بروز هرج و مرج و تضعیف توسعه می‌شوند. 
♦️ حکومت‌ها مستبد با هدایت اجباری منابع به یک یا چند بخش خاص، موجبرشد آنها می‌شوند ولی در نهایت، این رشد کاهش یافته یا متوقف می‌شود. 
👈 نکته کلیدی هفتم: رشد تحت رژیم‌های استبدادی مانند چین نمی‌تواند تداوم پیدا کند مگر اینکه نهادهای کثرت‌گرا تشکیل شوند. 
♦️ کمک‌های مالی و علمی به کشورهای توسعه‌نیافته نمی‌توانند موجب توسعه و رهایی از فقر شوند. ایالت متحده در بین سال‌های ٢٠٠٢ تا ٢٠١٠ بیش از ۶ میلیارد دلار به کلمبیا و دولت اوریبه کمک مالی کرد. این کمکها به نهادهای سرکوبگر هدایت شد و در نهایت منجر به کاهش دموکراسی و افزایش فقر گردید. 
👈 نکته کلیدی هشتم: کمک‌های خارجی نمی‌توانند ملت‌ها را از فقر خارج کنند. 

❇️ به نظر من، گرچه نویسندگان این کتاب، «نهادها» را به‌عنوان عامل اصلی توسعه معرفی می‌کنند، اما نقش سایر عوامل مانند فرهنگ، دین، میزان دسترسی به منابع طبیعی، و نقش قدرت‌های خارجی را کمتر از حد لازم در نظر گرفته‌اند.
      

28

        📎 چند صباحی بود که می‌خواستم کتاب «شازده احتجاب» اثر «هوشنگ گلشیری» را بخوانم تا اینکه دو سه هفته پیش کتاب را خریدم و در لیست کتاب‌هایی که می‌خواهم بخوانم قراردادم. امروز این کتاب را خواندم. نویسنده با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن و روایت غیرخطی، تغییر مداوم زاویه دید و جابه‌جایی بین گذشته و حال (کوبیسم ادبی)، موجب سردرگمی می‌شد و فهم داستان را برایم دشوار می‌کرد. زبان داستان تقریبا سنگین و نمادین بود و خوانش آن را دشوار می‌کرد. 👈 به گمان من، نویسنده خیلی زیاد درگیر فرم و سبک‌های نوشتاری بوده و شاید در بسیاری از جاها، محتوا را فدای این تقید کرده است. شخصیت شازده احتجاب، خیلی تک بعدی بوده و درک و باورپذری  آن مشکل ‌بود. اصرار نویسنده به محدود ماندن در قالب ایران دوره قاجار، فهم بخش‌هایی از داستان برای خواننده غیرایرانی و یا ناآشنا به تاریخ دوره قاجار را دشوار کرده و از تاثیرگذاری جهانی آن کاسته است. 
👈 با این حال با توجه به اینکه این اثر به عنوان یکی از آثار ماندگار و مهم ادبیات مدرن ایران شناخته می‌شود، خواندنش خالی از لطف نیست.
      

14

        📎 کتاب بسیار عالی و به گمان من پیچیده‌تر از رمان قبلی تولتز، یعنی «جزء از کل» است. «ریگ روان» مانند رمان قبلی، نگاهی طنزآمیز، تلخ و فیلسوفانه به زندگی داشته و سرشار از جملات فوق‌العاده درباره سرنوشت، شکست، مرگ و پوچی است. بهترین توصیف این رمان، به نقل از مترجم اثر، پیمان خاکسار در مصاحبه با ایسنا، همان گفته نویسنده است: استیو تولتز گفته: رمان «جزء از کل» را دربارهٔ ترس از مرگ نوشتم و «ریگ روان» را دربارهٔ ترس از زندگی.  

👈 جمله‌ای که مطمئنا مورد توجه نویسنده بوده و نام اثر را نیز از آن برگرفته، این جمله است: «زندگی مثل ریگ روان است؛ هرچه بیشتر تقلا کنی، بیشتر در آن فرو می‌روی.»

👈 به گمان من جمله‌هایی که به بهترین شکل ممکن، بن‌مایه اصلی نوشتن این اثر فاخر را توصیف می‌کند و نشان از باور نویسنده به ابزوردیسم است، این دو جمله است:
🔸 «هیچ‌کس از مرگ فرار نمی‌کند، اما بعضی‌ها چنان زندگی می‌کنند که انگار می‌توانند آن را به تعویق بیندازند.»
🔸 «ما همیشه میان ترس از شکست و وحشت از بی‌معنایی دست‌ و پا می‌زنیم، اما شاید بزرگ‌ترین پیروزی همین باشد که یاد بگیریم چطور با این دو کنار بیاییم.»
      

28

        📎 اخیراً کتاب اسطوره سیزیف از آلبرکامو را، پس از سال‌ها، دوباره خواندم. جالب است که با تغییر ادراک و افزایش تجربه، برداشت ما از یک اثر، تغییر می‌کند. این فهمِ دوباره و متفاوت، بسیار لذت‌بخش است. 
بخش‌هایی از کناب: 
👈 «... پوچی نه در انسان وجود دارد و نه در جهان، بلکه در حضور مشترک آنها وجود دارد، در حال حاضر این تنها رشته‌ای است که این دو را به هم می‌پوندد ...»
👈 «... در روانشناسی، همچنان که در منطق، با حقایق سروکار داریم و نه با حقیقت. گفتن «خود را بشناس» توسط سقراط، همان ارزشی را دارد که «با تقوا باش» گفتن کشیش‌های اقرارنیوش ما. هم نمودار نوعی دل‌تنگی و هم نمودار ناآگاهی هستند...»
«... درک جهان از نظر فرد، تقلیل دادن آن به قدر درک و فهم انسانی است. از این حقیقت آشکار که همه اندیشه‌ها، معنی انسان‌انگارانه دارند، معنی دیگری برنمی‌آید...»
«... کِی‌یرکِگور پدر اگزیستانسیالیسم می‌گفت: مطمئن‌ترین خاموشی، سکوت نیست؛ بلکه سخن گفتن است ...»
🔸 پی‌نوشت: سیزیْفْ، در اساطیر یونان بخاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته‌سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه بالا ببرد، اما همین که به قله می‌رسد، تخته‌سنگ به پایین می‌غلتد و سیزیف باید دوباره و دوباره آن را تا قله بالا ببرد.  کامو می‌نویسد: «باید سیریف را شاد انگاشت، تخته سنگ مال اوست» و این جمله به روشنی معنی ابزوردیسم او را بیان می‌کند.
      

12

        📎 کتاب ساختار انقلابهای علمی در سال ١٩۶٢ و توسط توماس اس کوهن، یک سال پس از نائل شدن به درجه استاد تمامی در رشته تاریخ علم در دانشگاه بركلی كالیفرنیا، این منتشر شد و با انتشار آن، عصر نوینی در درک دانش اغاز شد. در ایران، کوهن را بیشتر با همین کتاب می‌شناسند. 
این کتاب، اولین بار در سال ١٣۶٧ توسط احمد آرام ترجمه شد و انتشارات سروش در سال ١٣۶٩ چاپ اول کتاب را روانه بازار کرد. 
👈 من ترجمه عباس طاهری از انتشارات قصه (چاپ ١٣٩٢) را خواندم. ویرایش علمی این کتاب با دقت زیاد، با همکاری مترجم و دکتر اقبال‌زاده و نزدیک به ۵ سال انجام شده است. 
کوهن درباره تحولات و انقلاب‌های علمی، دیدگاهی متفاوت در برابر دو دیدگاه «سنتی» و «نوین» ارائه می‌دهد كه در اولی بر روال عادی و اثباتی و در دیگری بر روند ابطالی تأكید می‌شود. او در این کتاب از «پارادایم» به عنوان کلیدواژه‌ای استفاذه می‌کند که تعبیر آن نوعی موفقیت یا دست‌آورد مهم و جدید كه مورد تصدیق جامعه علمی است و الگویی فراهم می‌كند كه از روی آن، سنت یکپارچه‌ای درباره پژوهش علمی و همچنین شیوه عامی برای نگرش به جهان حاصل می‌شود.
👈 در زمان حال، تاریخ‌نگاران علم، تاریخ علم را به دو بخش، دوران «پساپوپر» و دیگری دوران «پساکوهن» تقسیم می‌کنند. پژوهش‌های توماس کوهن، بر نارساییی‌های روش‌شناسی #کارل_پوپر، در تکیه به منطق محض برای توضیح پیشرفت علمی تاکید کرده و نیاز به بهره‌گیری از دیگر روش‌های علمی همچون تاریخ، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی را در بررسی شناخت علمی، لازم می‌داند. در دوران پساکوهن علم علوم پدید آمد، علمی که خود علم را به ماده موضوعه خویش تبدیل کرد و تاکنون دست کم به سه شاخه تقسیم شده است:
۱- «فلسفه علم» که به طور عمده عوامل درون‌بافتی تکوین علم را بررسی می‌کند.
٢- «تاریخ علم» که تأثیر عوامل گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فنی را در دوره‌های مختلف پیشرفت اجتماعی در تکوین علوم مطالعه می‌کند. 
٣- «جامعه‌شناسی علوم» که تأثیر سازمان‌های اجتماعی را بر پیشرفت علوم به بحث می‌گذارد.
پی‌نوشت: «پارادایم» از واژه یونانی «پارادیگما» و به معناي الگو، مدل، طرح، چهارچوب یا چارچوب است.
      

6

        📎 گرچه کتاب و پادکست در خصوص کمونیسم و روسیه زیاد خوانده و شنیده بودم ولی خواندن این کتاب برایم جذاب بود چرا که نویسنده زن این رمان، از نگاه ظریف زنانه، البته با کمی گرایش فمنیستی، به توصیف زندگی روزمره در کشورهای بلوک شرق، پس از فروپاشی کمونیسم پرداخته است. او به جای ارائه آمار و تحلیل‌های کلان، بر خاطرات و تجربه‌های صرفا شخصی خود تمرکز دارد؛ البته این امر موجب راحتی فهم نظر نویسنده و ارتباط راحت‌تر و صمیمی‌تر خواننده با نظرات نویسنده می‌شود. 
👈 کتاب بیشتر به شکل داستان‌های کوتاه و روایت‌های شخصی ارائه شده است. نویسنده با طنزی هوشمندانه، وضعیت کشورهای اروپایی شرقی را، در شرایط پساکمونیستی، تحلیل می‌کند. 
👈 نگاه ظریف نویسنده به جزئیات زندگی مردم تحت سلطه کمونیسم می‌پردازد مواردی مانند: مرد میانسالی که در بخارست موز را با پوست خورده چون تا کنون موز ندیده بوده، غش کردن زنی در برلین شرقی با دیدن ٢٠ نوع سوسیس در ویترین یک فروشگاه، حسرت داشتن ماشین لباسشویی، لزوم استفاده از اتوی زغالی، پر کردن وان از خاک و کشت هویج و سبزیجات در آن و صرفه‌جویی در هزینه‌ها، روشن کردن آتش در حمام، استفاده کردن از روزنامه به جای دستمال توالت، تبعیض بسیار ظالمانه علیه جوانان و عدم شایسته‌سالاری و همچنین جوان محسوب شدن مدیران بالای ۶٠ سال، احساس پایان یافتن زندگی در حوالی ۴۵ سالگی، انحصار همه‌ چیز در دست دولت مثل مخابرات، مشکلات اجتماعی در محیط کار و خانواده و اندیشیدن به اینکه اگر اوضاع مملکت بهتر بود، این مشکلات وجود نداشت، کمبود همه چیز از دستمال توالت و تامپکس تا دارو و برق و ...
به عبارتی نویسنده به چیزهای به‌ظاهر پیش‌پاافتاده، مانند صف‌های طولانى خرید، وضعیت سرویس‌های بهداشتی عمومی، مد لباس، سفر به اروپای غربی، تصویری ملموس و قابل درک از تأثیرات عمیق ایدئولوژی بر زندگی روزمره ارائه می‌دهد. او نشان می‌دهد که چگونه ذهنیت و رفتار مردم حتی پس از فروپاشی کمونیسم، همچنان تحت تأثیر آن باقی مانده است.
در نقد این کتاب می‌توان بیان داشت که نویسنده بیشتر بر مشکلات کمونیستی و پساکمونیسمی تمرکز کرده و از تحلیل دقیق‌ مواردی که مطرح می‌کند، غافل شده است. افزون بر این، از آنجایی که کتاب مجموعه‌ای از مقالات و یادداشت‌های پراکنده بوده، ممکن است برخی خوانندگان، مانند خود من که یک ساختار منسجم‌تر را انتظار داشتم، کمی ناامیدی شوند. 
👈 نکته دیگر اینکه، همانطور که نویسنده خود نیز اشاره دارد، دارای نگاه فمینیستی بوده و احساس می‌شود که تعمدا مردان، حتی پدر، برادر، و همسرانش را نادیده گرفته است.
      

14

        ❇️ رمان «سخت‌پوست« نوشته‌ی «ساناز اسدی»، داستان خانواده‌ای چهارنفره را در یکی از شهرهای ساحلی شمال ایران روایت می‌کند. پدر خانواده، داوود، مردی است که برای بهبود وضعیت مالی خانواده‌اش به کارهای مختلفی روی می‌آورد، اما در هیچ‌کدام، موفقیت پایداری ندارد. این ناکامی‌ها باعث بروز تنش‌هایی در خانواده می‌شود، به‌ویژه در رابطه با پسر بزرگ‌تر، امین. راوی داستان، سینا، پسر کوچک‌تر خانواده است که با نگاهی به گذشته و حال، زندگی پدر و خانواده را بازگو می‌کند.  
نویسنده در این رمان، با استفاده از زبانی روان و ساده، زندگی در شمال ایران را به‌خوبی به تصویر می‌کشد. استفاده از عناصر طبیعی مانند باران و دریا، به فضاسازی داستان کمک کرده است. همچنین، نویسنده با بهره‌گیری از فلش‌بک‌های مداوم بین گذشته و حال، عمق بیشتری به شخصیت‌ها و روابط خانوادگی بخشیده است؛ گرچه این رفت و برگشت‌های مداوم، کمی ناخوشایند است.
👈 یکی از نقاط قوت رمان، پرداختن به موضوع مهاجرت و تأثیر آن بر خانواده است. داوود با امید به بهبود وضعیت مالی، تصمیم به مهاجرت می‌گیرد، اما این تصمیم نتایج غیرمنتظره‌ای به همراه دارد که بر زندگی تمام اعضای خانواده تأثیر می‌گذارد. این موضوع، به‌خوبی چالش‌های مهاجرت و تأثیرات آن بر روابط خانوادگی را نشان می‌دهد.
👈 از نظر من، ریتم داستان در بخش‌هایی کند می‌شود و ممکن است برای برخی افراد خسته‌کننده باشد. در پایان داستان، امین، پس از فروپاشی روانی، دست به اقدام احمقانه‌ای می‌زند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

        ❌ کتاب« توتالیتاریسم» اثر «هانا آرنت» سومین جلد از مجموعه‌ «خاستگاه‌های توتالیتاریسم» است که به بررسی نظام‌های توتالیتر قرن بیستم، به‌ویژه نازیسم و استالینیسم، می‌پردازد. آرنت در این کتاب شرح می‌دهد که چگونه این رژیم‌ها از طریق ایدئولوژی‌های فراگیر، تبلیغات، خشونت سیستماتیک، پلیس مخفی و نابودی مرزهای میان واقعیت و دروغ، جوامع را کنترل می‌کنند. او توضیح می‌دهد که توتالیتاریسم با استفاده از ترس، سازمان‌دهی توده‌ها، و حذف فردیت، شهروندان را به ابزارهایی مطیع و بدون قدرت تفکر مستقل تبدیل می‌کند.
آرنت استدلال می‌کند که توتالیتاریسم تنها یک دیکتاتوری خشن نیست، بلکه سیستمی است که به دنبال سلطه‌ کامل بر تمام جنبه‌های زندگی مردم است. او نقش ایدئولوژی و تبلیغات را در ایجاد جهانی ساختگی برجسته می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این نظام‌ها مخالفان را نابود کرده و حتی و فاداران خود را نیز در نهایت قربانی می‌کنند. 
👈 مفاهیم کلیدی مورد تاکید در کتاب، بی‌ریشگی (Rootlessness) و بی‌قدرتی (Powerlessness) مردم در جوامع مدرن است که آن‌ها را مستعد پذیرش ایدئولوژی‌های توتالیتر می‌کند. آرنت همچنین بر اهمیت تفکر انتقادی در برابر چنین نظام‌هایی تأکید دارد و هشدار می‌دهد که توتالیتاریسم تنها به گذشته تعلق ندارد، بلکه خطری همیشگی برای جوامع بشری است. 
آرنت سه شرط اساسی را برای ظهور نظام‌های توتالیتر شناسایی می‌کند:
👈 انزوای فردی و اتمیزه شدن جامعه: در جوامعی که پیوندهای اجتماعی و نهادهای مدنی از بین می‌روند، افراد احساس تنهایی و بی‌قدرتی می‌کنند. داشتن آگاهی تاریخی و سیاسی در خنثی کردن این مولفه و پیشگیری از بروز توتالیتاریسم بسیار موثر است. 
👈 وجود توده‌های نارضی و بی‌ریشه: توتالیتاریسم زمانی امکان‌پذیر می‌شود که گروه‌های بزرگی از مردم، به‌ویژه طبقه‌ی متوسط و کارگر، احساس کنند که از نظام سیاسی و اجتماعی کنار گذاشته شده‌اند. این توده‌ها، که از نهادهای سنتی مثل خانواده، انجمن‌های مدنی و احزاب سیاسی جدا شده‌اند، مستعد پذیرش ایدئولوژی‌های مطلق‌گرا هستند. او تاکید می‌کند که چون در این گروه، بی‌خویشتنی این پذیرش را تشدید و تسهیل می‌کند.
👈 ایدئولوژی فراگیر و دستگاه سرکوب سازمان‌یافته: رژیم‌های توتالیتر از یک ایدئولوژی جامع استفاده می‌کنند که ادعای توضیح همه‌ جنبه‌های زندگی را دارد. این ایدئولوژی با ابزارهای تبلیغاتی گسترده و یک دستگاه سرکوب، مانند پلیس مخفی و اردوگاه‌های کار اجباری، اجرا می‌شود تا هرگونه مخالفت را از بین ببرد و مردم را کاملاً تحت سلطه قرار دهد.
👈 یکی از پیش‌بینی‌های آرنت در این کناب که در سال ١٩۵١ به چاپ رسیده است، این است که در آسیا کشور هندوستان، با توجه به پیش‌شرط‌های ذکر شده و جمعیت زیاد آموزش ندیده، مستعد پیدایش توتالیتاریسم است، که البته این پیش‌بینی تا کنون محقق نشده است. آرنت تأکید دارد که این شرایط می‌توانند در دوره‌های مختلف تاریخ پدیدار شوند و توتالیتاریسم فقط به قرن بیستم محدود نیست.
      

7

        🪟 داستان جالبی داشت. بسیاری از منتقدان، این کتاب را، که در سال ١٨۴٩ نوشته شده است، نقطه عطف نویسندگی داستایفسکی می‌دانند. همانطور که اغلب دوستان و علاقمندان به ادبیات و تاریخ روسیه اطلاع دارند، داستایفسکی در دهه‌ی ۱۸۴۰ به گروهی به نام حلقه‌ی پتراشفسکی پیوست. این گروه از روشنفکران لیبرال و سوسیالیست‌ها تشکیل شده بود که گرد هم می‌آمدند و درباره‌ی اصلاحات سیاسی، آزادی بیان و لغو نظام رعیتی در روسیه گفتگو می‌گردند. در آن زمان، تزار نیکلای اول هرگونه فعالیت سیاسی مخالف حکومت را سرکوب می‌کرد. داستایفسکی در جلسات این گروه شرکت می‌کرد و حتی متنی از یک مقاله‌ی ممنوعه‌ بلینسکی، منتقد مشهور آن دوران، را قرائت کرد که در آن از کلیسای ارتدکس و نظام استبدادی روسیه انتقاد شده بود. این اقدام، بهانه‌ای شد برای دستگیری او و دیگر اعضای گروه. داستایفسکی به همراه سایر متهمان در سال ۱۸۴۹ دستگیر و به اعدام محکوم شد. در روز اجرای حکم، او را همراه با دیگران به میدان «سمنیوفسکی» بردند، چشمانشان را بستند و در برابر جوخه‌ آتش قرار دادند. در آخرین لحظه، دقیقاً پیش از شلیک، فرمانی از تزار نیکلای اول صادر شد که حکم اعدام را به چهار سال کار اجباری در سیبری کاهش داد. این «اعدام نمایشی» یک شکنجه‌ روانی بی‌رحمانه بود که تأثیر عمیقی بر داستایفسکی گذاشت و بعدها در آثارش بازتاب یافت. این رمان به دلیل دستگیری، محکومیت و تبعید او ناتمام ماند. داستایفسکی از سال ١٨۵٠ تا ١٨۵۴ را در اردوگاه کار اجباری در سیبری گذراند، جایی که مجبور به زندگی در شرایط سخت در کنار مجرمان خطرناک بود و در این دوران به مطالعه‌ی عمیق انجیل پرداخت و دیدگاهش نسبت به زندگی تغییر کرد. پس از آزادی، موظف بود چند سال را به عنوان سرباز در ارتش روسیه خدمت کند.این تجربه‌ها، در آثار بعدی او، به‌ویژه خاطرات خانه‌ اموات و جنایت و مکافات، تأثیر زیادی گذاشت. 
بسیاری از منتقدان معتقدند که «نازنین»، پیش‌درآمدی بر آثار مهم‌تر داستایفسکی مانند جنایت و مکافات و برادران کارامازوف است.
      

48

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.