یادداشت پیمان قیصری
1402/5/21
جووانی رودریگو به تازگی دانشکدهی افسری رو به پایان رسانده و محل خدمتش مشخص شده، قلعهی باستیانی. یک قلعهی مرزی که اون طرفش جز بیابان چیزی دیده نمیشه، بیابانی که در بین ساکنان قلعه به بیابان تاتارها معروفه و هر کس اینجا دوام آورده فقط به خاطر شرکت در جنگی هست که با حمله از سمت بیابان شروع خواهد شد اما کی میدونه کی و آیا اصلا چنین چیزی به وقوع میپیونده یا نه. از همینجا با رودریگو همراه میشیم تا به قلعه وارد بشه و سالها باهاش همراه میشیم. بیابان تاتارها داستان سکون و امیده، امیدی که تنها انگیزه برای ادامه دادن در هر سختی و سکون و کسالتی هست. داستان ابتدای جذابتری داره و کمکم به نظر میاد کسالت بار میشه اما آیا این یک ضعف برای کتابه؟ من اینطوری فکر نمیکنم چون داستان باید این کسالت و سکون رو به شما منتقل کنه.ه
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.