Habib

تاریخ عضویت:

مرداد 1403

Habib

@habibollahian

15 دنبال شده

9 دنبال کننده

                ،، زیاد کتاب خواندن هنر نیست
کتاب را زیاد خواندن هنر است ،، 
              

یادداشت‌ها

Habib

Habib

1403/9/14

        کتابی برای نوجوانان
در این کتاب همراه داستان با مفاهیمی همچون آزادی به خوبی آشنا میشویم
داستان از این قرار است که موجودات بیگانه ای از سیاره ای دیگر قصد حمله به زمین را دارند، این موجودات چندین سال سعی می‌کنند زمین را تصاحب کنند و انسان ها را به بردگی بگیرند،
در این راه از سلاح های سرد مختلفی استفاده می‌کنند اما چون انسان ها از لحاظ دفاعی بسیار پیشرفته بودند حملات آن ها را دفع می‌کردند...
موجودات بیگانه به این نتیجه رسیده بودند که گرفتن زمین با سلاح سرد نشدنیست و ناامید شده بودند
که ناگهان
چیزی در فضا توجهشان را جلب میکند
و آن چه بود؟
بله، درست حدس زدید
شایدم نزدید
آن چیز 'ماهواره' بود، موجودات متوجه شدند که از طریق این ماهواره ها فرکانس هایی به زمین ارسال میشود که انسان ها آن ها را از طریق چیز های دیگری به اسم تلویزیون می‌بینند!
آن ها از هو‌ش انسان ها متعجب شدند
و البته راه تصاحب زمین راهم کشف کرده بودند...
موجودات بیگانه دوباره چندین سال تلاش کردند و با خرج بودجه های میلیون دلاری محتواهای جذاب برای ماهواره ساختند!
انسان های از همه جا بیخبر این محتواهای جذاب را تماشا کردند و به مرور زمان، خیلی آهسته آهسته تحت تاثیر آن قرار گرفتند
در این محتواها، موجودات فضایی(سه پایه ها) موجودات خوب و مهربانی بودند که همه جا صلح و آزادی می آورند، موجواتی که با وجودشان دیگر جنگی وجود نداشت
کم کم همه مردم طرفدار سه پایه ها شدند و وقتی موجودات فضایی به زمین آمدند مردم استقبال گرمی! از آن ها کردند
و با میل و رغبت، تحت تاثیر رسانه و با شعار آزادی و طی مراسم خاصی به طور کامل برده ی سه پایه ها شدند...
اینکه میگویم شعارشان آزادی بود، به این دلیل است که ماهواره این طور بهشان تلقین کرده بود که بردگی سه پایه ها یعنی آزادی
یعنی تحریف معنای آزادی توسط رسانه... که حتما به خوبی با آن آشنا هستیم...
      

1

Habib

Habib

1403/9/8

        تا حالا شده به چیزی دل ببندید یا به چیزی امیدوار باشید که بقیه مسخرتون کنن؟ یا برای بقیه بی اهمیت با‌شه؟
بیایان تاتار ها اثر دینو بوتزاتی ایتالیایی داستان قلعه ایه که در مرز کشور قرار داره
واین قلعه به طرز شگفت آوری برای بعضی از کسایی که واردش میشن مجذوب کنندس
جوری که حاضرن سال های سال از عمرشون رو دور از خوشی ها و امکانات شهر توی این قلعه متروکه وسط بیابون بگذرونن
ولی واقعا چرا؟
داستان از همون اول شما رو با خودش همراه میکنه، و دائم توی این کنجکاوی نگهتون میداره
و شما در تلاشید که راز قلعه رو بفهمید...
کنجکاو میشید که بدونید منظره روبروی قلعه که روزی محل جنگ با تاتار ها بوده در چشم سربازانی مثل جووانی دروگو چطوری جلوه میکنه؟ چی میبینن که ساعت ها به افقش خیره میشن؟ 
با اینکه خط داستان یکنواخت پیش میره اما هر آن منتظر اتفاق غیر منتظره‌ای هستین 
 ما می‌بینیم سربازا از خوشی های شهر میگذرن، سختی و رنج قلعه رو با عشق تحمل میکنن، با امیدواری به آینده ای که در انتظارشونه فکر میکنن(جنگی دوباره با تاتار ها و قهرمانی) و هدفشون رستگاریه
و توجهتون و به این جمله از کتاب جلب میکنم که: «اینجا در قلعه آدم می‌تواند به چیز بهتری امیدوار باشد» 
این مفاهیم برای شما آشنا نیست؟ 
آیا هدف خاصی مدنظر نویسنده بوده؟
قطعا برداشتای متفاوتی میشه داشت،
من تا آخرش میخونم تا ببینم چی میشه و نظر نهاییم درمورد کتاب رو میگم
هرچند تا الان فارق از اینکه نتیجه داستان چی میشه، چه از لحاظ قلم و زیبایی ادبی، و چه از لحاظ داستانی، عالی بود
دست مریزاد آقای بوتزاتی
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

18

Habib

Habib

1403/8/7

        نویسنده به خوبی تونسته بود خواننده رو باخودش و سِیر داستان همراه کنه، با خوندن کتاب به اعماق تاریخ سفر میکنیم، به هزار سال پیش، تو کوچه پس کوچه ها و بازار های قم میون آدم هایی که هنوز خدا رو میون کار و زندگیشون گم نکردن، و آدم هایی که واقعا تشنه حقیقتن...
وقتی داستان رو می‌خونیم از تنهایی امام زمان (عج) دلمون به درد میاد و اشکمون جاری میشه، و قلبمون داد وا حسرتا سر میده که لیاقت دیدن و حتی داشتن نائب برای امام زمانمون رو نداریم
خوندن داستان رو توصیه میکنم برای کسی که نیاز به تلنگر کوچیکی داره که تو هرج و مرج و سرگرمیای دنیا یاد حق و حقیقت بیفتن...
قلم داستان ساده و روون بود و در عین حال صمیمیت و صداقت داشت
شاید تنها شکوه ای که میتونم از نویسنده بکنم این باشه که چرا اینقدر کم درمورد شیخ صدوق حرف زده بود! حیف این قلم و این موضوع و محتوا بود که خالی از تفکرات و عقاید مرد بزرگی مثل شیخ صدوق باشه،
حقیقتا دلم میخواست بیشتر با شخصیت شیخ صدوق آشنا بشم اما فقط یه آشنایی سطحی با ایشون پیدا کردم
از نکات مثبتی که در کتاب گفته شده بود میتونم به تقدس عشق و خانواده، خواستن علم برای خود علم، هموار نبودن راه حق و امکان انحراف از اون، شناخت اولویت ها در زندگی و زنده بودن یاد خدا و امام زمان در زندگی و تصمیم گیریهامون، احترام به والدین و رفتار خوش با دیگران اشاره کنم 
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.