یادداشت محمدامین اکبری
1401/12/29
به نام او 🔹️با دینو بوتزاتی از کتاب خوب "معامله پرسود و داستانهای دیگر" با انتخاب و ترجمه خانم مژده دقیقی آشنا شدم. خانم دقیقی در آن کتاب، داستان "کت جادویی" از بوتزاتی را ترجمه کرده بود که بهنظرم در بین آنهمه داستان خواندنی از همه بهتر بود. سالها پیش از آنکه داستان را بخوانم سریال "کت جادویی" را که از همین داستان اقتباس شده بود، دیده بودم و در عالم کودکی جذب آن شده بودم. باری بعد از خواندن داستان به دنبال کتاب دیگری از بوتزاتی گشتم که متاسفانه یکی از مهمترین آثارش یعنی "شصت داستان" را که چاپ تمام بود، نیافتم. 🔸️البته سالها پیش رمانی از بوتزاتی را در کتابخانه داشتم که نخوانده مانده بود، کتابفروش به این بهانه مرا مجاب کرد که کتاب را بخرم که اولین اثر مترجم محبوبم سروش حبیبی است. (البته در آن سالها محبوبم بود الان برخی از ترجمههایش را میپسندم و برخی را نه) آن نسخه از "بیابان تاتارها" را نشر روزنه منتشر کرده بود. سالها نخواندمش تا نشر ماهی هم آن را با ویرایشی جدید منتشر کرد علاوه بر ویرایش حروفچینی ماهی بهتر بود، خریدمش و بلافاصله خواندمش. 🔸️"بیابان تاتارها" یکی از درخشانترین رمانهایی است که امسال خواندم در واقع جزو بهترین رمانهایی است که تا به امروز خواندهام، رمانی عجیب و غریب که کمتر اثری را میتوانم شبیه او بدانم، رمان داستانِ افسر جوانی به نام جووانی دروگو است که به قلعهای دورافتاده و مرزی برای خدمت فرستاده میشود، قلعهای که در مجاورت بیابان تاتارها قرار دارد. جایی که کمتر افسری است که علاقهای به گذران دوران خدمت خود در آن را دارد. جووانی در ابتدا میخواهد از این سرنوشت محتوم بگریزد ولی نمیتواند. گویی جبر روزگار چنان قوی است که او را پاگیر میکند سیر این ماندن، بسیار هنرمندانه ترسیم شده است. بوتزاتی اتمسفری را خلق میکند که مخاطبانش هم پابهپای افسر جوان دچار ملال زندگی در قلعه میشوند و سرآخر هم یک پایان بهیادماندنی و درخشان را برای جووانی رقم میزند. مطمئنا خواننده هیچگاه پایان این رمان را فراموش نخواهد کرد. 🔸️پیشتر هم گفتهام که حبیبی بهمانند محمد قاضی مترجم حرفهای است یعنی حرفهاش مترجمی است، نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی حرفهشان مترجمی نبود، به همین خاطر آثار حبیبی همچون قاضی به دو دسته تقسیم میشود خوب و بعضا عالی و متوسط و بعضا ضعیف. من تا پیش از این "خداحافظ گری کوپر"، "ژرمینال"، "موشها و آدمها"، "طبل حلبی" و "آبلوموف" را جزو بهترین کارهای حبیبی میدانستم الان باید "بیابان تاتارها" را هم به این فهرست اضافه کنم، حبیبی بهخوبی از پس ترجمه نثر شاعرانه بوتزاتی برآمده است. تا پیش از اینکه بخشی از کتاب را به اشتراک بگذارم باید بگویم که در سال هزار و نهصد و هفتاد و شش با اقتباس از این رمان فیلمی با همین نام به کارگردانی والریو زورلینی و تهیهکنندگی بهمن فرمانآرا ساخته شده که لوکیشن قلعه آن ارگ بم است. من فیلم را ندیدهام بهخاطر دیدن ارگ بمی که دیگر وجود ندارد میخواهم فیلم را ببینم البته یک دلیل دیگر هم دارم موسیقی متنش اثر انیو موریکونه بزرگ است. 🔹️و اما بخشی از رمان: 《نزدیک به دو سال گذشت. جووانی دروگو شبی در اتاقش خوابیده بود. بیست و دو ماه گذشته و هیچ خبری نشده بود. او همچنان انتظار میکشید، انتظار روزی که زندگی در حقش گذشت خاصی نشان دهد. اما بیست و دو ماه کم نیست. حوادث بسیاری ممکن است در این مدت روی دهد. در بیست و دو ماه ممکن است پیوندهای تازهای پدید آید و کودکانی زاده شوند و زبان باز کنند. بیست و دو ماه کافی است تا در زمینی که جز علف بر آن نمیروید عمارتی بلند بنا شود. همین چند ماه کافی استکه زنی زیبا جوانی ببازد و دیگر در کسی هوسی برنینگیزد یا زمینهی بیماری حتی بیماری درازی، آماده شود و (در آن روزها که بیمار، بیخبر و آسودهخیال، به زندگی خود ادامه میدهد رفتهرفته جسمش را بفرساید. ممکن است بیماری اندکی تسکین یابد و پدتی بیمار را به توهم بهبودی بیندازد، اما بعد با شدتی بیشتر خودی بنماید و شعلهی واپسین امید را خاموش کند. این چند ماه حتی آنقدر کفایت میکند که بیمار بمیرد و به خاک رود و فراموش گردد، که جوانی پدرمرده دیگربار خندان شود و شبی همراه با دختران جوان با لاقیدی به گردش رود و حتی از کنار نردههای گورستان نیز گذر کند. زندگی دروگو اما بهعکس انگار از سیر خود بازایستاده بود.》
(0/1000)
نظرات
1402/1/1
درود جناب اکبری عزیز، یادداشت بسیار خوب و جالبی است. هم در بارهٔ کتاب آنچه لازم دانستید گفتید و هم در بارهٔ مترجم. بابت معرفی ترجمه های خوب از شما سپاس گزارم.
1
0
محمدامین اکبری
1402/1/12
0