یادداشت اسماء

اسماء

اسماء

1403/11/5

        تا کجا امیدوار موندن؟ 
جووانی دروگو، یه سرباز جوونه که به قلعه‌ای مرزی فرستاده می‌شه. اولش فکر می‌کنه این فقط یه شروع موقته و از اینجا به بعد زندگیش نقطه‌ی آغاز افتخار و رشادتشه. اما قلعه، توی یه بیابان بی‌انتها، بیشتر شبیه یه زندانه تا جای پیشرفت.   
دروگو در ابتدا تلاش می‌کنه از قلعه بره، ولی زمان می‌گذره و یکنواختی اونجا براش عادی می‌شه. انقدر غرق روزمرگی می‌شه که خودش دیگه نمی‌خواد قلعه رو ترک کنه. اون می‌مونه، چون منتظر یه جنگه، یه فرصتی که بتونه توش خودی نشون بده. اما جنگ وقتی می‌رسه که دروگو دیگه توانی براش نداره. 
 این داستان، یه تلنگره؛ چقدر از عمرمون رو پای انتظارهایی می‌ذاریم که آخرش چیزی جز حسرت برامون نی‌مونه؟در آخر اینکه روند کتاب بالا و پایینی خاصی نداره و حتی بعضی جاها ممکنه خسته کننده بشه ولی خوندش خالی از لطف نیست.
      
44

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.