سید محمدباقر ابراهیمی

سید محمدباقر ابراهیمی

@Seyed

225 دنبال شده

137 دنبال کننده

            یک شبهِ انسانِ روانْ‌پریشِ کتاب.
اینجا هم مثل عکس اون بالا باید تاکید کنم که کتاب های استاد رو بخونید؟ :/
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        زمانی که در اردیبهشت ۱۴۰۱ رفتم نمایشگاه کتاب  و وقتی رفتم غرفه نشر ماهی و کتابفروش، این کتاب را به من معرفی کرد و من هم به خاطر توضیح جذاب کتابفروش و مهم تر، ترجمه سروش حبیبی، این کتاب را خریدم، به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که با خواندن این اثرِ عجیب و غریب، اینقدر اشک از چشمم جاری شود و از گذران عمر خودم و جووانی دروگو حسرت ها بخورم و این رمان تبدیل به یکی از بهترین آثار زندگی ام شود و یا حتی در سه یا پنج رمان برتری که تا به حال خوانده ام قرار بگیرد ...
نثر اثر و قلم نویسنده باشکوه و شاعرانه و مهیب است و سروش حبیبی به بهترین شکل کار ترجمه را انجام داده است.
این داستان درباره گذران سریع و بی رحم زمان و امیدها و آرزوهای ما انسان هاست ...
پایان اثر بسیار بسیار شاهکار و باشکوه و غافلگیر کننده است و به قول محمدامین اکبری از یاد مخاطب نمی‌رود. اشک، ناخودآگاه روان بود از چشمم ...
چندین جمله نوشتم درباره کتاب و پاک کردم اما با خودم گفتم که بهتر است که فقط به شما که این یادداشت را می‌خوانید و این کتاب بی نظیر را نخوانده‌اید به شدت توصیه کنم که بخوانید و بخوانید و بخوانید و بعد به بقیه هم توصیه کنید که بخوانند و لذتی که بردید را با همه تقسیم کنید.
از آقایان بوتزاتی و حبیبی و کتابفروش نشر ماهی و محمدامین اکبری و محمدرضا معلمی ممنونم که هر کدام به نحوی باعث مواجهه من با این رمان محشر شدند ...
      

23

        بالاخره. بعد از مدت ها اطناب، خواندن این کتاب مستی آور تمام شد ...
بدون شک یکی از مهم ترین و زیبا ترین و تکان دهنده ترین و عجیب ترین و عمیق ترین و شگفتی آور ترین کتاب هایی که خوانده ام یا خواهم خواند ...
چقدر اشک ریختم ...
کتابی که حجب ظلمانی قلب شما را می‌درد و همچنان که شما را به خدا نزدیک می‌کند و نهیب می‌زند و جانتان را به رعشه می اندازد، نگاه شما را به ماسوا و وجود و معرفت النفس و معرفت الله به کلی زیر و زبر می‌کند ...
انقدر غنی‌ست این کتاب که از پاورقی هایش هم بسیار مطالب عجیبی دریافت می‌کنید ...
ده صفحه پایانی این نسخه که بنده خواندم چند صفحه از اربعین حدیث امام خمینی را هم آورده بود که درباره لقاءالله بود و جدای از این که همان چند صفحه تکرار نشدنی بود برایم، همان جا هم امام اشاره می‌کند به این که اگر می‌خواهید کمی از لقاءالله را متوجه شوید همین اثر استادش یعنی میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمت الله علیه را بخوانید ...
مطمئنم که اگر عمری داشته باشم این کتاب را بار ها و بار ها و خصوصا قبل از ماه مبارک رمضان خواهم خواند و از دریای این اثر عظیم سیراب خواهم شد ...
      

7

        اسمش داستان ملال انگیز است و خودش هم داستانی ملال انگیز و بی هیجان و درام است. نه این که نکته منفی آن باشد؛ ویژگی اش همین است و از عمد است ...
پیرمردی دانشمند و دارای مقام های عالی رتبه که وقتی یک سفر ساده به شهر دیگری دارد، روزنامه ها خبرش را چاپ می‌کنند ولی خودش به پوچی رسیده و همه چیز برایش بی معنی شده و بعضی از رفتار و سکنات آدم های دور و برش که همیشه از آن ویژگی ها تنفر داشته، در او رسوخ می‌کند ...
داستان خشک و بی احساس است و شاید هنوز احساس می‌کنم خیلی معمولی‌ست.
ولی
اتفاقی که برای من رخ داد بعد از اتمام داستان این بود که به شدت من را به درون خودم برد و افکار مختلفی در ذهنم چرخ میزدند و به شخصیت های داستان و دیالوگ های پیرمرد و ارتباطش با انسان ها و این چرخه های باطل آخر عمرش و جملات پایانی داستان فکر می‌کردم ...
این به فکر رفتن بعد از خواندن یک کتاب را به شدت دوست دارم ...
و خب، چیزی که خیلی روشن بود در ذهنم این بود که، جای خدا، در زندگی این پیرمرد و امثال او و خیلی از انسان های روی زمین خالی‌ست.
مفید ترین زندگی تاریخ را هم داشته باشی، اگر خدا در زندگی ات جایی نداشته باشد، نزدیک مرگ به این جمله معروف میرسی: "خب تهش که چی؟"
      

30

        بالاخره اولین رمان استاد شهسواری تمام شد
یکی از غصه ها و حسرت هایم این است که هنوز کتاب کامل و جامع و دقیق و بدون مثال حرکت در مه ایشان را نخوانده ام. امیدوارم هر چه زودتر این غم به شادی و لذت خواندن کتاب بدل شود...
رمان پاگرد رمان عالی نیست ولی رمان خوب و قابل خواندنی است و قطعا به یک بار خواندنش می ارزد.
روایت غیر خطی و نحوه روایت در فصل های مختلف، خصوصا نحوه روایت و فرم مونولوگ های پیرمرد بهیاری را دوست داشتم و لذت می‌بردم (جدای از محتوای مونولوگ ها). 
بهترین فصل های کتاب از نظرم فصل های نوجوانی شخصیت اصلی‌ست که به نظرم بسیار هنرمندانه اتفاقات و حس ها کنار هم چیده شده اند و برای شخص من اون فصل ها بودند که در ضربان قلبم تاثیر داشتند.
داستان، داستانی سیاسی‌ هست و این که در بسیاری از نقاط اثر این حس شود طبیعی‌ست. اما در بعضی مواقع رمان تبدیل به بیانیه سیاسی شاید می‌شود و در لفافه تا حد زیادی شعارگونه نوعی از تفکر در این کشور نقد می‌شود و خب این یکی از ضعف های اثر است.
در کل ممنونم از استاد شهسواری عزیز و امیدوارم علاوه بر حرکت در مه، به زودی دیگر آثار ایشون، خصوصا ایران‌شهر را بخوانم...
      

19

        و خواندن دوازدهمین کتاب از اسطوره ام در دنیای ادبیات...
و باز هم بازگشت به روایت و ادبیات مردگان باغ سبز و پل معلق و آتش به اختیار
سیال و سیال و سیال...
پیوند زدن اتفاقات و المان های عجیب به یکدیگر به وسیله ذهن عجیب تر شخصیت اصلی و ایجاد دنیایی از جزئیات زیبا و وصف ناشدنی...
داستانی که از نظرم دقیقا مثل اقیانوس است. یعنی یک از هم گسیختگی و یکپارچگی توامان و مسحور کننده...
کاری که این اثر با ناخودآگاه می‌کند و طوری که ذهن را درگیر خود می‌کند و صحنه هایی که به هیچ عنوان تا آخر عمر خواننده اثر از یاد نمی‌برد، شاهکار است...
شکارچیان ماه
نام اثر گویای همه چیز است...
حتی عملیات خیبر و بدری که قسمت مهمی از داستان است و حتی این عملیات مثل شخصیت اصلی داستان به شکار خود نمی‌رسد و به کوچه بن بست برمی‌خورد...
شخصیت اصلی که سردرگم است در همه چیز حتی وقتی به عشق دوران نوجوانی اش می‌رسد...
گفته بودم سید مهدی شجاعی یکی از معدود نویسنده هایی است که هر چه جلو می‌رود پخته تر می‌شود و آثار عجیب تری به مخاطبان عرضه می‌کند
نابغه دیگری یعنی محمدرضا بایرامی را هم به این دسته اضافه کنید...
این کتاب را حداقل ۷ سال در حال فیش برداری و نوشتنش بوده است آقای نابغه...
ساعت ها میتوانم درباره‌اش صحبت کنم
ساعت ها...
      

20

باشگاه‌ها