لیلا زمانی

@zamani.leili

22 دنبال شده

38 دنبال کننده

                      
                    
zamani.leili2

یادداشت‌ها

نمایش همه
                خرمگس مشهورترین اثر اتل لیلیان وُینیچ بانوی نویسنده ایرلندی است. که داستانش در دهه‌های سی و چهل سدهٔ نوزدهم میلادی، زمانی که ایتالیا زیر سلطهٔ اتریش بوده، می‌گذرد و به مبارزات جوانان ایتالیایی برای رهایی کشورشان از این سلطه  می‌پردازد. 
آرتور شخصیت اصلی داستان چهرهٔ یک مبارز سختکوش را نشان می‌دهد. بن‌مایه‌های این اثر در کنار مبارزه و آزادی‌خواهی، عشق، ایمان و نقد مذهب کلیسامحور است. 
شخصیت‌پردازی، روایت، و تصویرسازی بسیار خوبی دارد. نسخه‌ای که خواندم از نخستین برگردانها به فارسی است، ترجمهٔ حمید کمازان از نشر عارف. ترجمه قابل قبول است اما از جهت ویراست به یک بازنگری اساسی نیاز دارد. البته شاید در چاپ‌های بعدی اصلاح شده باشد. نسخه من چاپ قدیم بود.
و اما درباره نویسنده هم خوب است بدانیم که علاوه بر نویسندگی به موسیقی هم می‌پرداخته. او در رشته‌های فلسفه، ادبیات، زبان‌شناسی و موسیقی تحصیل کرده، آثار متعددی از ادبیات روسی ترجمه نموده و همچنین رمان‌های دیگری هم نوشته که دو تای آنها به‌نوعی با خرمگس مرتبط است.
خانم وینیچ که نام خانوادگی پدری‌اش بول بود، هم از سمت پدر هم از سمت مادر به شخصیت‌های دانشمندی پیوستگی داشت. جان اورست که بلندترین قله جهان به پاس پژوهش‌های او، اورست نام گرفته عموی مادرش بود. 
        
                دومین اثر بلند شولوخوف زندگی پس از جنگ جهانی اول و سال‌های تثبیت کمونیسم را به‌تصویر می‌کشد. داستان در یکی از روستاهای قزاق‌نشین رخ می‌دهد و ماجرای شکل‌گیری کالخوز (مزرعه اشتراکی) و همکاری‌ها و کارشکنی‌های اهالی را بازگو می‌کند. چند شخصیت اصلی دارد و پررنگ‌تر از همه آنها «سمیون داویدوف» است که از طرف کمیته حزبی مأمور تشکیل کالخوز روستا شده. روند داستان تقریباً تا فصل‌های پایانی بدون فراز و نشیب چندانی پیش می‌رود و در فصل پایانی به اوج می‌رسد. و شاید آه از نهاد خواننده برآورد. در این اثر شولوخوف از زبان طنز یاری گرفته و در بخش‌هایی بر لب خواننده لبخندی می‌نشاند. به‌ویژه در وجود شخصیتی به نام بابا شچوکار. 
گویا ترجمهٔ به‌آذین تنها برگردان فارسی این کار است و البته برگردان قابل‌قبولی است. 
با این حال امیدوارم روزی شاهد ترجمه از زبان اصلی هم باشیم. 
و در نهایت این نکته را اضافه کنم، (البته نظر شخصی است) با همهٔ زیباییِ داستان، در مقایسه با اثر مشهورتر شولوخوف یعنی «دن آرام» امتیاز کمتری می‌گیرد.
        
                می‌توان گفت «ژاک قضاوقدری و اربابش» رمانی فلسفی است. همان‌گونه که از نامش پیداست، ژاک شخصی است که جبرِ سرنوشت را باور دارد و اختیار را انکار می‌کند. دربرابر او اربابش به جبر و اختیار معتقد است. همراهی این دو شخصیت در سفری دن‌کیشوت‌وار، بستری شده تا نویسنده فلسفه آنها را بازگو کند. خرده‌داستان‌هایی پی‌درپی تعریف می‌شود. شبیه هزارویک شب. طنز داستان یکی از عواملی است که خواننده را تا پایان پیش می‌برد. 
اگر دن کیشوت را خوانده و دوست داشته‌اید، این کتاب را هم به شما پیشنهاد می‌کنم. ترجمه هم بسیار خوب و روان است.
رمان توسط نشر نو به چاپ رسیده است.
چند سطر از کتاب:
« ژاک مثل من و شما دمدمی‌مزاج است، اصول اخلاقی‌اش را فراموش می‌کند مگر در مواقعی که برتری فلسفه‌اش مشهود باشد، در چنین مواقعی می‌گوید: «باید این‌ طور می‌شد، چون آن بالا نوشته.» ژاک می‌کوشد از پیشامدهای بد جلوگیری کند و احتیاط به خرج می‌دهد، گو اینکه احتیاط کردن را حقیر می‌شمرد. اما اگر حادثه‌ای گریبانگیرش شود، با تکرار همان حرفهای همیشگی تسلی پیدا می‌کند. از اینها گذشته ژاک مرد خوبی است، صادق و درستکار و باجرأت است، مهربان و باوفاست، بسیار سمج و پرحرف است، و مثل من و شما غصه می‌خورد از اینکه شرح داستان عشق و عاشقی‌اش را شروع کرده است بی‌آنکه امیدی به اتمام آن داشته باشد.....»
        
                گذر از رنج‌ها سه‌گانهٔ بلند آلکسی تولستوی به برههٔ تاریخی مهمی در کشور روسیهٔ بزرگ می‌پردازد. سالهای ۱۹۱۴ پیش از آغاز جنگ جهانی اول تا ۱۹۲۰ پس از انقلاب اکتبر و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی. 
جلد اول که گیراترین جلد است به احوالات شخصی قهرمانان داستان پرداخته و دو جلد دیگر بیشتر به وقایع سیاسی و اجتماعی ناشی از جنگ جهانی و درگیری‌های داخلی.
پیش از شروع به مطالعه اگر بدانید با یک رمان تاریخی روبه‌رویید نه یک رمان عاشقانه، کمتر به خستگی دچار می‌شوید. و اگر شرح وقایع و صحنه‌های جنگ شما را آزار می‌دهد یا در حوصله‌تان نمی‌گنجد این کتاب پیشنهاد مناسبی برایتان نیست. 
اما اگر با بلندی داستان و چنان وقایعی مشکلی ندارید و باز اگر کتابی مانند جنگ و صلح تولستوی بزرگ، یا دُن آرام شولوخوف را خوانده و دوست داشته‌اید ، به احتمال فراوان از این کتاب هم خوشتان خواهد آمد. 
خالی از لطف نیست که بدانیم آلکسی تولستوی از بستگان دور لف تولستوی بزرگ بوده است. 
ترجمه این کتاب را سروژ استپانیان به‌خوبی انجام داده و نثر روانی دارد. 🌺
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

            خرمگس مشهورترین اثر اتل لیلیان وُینیچ بانوی نویسنده ایرلندی است. که داستانش در دهه‌های سی و چهل سدهٔ نوزدهم میلادی، زمانی که ایتالیا زیر سلطهٔ اتریش بوده، می‌گذرد و به مبارزات جوانان ایتالیایی برای رهایی کشورشان از این سلطه  می‌پردازد. 
آرتور شخصیت اصلی داستان چهرهٔ یک مبارز سختکوش را نشان می‌دهد. بن‌مایه‌های این اثر در کنار مبارزه و آزادی‌خواهی، عشق، ایمان و نقد مذهب کلیسامحور است. 
شخصیت‌پردازی، روایت، و تصویرسازی بسیار خوبی دارد. نسخه‌ای که خواندم از نخستین برگردانها به فارسی است، ترجمهٔ حمید کمازان از نشر عارف. ترجمه قابل قبول است اما از جهت ویراست به یک بازنگری اساسی نیاز دارد. البته شاید در چاپ‌های بعدی اصلاح شده باشد. نسخه من چاپ قدیم بود.
و اما درباره نویسنده هم خوب است بدانیم که علاوه بر نویسندگی به موسیقی هم می‌پرداخته. او در رشته‌های فلسفه، ادبیات، زبان‌شناسی و موسیقی تحصیل کرده، آثار متعددی از ادبیات روسی ترجمه نموده و همچنین رمان‌های دیگری هم نوشته که دو تای آنها به‌نوعی با خرمگس مرتبط است.
خانم وینیچ که نام خانوادگی پدری‌اش بول بود، هم از سمت پدر هم از سمت مادر به شخصیت‌های دانشمندی پیوستگی داشت. جان اورست که بلندترین قله جهان به پاس پژوهش‌های او، اورست نام گرفته عموی مادرش بود. 
          
            «خرمگس» شاهکار اتل لیلیان وینچ، ستوده ترین اثر این نویسنده است.
شروع داستان به هنرمندی هرچه تمام تر با ترسیم فضای ایتالیای قدیم و مبارزات سیاسی بر ضد سربازان اتریش مخاطب را در آن فضا زمان جای می دهد.
توام شدن این فضای سیاسی با شبهات اعتقادی و البته اکسیر عشق در شخصیت جوان داستان همان چیزی است که از نویسنده انتظار می رود و او به خوبی از عهده این کار بر می آید.
فصل دوم با وجودی که داستان از زاویه ی دیگری پی گرفته می شود ولی کم کم با نشانی دادن از شخصیت اول داستان هرچه در این سال ها بر سرش آمده است را به خوبی از زبان دیگری ملموس میابیم.
جملات عاطفی کتاب در اوج هستند و جنبه تراژیک و درام داستان گاهی تا حد بغض مخاطب پیش می روند.
پایان بندی خوب و معنا دار و انقلابی اثر و طعنه های سیاسی مذهبی آن به جریان معاصر کلیسا و دین در ایتالیای آن دوران یادآور قضایای انقلاب خودمان هم هست.
مطالعه این اثر زیبا را به همه کتاب دوستان توصیه می کنم.
If I wanna mention one christian love story it would definitely “The GadFly”!
A dramatic story about revolution in old Italy where a boy who left his father when he figured out how he had betrayed him.
While I was reading it, I couldn’t put it away.
Besides father and son and holy spirit stuff That it never makes sense to me, I could brightly see the dilemma that father had to choose. Read it!
          
            دومین اثر بلند شولوخوف زندگی پس از جنگ جهانی اول و سال‌های تثبیت کمونیسم را به‌تصویر می‌کشد. داستان در یکی از روستاهای قزاق‌نشین رخ می‌دهد و ماجرای شکل‌گیری کالخوز (مزرعه اشتراکی) و همکاری‌ها و کارشکنی‌های اهالی را بازگو می‌کند. چند شخصیت اصلی دارد و پررنگ‌تر از همه آنها «سمیون داویدوف» است که از طرف کمیته حزبی مأمور تشکیل کالخوز روستا شده. روند داستان تقریباً تا فصل‌های پایانی بدون فراز و نشیب چندانی پیش می‌رود و در فصل پایانی به اوج می‌رسد. و شاید آه از نهاد خواننده برآورد. در این اثر شولوخوف از زبان طنز یاری گرفته و در بخش‌هایی بر لب خواننده لبخندی می‌نشاند. به‌ویژه در وجود شخصیتی به نام بابا شچوکار. 
گویا ترجمهٔ به‌آذین تنها برگردان فارسی این کار است و البته برگردان قابل‌قبولی است. 
با این حال امیدوارم روزی شاهد ترجمه از زبان اصلی هم باشیم. 
و در نهایت این نکته را اضافه کنم، (البته نظر شخصی است) با همهٔ زیباییِ داستان، در مقایسه با اثر مشهورتر شولوخوف یعنی «دن آرام» امتیاز کمتری می‌گیرد.
          
            از قدیم گفتم ۵ تا انگشت های دست مثل هم‌نیستند.
اثرشون ،کارکردشون، اندازه و شکلشون و ... 
مهم اینه که از این ویژگی های خلقت و طبیعت گرته برداری کنی و قاعده و قانون درست کنی 
بعدش با یک سوژه ناب ، از همین قانون یک کتابی رو خلق کنی...
"تاریخ پر است از..." 
یک عبارت کلیشه ای که باید گفت
"خون خورده! پر است از ( تاریخ پر است از...)
نمیدونم ولی انگار نویسنده وسط رمان داره نرخ تعیین میکنه
اونم نرخ به رخ کشیدن تسلط تاریخی خودش 
از مسیحیت، از مارکسیسم ، از لنین ، از داس و چکش ، از شوروی ، از صلاح الدین ایوبی، از بیت المقدس 
اما نگاهش به مذهب و اسلام کمی خاص 
شاید بشه گفت 
یک مذهبی سکولار!
نمیدونم 
اینها بمونه برا وقتی که خودتون داستان 
۵ تا پسر پدر سوخته(!) دشنامی در کار نبود
بلکه واقعا پدر سوخته بودند 
پدرشون معروف بود به کریم سوخته
و ۵ پسری که مثل ۵ انگشت دست 
در سایز های مختلف فیزیکی فکری اعتقادی و روحیاتی 
از یک پدر و مادر متولد شدند 
>>===========<<
از حیث نوشتار 
قلم نمره قبولی خوبی میتونه بگیره 
یه جاهایی فکر می‌کنید دارید فیلم سینمایی می‌بینید
دوربین راوی دائم در حال چرخش از این طرف به آن طرف
با این حال گاهی خسته کننده
اگر به داستان ایرانی 
با روکش تاریخ سیاسی باستانی 
علاقه دارید 
خب میگم این کتاب رو مطالعه کنید
و گرنه هیچ اولویتی برای خوندن نداره
از آقای یزدانی خرم صمیمانه تشکر دارم.

          
            میگن وسط دعوا حلوا خیرات نمیکنن
جنگ خطرناکترین، بزرگترین و بدترین نوع از دعواست
مزه شوری خون، بوی گس باروت در کنار بادام تلخ و سیر ، خاک خاک و خاک.
استرس، ترس، استتار ، نقشه، فریب، نیرنگ 
حواستان باشد 
دستور العمل پخت و پز یا درس اخلاق نیست 
واقعیاتی ست که در طول جنگ این دعوای بزرگ و خطرناک بشری مثل نقل و نبات پخش می‌شود 
دفاع مقدس در این عرصه سوژه‌ای با گیرایی بسیار بالا و دارای اثرگذاری بالاست که بخشی از تاریخ ایران تلخ ایران عزیز را رقم زده است .
گرچه درس هایی از این دوران آموختیم 
که ظاهرا مردم این درسها را بیشتر یاد گرفتند 
چون با نگاه به دورنمایی از مسئولینی که خیلی هاشان در این دوران حضور داشتند میابیم که تاثیر و درس و عبرت آموزی در غالبشان از این دوران دیده نمی‌شود 
بگذریم حوصله بحث از سیاست و نقد زمان نیست
این کتاب در میان آثار منتشر شده در موضوع دفاع مقدس و همچنین آثاری که از دفاع مقدس من خواندم نمره قابل توجهی دریافت می‌کند. 
چرا که بسیاری از کتاب‌های در این موضوع با در نظر نگرفتن اصول نوشتاری و فنی باعث شدند که سوژه تاثیری نگذارد و کتاب ماندگار نشود 
اما این‌کتاب در نوع خودش (با نگفتن و نشان دادن، با ساختار تقریبا مناسب داستان ، با روایت گری اول شخص) توانست در این موضوع یادگار بماند.
اولین کتابی بود که در ۰۳ خواندم.
از دست اندرکاران حلقه کتابخوانی مبنا تشکر میکنم بابت انتخاب این کتاب.
۶ / فروردین / ۱۴۰۳
🔅اولین کتاب سال ۰۳
          
            یک گردنبند که دانه هایش هر کدام تکه ای از ۱۱.۲۲.۶۳ هست ، آن هم با رنگ‌تعلیق. جیک اپینگ معلمی ست که دری به تخته‌ای خورد و مورد اعتماد ال تمپلتون شده و دنبال نجات جامعه آمریکا ست که باید باری ببندد و سوار بر قطار زمان شود و از حوادث سال 63  مخصوصا ۲۲ نوامبر به نوعی جلوگیری کند
ولی چقدر توان این کار را دارد؟
نویسنده کتاب استیون کینگ ، با بهره‌وری از یک سوژه مناسب ، ابزاری نویسندگی را هم چون اجزاء یک ساختار لگو بر میز ریخته و شروع به چفت نمودن هر جزء می‌شود 
کتابی پر از چالش ، گاهی ترس ، یا شاید هم اندوه ، بهتر بگویم‌که حسرت را باید چاشنی این‌کتاب نمود 
اولین بار بود با خواندن یک کتاب خارجی در پایان کتاب بغض خرخره‌ام را جوید .
از حق نباید گذشت که امیرحسین قاضی‌ عزیز
خلاقیتی _که من‌آن را وابسته شدید به جوانیش میدانم_ را در ترجمه لحظه به لحظه عبارات کتاب به کار برده 
که به صورت کاملا جدی باید گفت 
"از خواندن این کتاب خسته نمیشید"
۱۰ / فروردین  /۱۴۰۳
دومین کتاب سال 
          
            "سید آب دستته بذار زمین کتاب زندگی واسیلی رو بخون"
شروع جالبی شد.
داشتم با حمیدرضا آتش برآب چت میکردم که این پیشنهاد رو مطرح کرد.
اون موقع تشنه بودم برای همین آب را زمین نگذاشتم ، به نوشیدن ادامه دادم تا در وقتی مناسب ، سر از زندگی واسیلی در بیارم. 
این بار دیگر آبی دستم نبود ، چون در ماه رمضان به سر می برم . زندگی واسیلی را به دست گرفتم ، شاید حمیدرضا دلیل خاصی در ذهنش داشت که گفت این را بخوانم، در هر صورت باید ازش تشکر کنم ، اول بابت پیشنهاد ، چرا که کتاب جزء یکی از متوسط های ادبیات روس بود دومین کتابی هست که از آندری یِف می‌خوانم،  یادداشت های اینجانب اولی‌ اش بود . 
و تشکر دوم هم به خاطر ترجمه خوب و روانش ، گرچه عده‌ای با مدل ترجمه معاصرانه اش مخالف هستند ولی من دوست داشتم.
محتوای کتاب اما ، جوری هست که شاید روزی توانستم‌و مقاله تطبیقی در روش و سلوک کشیش مسیحی با روحانیت شیعه با تکیه بر ساختار این‌کتاب بنویسم .
محتوای کتاب را تا حدودی زیاد قبول دارم چرا که این توصیفات برای راس رجال دینی مسیحیت حقیقتی بود تلخ و اذیت کننده ، اما اگر فکر می‌کنید با خواندن این کتاب و تطبیق ساختار محتوایی آن بر روحانیت شیعه به نتیجه می‌رسید باید بنویسم که اشتباه خواهید کرد. 
پیشنهادم این است برای درکی از فضای روحانیت اصیل شیعه کتاب #نخل_و_نارنج یامین پور را بخوانید.
در آخر مجددا از دوست خوبم حمیدرضا آتش برآب 
تشکر ویژه دارم و همچنین از مجموعه نشر پارسه که کتاب‌ها را با کیفیت قابل توجه و قبولی چاپ و منتشر می‌کنند.
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
پنجمین کتاب سال ۰۳
          
            سفرنامۀ عالیه خانم شیرازی به مکه، زیارت عتبات، سکونت موقت در تهران و بازگشت به کرمان اصلا آن چیزی که تصور می‌کردم نبود. حجم ستایش‌ها از این اثر موجبات تعجب و تاسف من را فراهم آورد. حتی اگر دوستان اهل کتاب در بخش کوتاهی از این سفرنامه با آداب و رسوم، احوالات دربار، نمایش‌های مذهبی و خوراکی‌ها، پوشش دیگر اقوام و سطح نازل کیفیت سرویس‌های غیربهداشتی دیار دیگر آشنا شوند باز هم اختصاص وقت ارزشمند ما برای مطالعۀ این اثر زیان‌ده است. 

البته پر‌شروشور‌بودن این خانم بر نمکین‌کردن نوع روایت افزوده است. هرچند که این حجم از نمک به شوری گراییده و با حجم افاضات بی‌ادبانه و متعصبانه ایشان به تلخی می‌زند. البته این نوع گفتار با توجه به دوره‌ای که ایشان در آن می زیسته قابل درک است. 
حتی اگر نوع گزارش‌های ایشان از دربار شاه ارزش تاریخی یا روایت‌نویسی داشته باشد و محققان را سر ذوق آورد و بتواند در ادامۀ تحقیقات و مطالعات تاریخی خود از آن به عنوان مطالعات تکمیلی استفاده کنند ولی تبلیغ این سفرنامه برای فروش به مخاطب عام چه وجهی دارد؟ 

سوالی که ذهن من را به خود مشغول کرده این است که آیا اثر جایگزینی که دست مخاطب را بیش از این کتاب پر کند وجود دارد؟ بیش از این نوشتن و اندیشیدن درباره این اثر را روا نمی‌دانم. 

۱ فروردین ۱۴۰۳
🖋️سید علی مرعشی
https://eitaa.com/marashi_books
          
            می‌توان گفت «ژاک قضاوقدری و اربابش» رمانی فلسفی است. همان‌گونه که از نامش پیداست، ژاک شخصی است که جبرِ سرنوشت را باور دارد و اختیار را انکار می‌کند. دربرابر او اربابش به جبر و اختیار معتقد است. همراهی این دو شخصیت در سفری دن‌کیشوت‌وار، بستری شده تا نویسنده فلسفه آنها را بازگو کند. خرده‌داستان‌هایی پی‌درپی تعریف می‌شود. شبیه هزارویک شب. طنز داستان یکی از عواملی است که خواننده را تا پایان پیش می‌برد. 
اگر دن کیشوت را خوانده و دوست داشته‌اید، این کتاب را هم به شما پیشنهاد می‌کنم. ترجمه هم بسیار خوب و روان است.
رمان توسط نشر نو به چاپ رسیده است.
چند سطر از کتاب:
« ژاک مثل من و شما دمدمی‌مزاج است، اصول اخلاقی‌اش را فراموش می‌کند مگر در مواقعی که برتری فلسفه‌اش مشهود باشد، در چنین مواقعی می‌گوید: «باید این‌ طور می‌شد، چون آن بالا نوشته.» ژاک می‌کوشد از پیشامدهای بد جلوگیری کند و احتیاط به خرج می‌دهد، گو اینکه احتیاط کردن را حقیر می‌شمرد. اما اگر حادثه‌ای گریبانگیرش شود، با تکرار همان حرفهای همیشگی تسلی پیدا می‌کند. از اینها گذشته ژاک مرد خوبی است، صادق و درستکار و باجرأت است، مهربان و باوفاست، بسیار سمج و پرحرف است، و مثل من و شما غصه می‌خورد از اینکه شرح داستان عشق و عاشقی‌اش را شروع کرده است بی‌آنکه امیدی به اتمام آن داشته باشد.....»