یادداشت لیلا زمانی
1402/12/19
میتوان گفت «ژاک قضاوقدری و اربابش» رمانی فلسفی است. همانگونه که از نامش پیداست، ژاک شخصی است که جبرِ سرنوشت را باور دارد و اختیار را انکار میکند. دربرابر او اربابش به جبر و اختیار معتقد است. همراهی این دو شخصیت در سفری دنکیشوتوار، بستری شده تا نویسنده فلسفه آنها را بازگو کند. خردهداستانهایی پیدرپی تعریف میشود. شبیه هزارویک شب. طنز داستان یکی از عواملی است که خواننده را تا پایان پیش میبرد. اگر دن کیشوت را خوانده و دوست داشتهاید، این کتاب را هم به شما پیشنهاد میکنم. ترجمه هم بسیار خوب و روان است. رمان توسط نشر نو به چاپ رسیده است. چند سطر از کتاب: « ژاک مثل من و شما دمدمیمزاج است، اصول اخلاقیاش را فراموش میکند مگر در مواقعی که برتری فلسفهاش مشهود باشد، در چنین مواقعی میگوید: «باید این طور میشد، چون آن بالا نوشته.» ژاک میکوشد از پیشامدهای بد جلوگیری کند و احتیاط به خرج میدهد، گو اینکه احتیاط کردن را حقیر میشمرد. اما اگر حادثهای گریبانگیرش شود، با تکرار همان حرفهای همیشگی تسلی پیدا میکند. از اینها گذشته ژاک مرد خوبی است، صادق و درستکار و باجرأت است، مهربان و باوفاست، بسیار سمج و پرحرف است، و مثل من و شما غصه میخورد از اینکه شرح داستان عشق و عاشقیاش را شروع کرده است بیآنکه امیدی به اتمام آن داشته باشد.....»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.