معرفی کتاب آشیانه‌ی اشراف اثر ایوان سرگی یویچ تورگنیف مترجم آبتین گلکار

آشیانه‌ی اشراف

آشیانه‌ی اشراف

3.5
22 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

33

خواهم خواند

31

ناشر
ماهی
شابک
9789642090129
تعداد صفحات
192
تاریخ انتشار
1398/2/10

توضیحات

        
تورگنیف رمان آشیانه ی اشراف را در چهل سالگی نوشت؛ رمانی کوتاه که افکار و احساسات او را در آغاز میانسالی بیان می کند. لاورتسکی، شخصیت اصلی داستان، صفات مشترکی با تورگنیف دارد. او نجیب زاده ای است که برای تحصیل به مسکو رفت و همان جا هم، در یک سالن تئاتر، شیفته ی دختر جوان زیبایی شد و با او ازدواج کرد. اما در سفری به پاریس از فریب و خیانت همسرش آگاه شد و دلشکسته به روسیه بازگشت و در املاک خانوادگی اش ساکن شد. لاورتسکی پس از بازگشت نیز مجذوب دختر جوان دیگری می شود.آشیانه ی اشراف درباره ی شخصیت هایی است که در سال های قرن هجدهم و نوزدهم در روسیه به «آدم زیادی» معروف بودند؛ اشراف زاده هایی تحصیل کرده و باسواد که سودی به جامعه نمی رسانند و کار و فعالیتی ندارند.ایوان تورگنیف، رمان نویس بزرگ روس، در نهم نوامبر 1818 در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد. پدرش سرهنگ ارتش روسیه بود و در سال 1820، وقتی ایوان دو ساله بود، زن و سه پسرش را به اروپای غربی برد. ایوان به روسیه که بازگشت نزد استادان و آموزگاران مجرب تعلیم و تربیت یافت. او شیفته ی زبان روسی بود و متأسف بود از این که آموزگارانش این زبان را به او نمی آموختند، اما سرانجام توانست از طریق یکی از دهقانان املاک پدر کتابی روسی به دست آورد و با شوق بسیار بخواند.ایوان شانزده ساله بود که پدرش را از دست داد. او در 1834 به دانشگاه مسکو و سپس دانشگاه سن پترزبورگ رفت و تا سال 1837 با تمرکز بر فرهنگ کلاسیک، ادبیات روسی و فقه اللغه به تحصیل پرداخت و همچنین کار نویسندگی را آغاز کرد. او تحصیلاتش را از ???? تا 1841 در دانشگاه برلین پی گرفت و آن جا به مطالعه ی تاریخ و فلسفه، به خصوص فلسفه ی هگل، پرداخت. تورگنیف تحت تأثیر جامعه ی آلمان به روسیه بازگشت و فکر کرد که کشورش می تواند با کمک ایده های عصر روشنگری بهبود یابد. او نیز مانند بسیاری از تحصیل کردگان معاصرش به شدت با سرف داری مخالف بود. نخستین کوشش های تورگنیف در ادبیات و شعر نشانی از نبوغ داشت و توانست توجه ویساریون بلینسکی، یکی از پیشروان نقد ادبی روسیه، را جلب کند.تورگنیف هرگز ازدواج نکرد و همه ی عمر دلباخته ی پولین ویاردو، خواننده ی مشهور اپرا، بود. او بخش دوم زندگی اش را اغلب خارج از روسیه، در پاریس یا بادن بادن، به سر برد و تقریباً تا پایان عمر در نزدیکی خانواده ی پولین مقیم بود. تورگنیف در سال 1883 در پاریس درگذشت و در روسیه به خاک سپرده شد
      

لیست‌های مرتبط به آشیانه‌ی اشراف

یادداشت های آدم زیادیشکارچی در سایه روشن زندگیمومو و داستانهای دیگر

ترتیب‌خوانی (۴): ایوان تورگنیف

15 کتاب

از بین پنج نویسنده معروف‌تر روس، تورگنیف تنها کسی است که لیست ترتیب آثارش زحمت چندانی نمی‌طلبید. در نتیجه انتشار لیست ترتیب آثار نویسندگان روس را با او شروع می‌کنم، امید اینکه با او تمام نشود. ترتیب آثار تورگنیف: یادداشت‌های آدم زیادی ۱۸۵۰ شکارچی در سایه روشن زندگی ۱۸۵۲ مومو و داستان‌های دیگر ۱۸۵۴ رودین ۱۸۵۶ آسیا ۱۸۵۸ آشیانه اشراف ۱۸۵۹ در آستانه فردا ۱۸۶۰ عشق نخستین ۱۸۶۰ پدران و پسران ۱۸۶۲ دود ۱۸۶۷ شاه‌لیر استپ‌ها ۱۸۷۰ آب‌های بهاری ۱۸۷۲ خاک بکر ۱۸۷۷ دفتر شعرهای منثور ۱۸۷۷_۱۸۸۲ دن کیشوت روسی(؟) نمایشنامه: یک ماه در دهکده ۱۸۵۵ پ. ن(۱): تاریخی که برای کتاب مومو نوشته شده، در واقع تاریخ نگاشته شدن داستان مومو است و دیگر داستان‌های در تاریخ‌های دیگری نوشته شده‌اند که در فهرست کتاب تاریخ آن‌ها ثبت شده پ. ن(۲): برای کتاب عشق نخستین و آسیا ترجمه معروف‌تر سروش حبیبی هست که در کتاب عشق اول و دو داستان دیگر منتشر شده‌اند، اما چون جدا نبودند مجبور شدم دو نسخه حاضر را از آن‌ها ثبت کنم. پ. ن(۳): کتاب دود سال‌ها است چاپ نشده و نسخه‌ای از آن در بهخوان نیافتم، برای همین در بین کتاب‌های لیست نیست.

161

یادداشت‌ها

        ناباوری چیزی هست که تجربه میکنم بعد اتمام کتاب!
داستان عاشقانه ای که به سادگی می‌تونست خوش فرجام باشه ...
ناباوری از قدرت یک ایده... ایده گناهکار بودن... اینکه چطور یک مراقب (در هر قالبی) می‌تونه تمام آینده، روح، قلب و مغز یک انسان رو تسخیر کنه؛ درصورتیکه حتی در اون آینده حضور نداره!
دختری که به گناهکار بودنش ایمان داشت اما چه گناهی؟! ایمانی که زندگی خودش و اطرافیانشو به سختی دگرگون کرد...
واقعا داستان غم‌انگیزی بود و چه بیهوده ایمان هایی که زندگی سرشار از زندگی را برای ما سیاه کردند! لیزا یا لاورتسکی تنها کسانی نیستند که اینگونه خوشبختی رو تقدیم هیچ می‌کنند... زندگی پر است از این "پوچ تقدیمی" ها.

ظاهرا پدران و پسران ۴ سال بعد این کتاب نوشته شده و مرتبط با این داستان است. بعد خوندن اون کتاب احتمالا یادداشت رو بروزرسانی کنم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چیزی که در هر دو داستان نمایان هست توصیفات دقیقی هست که نویسنده از شخصیت ها و ایده هاشون ارائه میده.
داستان اول بررسی زندگی عاشقانه و عشق و خیامت در طبقه اشراف رو نشون میده و یک داستان عاشقانه معمولی هست اما داستان پدرها و پسرها واقعا اثری قوی در ارائه ایدئولوژی و طرز تفکر نسل جدید را روسیه هست.
در پاستان پدرها و پسرها، بازاروف نماینده نسلی هست که به ارزش ها و ساختارهای سنتی بی اعتقاد است و آن ها را مانع پیشرفت بشریت میداند.
نویسنده بسیار زیبا تضاد دو ایده سنت گرایی و نوگرایی رو به تصویر کشیده و در کنار داستان خوبی که داره در نهایت میشه اینطور نتیجه گرفت که هیچکدام از نسل ها نمیتوانند به تنهایی پاسخگوی نیازها باشند.
نمونه ای از ایده های بازاروف رو مینویسم:
انسان‌ها هیچ‌وقت قادر نخواهند بود که به یک دنیا بهتر برسند. همه چیز به هم ریخته است و ما در این دنیا تنها به خودمان دروغ می‌گوییم.
تمام این سنت‌ها و قواعد قدیمی تنها برای حفظ وضع موجود است، برای اینکه مردم راحت‌تر زندگی کنند و هیچ‌چیز برای تغییرات واقعی باقی نگذارند. ما باید هر چیزی که کهنه و فرسوده است را کنار بگذاریم.
        

18

حسین

حسین

1404/4/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        داستان درباره اشراف و آشیانه اوناس😂...ملک خانواده کالیتین‌هاس و خويشاوندان سری می‌زنند...داستان تقریبا تعادل خوبی داره چجوری که شروع شده تموم میشه به دور از حاشیه و زیاده‌گویی که البته خاص تورگنیف هس...شخصیت پا فیودور ایوانوویچ لاوریتسکی هست و تربیت ناسالم او که باعث شده در برابر ملایمت زندگانی پوسش کلفت باشد...عاشق می‌شود ولی به بدترین نوع یعنی خیانت آن‌را خاتمه می‌دهد و این زخم تا آخر داستان او و در نتیجه ما را دنبال می‌کند...ما لیزا را داریم عاشق مسیح و طرفدار دو آتشه دین‌داری که معتقد است دعا کفاره گناهان ماس‌...لاوریتسکی ک لیزا در اواخر عاشق هم می‌شوند ولی لیزا فکر می‌کند گناه کرده است پس او هم لاوریتسکی را ترک می‌گوید...داستان از انسجام خوبی برخوردار است و شخصیت ها رو خوب دنبال می‌کند...اینکه وقتی کسی که دوسش داشتی خیانت می‌کند بهت برمیگردد چه راهی پیش میگیری؟ لاوریتسکی او را می‌بخشد تو چی‌کار میکنی؟ آیا قدرتش را داری ببخشی؟ آیا قدرت رها شدن و زنده ماندن داری؟ در این داستان شخصیت‌ها به گونه‌ای رها شده‌اند...رها از معشوق از خانواده از درک شدن...و هرکدام به شیوه‌ای با آن کنار میابند...یکی پیر می‌شود یکی تارک دنیا...یکی موسیقی می‌نوازد ولی آن را بی‌ارزش می‌داند و یکی دخترش را سپر می‌کند...
پیشنهاد میکنم بخوانید
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0