معرفی کتاب آشیانهی اشراف اثر ایوان سرگی یویچ تورگنیف مترجم آبتین گلکار

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
33
خواهم خواند
31
توضیحات
تورگنیف رمان آشیانه ی اشراف را در چهل سالگی نوشت؛ رمانی کوتاه که افکار و احساسات او را در آغاز میانسالی بیان می کند. لاورتسکی، شخصیت اصلی داستان، صفات مشترکی با تورگنیف دارد. او نجیب زاده ای است که برای تحصیل به مسکو رفت و همان جا هم، در یک سالن تئاتر، شیفته ی دختر جوان زیبایی شد و با او ازدواج کرد. اما در سفری به پاریس از فریب و خیانت همسرش آگاه شد و دلشکسته به روسیه بازگشت و در املاک خانوادگی اش ساکن شد. لاورتسکی پس از بازگشت نیز مجذوب دختر جوان دیگری می شود.آشیانه ی اشراف درباره ی شخصیت هایی است که در سال های قرن هجدهم و نوزدهم در روسیه به «آدم زیادی» معروف بودند؛ اشراف زاده هایی تحصیل کرده و باسواد که سودی به جامعه نمی رسانند و کار و فعالیتی ندارند.ایوان تورگنیف، رمان نویس بزرگ روس، در نهم نوامبر 1818 در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد. پدرش سرهنگ ارتش روسیه بود و در سال 1820، وقتی ایوان دو ساله بود، زن و سه پسرش را به اروپای غربی برد. ایوان به روسیه که بازگشت نزد استادان و آموزگاران مجرب تعلیم و تربیت یافت. او شیفته ی زبان روسی بود و متأسف بود از این که آموزگارانش این زبان را به او نمی آموختند، اما سرانجام توانست از طریق یکی از دهقانان املاک پدر کتابی روسی به دست آورد و با شوق بسیار بخواند.ایوان شانزده ساله بود که پدرش را از دست داد. او در 1834 به دانشگاه مسکو و سپس دانشگاه سن پترزبورگ رفت و تا سال 1837 با تمرکز بر فرهنگ کلاسیک، ادبیات روسی و فقه اللغه به تحصیل پرداخت و همچنین کار نویسندگی را آغاز کرد. او تحصیلاتش را از ???? تا 1841 در دانشگاه برلین پی گرفت و آن جا به مطالعه ی تاریخ و فلسفه، به خصوص فلسفه ی هگل، پرداخت. تورگنیف تحت تأثیر جامعه ی آلمان به روسیه بازگشت و فکر کرد که کشورش می تواند با کمک ایده های عصر روشنگری بهبود یابد. او نیز مانند بسیاری از تحصیل کردگان معاصرش به شدت با سرف داری مخالف بود. نخستین کوشش های تورگنیف در ادبیات و شعر نشانی از نبوغ داشت و توانست توجه ویساریون بلینسکی، یکی از پیشروان نقد ادبی روسیه، را جلب کند.تورگنیف هرگز ازدواج نکرد و همه ی عمر دلباخته ی پولین ویاردو، خواننده ی مشهور اپرا، بود. او بخش دوم زندگی اش را اغلب خارج از روسیه، در پاریس یا بادن بادن، به سر برد و تقریباً تا پایان عمر در نزدیکی خانواده ی پولین مقیم بود. تورگنیف در سال 1883 در پاریس درگذشت و در روسیه به خاک سپرده شد
بریدۀ کتابهای مرتبط به آشیانهی اشراف
نمایش همهلیستهای مرتبط به آشیانهی اشراف
1404/4/17
یادداشتها
1402/5/25
1403/10/8
ناباوری چیزی هست که تجربه میکنم بعد اتمام کتاب! داستان عاشقانه ای که به سادگی میتونست خوش فرجام باشه ... ناباوری از قدرت یک ایده... ایده گناهکار بودن... اینکه چطور یک مراقب (در هر قالبی) میتونه تمام آینده، روح، قلب و مغز یک انسان رو تسخیر کنه؛ درصورتیکه حتی در اون آینده حضور نداره! دختری که به گناهکار بودنش ایمان داشت اما چه گناهی؟! ایمانی که زندگی خودش و اطرافیانشو به سختی دگرگون کرد... واقعا داستان غمانگیزی بود و چه بیهوده ایمان هایی که زندگی سرشار از زندگی را برای ما سیاه کردند! لیزا یا لاورتسکی تنها کسانی نیستند که اینگونه خوشبختی رو تقدیم هیچ میکنند... زندگی پر است از این "پوچ تقدیمی" ها. ظاهرا پدران و پسران ۴ سال بعد این کتاب نوشته شده و مرتبط با این داستان است. بعد خوندن اون کتاب احتمالا یادداشت رو بروزرسانی کنم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/4/22
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
داستان درباره اشراف و آشیانه اوناس😂...ملک خانواده کالیتینهاس و خويشاوندان سری میزنند...داستان تقریبا تعادل خوبی داره چجوری که شروع شده تموم میشه به دور از حاشیه و زیادهگویی که البته خاص تورگنیف هس...شخصیت پا فیودور ایوانوویچ لاوریتسکی هست و تربیت ناسالم او که باعث شده در برابر ملایمت زندگانی پوسش کلفت باشد...عاشق میشود ولی به بدترین نوع یعنی خیانت آنرا خاتمه میدهد و این زخم تا آخر داستان او و در نتیجه ما را دنبال میکند...ما لیزا را داریم عاشق مسیح و طرفدار دو آتشه دینداری که معتقد است دعا کفاره گناهان ماس...لاوریتسکی ک لیزا در اواخر عاشق هم میشوند ولی لیزا فکر میکند گناه کرده است پس او هم لاوریتسکی را ترک میگوید...داستان از انسجام خوبی برخوردار است و شخصیت ها رو خوب دنبال میکند...اینکه وقتی کسی که دوسش داشتی خیانت میکند بهت برمیگردد چه راهی پیش میگیری؟ لاوریتسکی او را میبخشد تو چیکار میکنی؟ آیا قدرتش را داری ببخشی؟ آیا قدرت رها شدن و زنده ماندن داری؟ در این داستان شخصیتها به گونهای رها شدهاند...رها از معشوق از خانواده از درک شدن...و هرکدام به شیوهای با آن کنار میابند...یکی پیر میشود یکی تارک دنیا...یکی موسیقی مینوازد ولی آن را بیارزش میداند و یکی دخترش را سپر میکند... پیشنهاد میکنم بخوانید
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.