معرفی کتاب آشیانه اشراف اثر ایوان سرگی یویچ تورگنیف مترجم لیدا طرزی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
33
خواهم خواند
31
توضیحات
این کتاب، روایت گروهی از مردم قرن هجدهم و نوزدهم روسیه است که به «آدم زیادی» معروف بودند. افرادی که هیچ فایده ای برای وضعیت اجتماعی کشور و جامعه نداشتند. «لاورتسکی»، شخصیت اصلی این داستان جوانی تحصیل کرده، خوش فکر و پرشور است که دلبسته دختری می شود و با او ازدواج می کند. او در سفر به اروپا با حقایقی روبه رو می شود که زندگی اش را تغییر می دهد. این جوان در زندگی اش نمی تواند از تمامی امکانات و ویژگی هایش استفاده کند و با وجود سواد و تحصیلاتش، کار و فعالیت درخور توجهی ندارد... .
بریدۀ کتابهای مرتبط به آشیانه اشراف
نمایش همه1403/11/5
لیستهای مرتبط به آشیانه اشراف
نمایش همه1403/12/4
یادداشتها
1403/10/8
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
ناباوری چیزی هست که تجربه میکنم بعد اتمام کتاب! داستان عاشقانه ای که به سادگی میتونست خوش فرجام باشه ... ناباوری از قدرت یک ایده... ایده گناهکار بودن... اینکه چطور یک مراقب (در هر قالبی) میتونه تمام آینده، روح، قلب و مغز یک انسان رو تسخیر کنه؛ درصورتیکه حتی در اون آینده حضور نداره! دختری که به گناهکار بودنش ایمان داشت اما چه گناهی؟! ایمانی که زندگی خودش و اطرافیانشو به سختی دگرگون کرد... واقعا داستان غمانگیزی بود و چه بیهوده ایمان هایی که زندگی سرشار از زندگی را برای ما سیاه کردند! لیزا یا لاورتسکی تنها کسانی نیستند که اینگونه خوشبختی رو تقدیم هیچ میکنند... زندگی پر است از این "پوچ تقدیمی" ها. ظاهرا پدران و پسران ۴ سال بعد این کتاب نوشته شده و مرتبط با این داستان است. بعد خوندن اون کتاب احتمالا یادداشت رو بروزرسانی کنم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/4/22
داستان درباره اشراف و آشیانه اوناس😂...ملک خانواده کالیتینهاس و خويشاوندان سری میزنند...داستان تقریبا تعادل خوبی داره چجوری که شروع شده تموم میشه به دور از حاشیه و زیادهگویی که البته خاص تورگنیف هس...شخصیت پا فیودور ایوانوویچ لاوریتسکی هست و تربیت ناسالم او که باعث شده در برابر ملایمت زندگانی پوسش کلفت باشد...عاشق میشود ولی به بدترین نوع یعنی خیانت آنرا خاتمه میدهد و این زخم تا آخر داستان او و در نتیجه ما را دنبال میکند...ما لیزا را داریم عاشق مسیح و طرفدار دو آتشه دینداری که معتقد است دعا کفاره گناهان ماس...لاوریتسکی ک لیزا در اواخر عاشق هم میشوند ولی لیزا فکر میکند گناه کرده است پس او هم لاوریتسکی را ترک میگوید...داستان از انسجام خوبی برخوردار است و شخصیت ها رو خوب دنبال میکند...اینکه وقتی کسی که دوسش داشتی خیانت میکند بهت برمیگردد چه راهی پیش میگیری؟ لاوریتسکی او را میبخشد تو چیکار میکنی؟ آیا قدرتش را داری ببخشی؟ آیا قدرت رها شدن و زنده ماندن داری؟ در این داستان شخصیتها به گونهای رها شدهاند...رها از معشوق از خانواده از درک شدن...و هرکدام به شیوهای با آن کنار میابند...یکی پیر میشود یکی تارک دنیا...یکی موسیقی مینوازد ولی آن را بیارزش میداند و یکی دخترش را سپر میکند... پیشنهاد میکنم بخوانید
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.