یادداشت حسین

حسین

حسین

1404/4/22

        داستان درباره اشراف و آشیانه اوناس😂...ملک خانواده کالیتین‌هاس و خويشاوندان سری می‌زنند...داستان تقریبا تعادل خوبی داره چجوری که شروع شده تموم میشه به دور از حاشیه و زیاده‌گویی که البته خاص تورگنیف هس...شخصیت پا فیودور ایوانوویچ لاوریتسکی هست و تربیت ناسالم او که باعث شده در برابر ملایمت زندگانی پوسش کلفت باشد...عاشق می‌شود ولی به بدترین نوع یعنی خیانت آن‌را خاتمه می‌دهد و این زخم تا آخر داستان او و در نتیجه ما را دنبال می‌کند...ما لیزا را داریم عاشق مسیح و طرفدار دو آتشه دین‌داری که معتقد است دعا کفاره گناهان ماس‌...لاوریتسکی ک لیزا در اواخر عاشق هم می‌شوند ولی لیزا فکر می‌کند گناه کرده است پس او هم لاوریتسکی را ترک می‌گوید...داستان از انسجام خوبی برخوردار است و شخصیت ها رو خوب دنبال می‌کند...اینکه وقتی کسی که دوسش داشتی خیانت می‌کند بهت برمیگردد چه راهی پیش میگیری؟ لاوریتسکی او را می‌بخشد تو چی‌کار میکنی؟ آیا قدرتش را داری ببخشی؟ آیا قدرت رها شدن و زنده ماندن داری؟ در این داستان شخصیت‌ها به گونه‌ای رها شده‌اند...رها از معشوق از خانواده از درک شدن...و هرکدام به شیوه‌ای با آن کنار میابند...یکی پیر می‌شود یکی تارک دنیا...یکی موسیقی می‌نوازد ولی آن را بی‌ارزش می‌داند و یکی دخترش را سپر می‌کند...
پیشنهاد میکنم بخوانید
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.