شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
نگین بدیهی

نگین بدیهی

11 ساعت پیش

        نام شخصیت‌ها و مکان‌های کتاب:
خانواده‌ی دشوود-» محل زندگی: ساسکس
نام خونشون: نورلندپارک 
هنری دشوود: پدر خانواده که زود فوت کرد--» سه دختر و یک پسر داشت.
دخترها به ترتیب سن: الینور، ماریان، مارگرت.
پسر: جان دشوود.--» همسر و یک پسر دارد به نام‌های فانی و هری.
ادوارد فررس: برادر فانی که انگار روابط غیرمستقیمی بین اون و الینور هست.
(بعد از مرگ هنری دشوود، همسرش و دخترانش مجبور به ترک نورلندپارک میشند چون خونه به پسر به ارث میرسه).
خونه‌ی جدیدی که توسط فامیل دورشون، سرجان میدلتن پیشنهاد شد: برتن‌پارک
خانم جنینگز: مادر لیدی میدلتن 
کلنل برندن: دوست صمیمی خانواده میدلتن.
ویلوبی: مردی که در تپه‌ها به ماریان کمک کرد و عاشق هم‌دیگه شدند.
محل زندگی ویلوبی: الهام
دوشیزه الیزا ویلیامز: دختر خوانده کلنل برندن--» دختر نامشروع همسر برادرش که زمانی خودش دوستش داشت.
خانم و آقای پالمر: خواهر و شوهر خواهر لیدی میدلتن
دوشیزه گری: نامزد جدید ویلوبی
الیسن‌ها: سرپرست‌های دوشیزه گری
لوسی و نانسی استیل: اقوام خانم جنینگز 
لوسی: نامزد چهار ساله‌ی ادوارد
این داستان برای من شروع بسیار خوب و پایان ناامیدکننده‌ای داشت؛ به شکلی که احساس اتلاف وقت بهم دست داد و ناراحت بودم انگار که نویسنده یکهو فریبم داده. همونطور که از اسم کتاب پیداست، در این کتاب درباره دو خواهر می‌خونیم که خواهر بزرگتر یعنی الینور رفتار منطقی و عاقلانه‌ای داره و خواهر کوچکتر یعنی ماریان به مراتب احساساتی تر رفتار می‌کنه. این دو خواهر هر کدوم داستان رابطه‌ی عاشقانه‌ی خودشون رو دارند و هردو با یک غم مشترک مواجه میشند اما نوع برخوردشون متفاوته. از نظر من در انتهای داستان همه چیز به شکل غیرمنطقی و به اصطلاح آبکی‌ای پیش رفت و تمام روند و ساختار داستان به ناگهان دور از واقعیت و دچار اغراق شد. باید بگم که احتمالا چون این اولین اثر نویسنده هست منطقی باشه که قلم کمی ناپخته و عجول باشه و نمیشه با یک اثر نویسنده رو قضاوت کرد و حتما باید سایر آثارش رو هم خوند و بعد به دنبال مقایسه بود.
      

23

شایان شیروانی

شایان شیروانی

12 ساعت پیش

        - اخلاق بازار، اخلاق حاکم و اخلاقِ مرگ

۰. مایکل سندل، فیلسوف سیاسی معاصر و از چهره‌های برجستهٔ جماعت‌گرایی (Communitarianism) و فیلسوف اخلاق به‌عنوان منتقدان جان رالز شناخته می‌شود. او با تمرکز بر فلسفه اخلاق، آثارش را به نقدِ سلطهٔ بازار بر جنبه‌های مختلف زندگی انسان اختصاص داده است. جماعت‌گرایان بر اهمیت اجتماع، سنت و هویت جمعی در مقابل فردگرایی لیبرالی تاکید می‌کنند و سندل در کتاب «مرزهای اخلاقی بازار» این اندیشه را با بررسی مصادیق عینی پیوند می‌زند .  

چارچوب نظری کتاب که به چهار بخش تقسیم می‌شود و کل کتاب را میتوان در این چهار بخش خلاصه کرد: 

۱. چرا قدرت بازار پس از بحران مالی ۲۰۰۸ تضعیف نشد؟
- الف) مقاومت ایمان به بازار: بحران مالی ۲۰۰۸ نتوانست جایگاه تفکر بازارمحور را متزلزل کند، بلکه بیشتر به بی‌اعتباری دولت‌ها انجامید. اقتصاد نئولیبرال با تکیه کمک مالی دولت‌ها خود را سرپا نگه داشت.
- ب) گفتمان عمومیِ تهی از اخلاق: سیاست مدرن، با طرد مفاهیمی مانند «زندگی خوب» از حوزه عمومی، ناتوان از پرداختن به مسائل اخلاقیِ مردم شده است. این خلأ، فضایی برای تداوم سلطهٔ بازار ایجاد کرد است.

۲.ریشه‌های بی‌اخلاقی معاصر
- الف) حذف «زندگی خوب» از گفتمان غرب: شهروندان در عرصه عمومی مجبورند ارزشهای اخلاقی و معنوی خود را کنار بگذارند. این جداسازی، اخلاق را به حاشیه رانده است .  
- ب) دیگر قضاوت برای بازار مهم نیست به این معنا که معاملاتی مانند رابطه جنسی پولی یا فروش اعضای بدن، صرفاً به‌عنوان تبادل سودمند دو طرف تعریف می‌شوند، بدون اینکه ارزش‌های اخلاقیِ ذاتی آنها بررسی شود .  

۳.همه ‌چیز برای فروش، چرا نگران‌کننده است؟
- الف) تشدید نابرابری: کالایی‌سازیِ خدمات پایه‌ای مانند آموزش و بهداشت، دسترسی فقرا را محدود می‌کند. مثلاً خرید صندلی دانشگاه توسط ثروتمندان، فرصت‌های برابر را نابود می‌سازد.
- ب) فسادِ ارزشها: بازار با قیمت‌گذاری روی امور انسانی (مثل پاداش دادن به کودکان برای کتاب‌خواندن)، انگیزه‌های درونی و معنای اخلاقی آنها را تخریب می‌کند. این باعث می‌شود که جایگاه اجتماعی و اخلاقی مفاهیم تقلیل پیدا کند.

۴.منطق بازار آزاد و ادلهٔ دفاع از آن
- الف) لیبرترینیسم (Libertarianism) و حق مالکیت فردی: طرفداران بازار آزاد استدلال می‌کنند افراد حق دارند بدن یا دارایی خود را بفروشند (مثال: روسپیگری یا فروش کلیه). این دیدگاه، آزادی فردی را بر هر اصل اخلاقی مقدم می‌داند .  
- ب) فایده‌گرایی (Utilitarianism): دادوستد بازاری به‌عنوان سازوکاری «برد-برد» معرفی میشود که منجر به رضایت طرفین می‌شود. مثلاً فروش نوبت پزشک به ثروتمندان، هم به فروشنده سود می‌رساند و هم خریدار را زودتر درمان می‌کند.

سندل با مثال‌های فراوان در این کتاب می‌خواهد نشان دهد که چگونه بازار، مرزهای اخلاقی را درمی‌نوردد و «جامعهٔ بازاری» را به وجود می‌آورد. او هشدار می‌دهد که این روند نه‌ تنها نابرابری را دامن می‌زند، بلکه «معنای زندگی» را از انسان‌ها می‌رباید...


*البته یک نکته رو داخل پرانتز عرض کنم بحث سندل با اینکه بحث واقعی و ملموسی‌ست ولی کارکرد و برون رفتنی برای این بحران بازار ارائه نمی‌دهد! شاید برای همین به کتاب پنج امتیاز کامل نمی‌دهم!
*یک دور هم متنم رو در اختیار چت‌چی‌بی تی قرار دادم برای ویراستاری و در آخر باز خودم متن رو ویرستاریش کردم (ناراحت نشید😁)
      

11

        یه کتاب نوجوانه که به دوران جنگ جهانی و حضور لهستانی ها در ایران میپردازه.
در ابتدای کتاب شرح داده شده که لهستانی ها توسط آلمان و روسیه برای کار اجباری به سیبری فرستاده شدن و بعد تصمیم بر این شد که اونا رو از اونجا به یه کشور بی طرف بفرستن...
و این کشور بی‌طرف ایران بود که مردمش با گرسنگی و قحطی دسته و پنجه نرم می‌کردند. حالا باید میزبان لهستانی های مریض و گرسنه هم می‌شدند.
در این کتاب سوفیا، دختری لهستانیه که همراه لهستانی های دیگه از سیری به شمال ایران و بندرانزلی اومده و قراره که با چند نفر از اهالی این شهر به تهران بره
در طول کتاب به قحطی، شرایط حضور لهستانی ها در ایران و بیماری های مختلف اونا اشاره میکنه و اطلاعاتی رو ارائه میده که برای نوجوان لازمه
البته در طول کتاب ضعف هایی از لحاظ روایت هم وجود داشته که قابل چشم پوشی هست.
در کل به نظر من نویسنده موضوع خوبی رو انتخاب کرده اما با عجله در نوع روایت و عدم دقت به ریزه کاری ها، کار رو خراب کرده
شاید اگه این موضوعات با ریزه کاری بیشتری روایت می‌شد، بهتر از آب در میومد. 
      

13

        سال ۱۹۸۸، یعنی ۳۷ سال پیش، همایشی در امریکا برگزار می‌شود با عنوان «زندگینامه‌ها و خودزندگینامه‌ها (شرح‌حال‌ها و حسب‌حال‌ها): پدیدار کردن خود در ایران قرن نوزدهم و بیستم». به رسم این‌جور همایش‌ها، انتشارات دانشگاه هاروارد، منتخبی از مقالات ارائه‌شده را دو سال بعد در قالب کتابی منتشر می‌کند. هاروارد از سال ۱۹۵۸ تا ۲۰۰۹ مجموعه‌ای منتشر می‌کرده به نام «تک‌نگاری‌های خاورمیانه». چهار مقاله از مقالات آن همایش را هم ذیل همان مجموعه درمی‌آورد. 
روی جلد کتابِ انتشارات هاروارد اسم چهار نفر به چشم می‌خورد: ویلیام هانوی، مایکل هیلمن، فرزانه میلانی و البته در صدر این اسامی و با عنوان ویراستار: افسانه نجم‌آبادی.

حالا انتشارات بیدگل ترجمه‌ی فارسی این کتاب را به شکلی عرضه کرده است که خواننده را گمراه می‌کند؛ تنها نام نجم‌آبادی را روی جلد آورده، در فهرست هم خبری از اسامی نویسندگان نیست! فقط در آغاز هر مقاله نام نویسنده آمده است و در صفحه‌ی اول هم «گردآورنده و ویراستار» را پیش از اسم نجم‌آبادی گذاشته‌اند. در نظر اول -و حتی با خواندن پشت جلد و توضیحات سایت- مخاطب خیال می‌کند با کتابی جدید نوشته‌ی خود نجم‌آبادی روبه‌روست.
در چند سال اخیر نجم‌آبادی در فضای فرهنگی ایران محبوبیتی پیدا کرد و کارهایش خوانده شد. ماهیت آثار پیشین به کلی با این یکی متفاوت است. بسیاری از مخاطبان آثار نجم‌آبادی احتمالاً آنقدر به این نام اعتماد دارند که کتاب را بدون بررسی بخرند. و چه خریده‌اند؟ چهار مقاله‌ی همایشی برای سی و هفت سال پیش که نجم‌آبادی فقط گردآورنده‌شان بوده، نه نویسنده‌شان. 
این جنس مقالاتِ همایشیِ دانشگاهی مخاطب خاص خودش را دارد. نمی‌گویم چرا بعد از این همه سال، که اصولاً محتوای این مقالات کهنه شده، ترجمه‌شان کرده‌اند، اما چرا به این‌ شکل عرضه شده؟ محققان این حوزه احتمالاً با این مقالات آشنا بوده‌اند و اگر هم نبوده‌اند -و چیز دندان‌گیری لای این چهار مقاله پیدا می‌شود- به نظر من درست‌تر آن است که این کارها را به مجلات یا انتشاراتی‌های دانشگاهی بسپاریم تا چند تایی چاپ کنند و  اهل تحقیق در کتابخانه‌ها نگاهی بیندازند.
دیروز در کتابفروشی بیدگل دیدم کتاب را چیده بودند جلوی پیشخوان صندوق. فکر کردم خیلی‌ها، بدون آنکه بدانند این کتاب چیست، یک نسخه برمی‌دارند و می‌خرند. گرچه قیمت‌گذاری آنقدر عجیب شده که خواننده‌های زیادی را به تردید می‌اندازد.

بعد از تحریر: در پشت جلد، مقالات این کتاب را «جستار» نامیده‌اند. من نمی‌دانم ما با این کلمه چه باید بکنیم؟ آخر مقالات همایشی دیگر چگونه می‌توانند جستار باشند؟ حتماً که جستار نیستند. اما خب، جستار هم مثل نجم‌آبادی مشتری خودش را دارد. جستار و نجم‌آبادی با هم مشتری را مضاعف می‌کند!

یادآوری: کتاب را در بهخوان من ثبت کرده‌ام. یعنی عنوان «ویراستار» را برای نجم‌آبادی من اینجا نوشته‌ام.
      

26

        آلتوسر در مصاحبه‌ای گفته بود که کمونیسم لزوما یک مرحله خاصی از تاریخ نیست بلکه نوعی از فرماسیون اجتماعی است که در آن طبقه، فرد یا نیرویی مورد بهره‌کشی قرار نگیرد. مثالی که برای روشن شدن بحث آورد زمین فوتبال بود، البته اگر روابط احتمالی خارج از زمین را در نظر نگیریم.

حالا کوهن نیز در این کتاب چیزی شبیه به این را می‌گوید. سوسیالیسم چیز آنقدر گنده‌ای نیست که به نظر می‌رسد. شما در سفرهای دوستانه و یا خانوادگی هم «سوسیالیستی» عمل می‌کنید و خود به ان آگاه نیستید. اثبات ایده سوسیالیسم اخلاقی نیاز به سیر طولانی استدلال‌های سیاسی و اخلاقی ندارد، بلکه با «انصاف» و کلاه خود را قاضی کردن هم می‌توان به آن رسید. کوهن اسم این نوع از استدلال را نوعی شهود میگذارد.

یک نکته‌ای هم درباره ترجمه عنوان به نظرم می‌رسد. با اینکه مترجم دقیقا عنوان انگلیسی را به فارسی برگردانده، به نظر رساننده منظور مولف نیست. شاید ترجمه «سوسیالیسم، چرا که نه!» ترجمه بهتری می‌توانست باشد.
      

24

پریا محمدنیا

پریا محمدنیا

18 ساعت پیش

        ملک گرسنه از کتاب های باکیفیت و دقیق در باب دیدار و مذاکرات مولانا و شمس تبریزی‌ست.
این کتاب به سه بخش اصلی تقسیم شده:
( پیش از او_ با او_پس از او )
نهال تجدد از منابع دقیقی مثل مقالات شمس و دیوان کبیر برای تجمیع داستان استفاده کرده و نقدی که به کتاب وارد شده اینه که این کتاب عملا یک کار پژوهشی به حساب میاد( به نظر من این مورد میتونه از لحاظ روایی و پایایی ویژگی مثبت هم در نظر گرفته بشه. )
قونیه شمس تبریز را به بند گرفته بود.آن پرنده را که تندخو و صریح بود و یکجا قرار نمی‌گرفت.
شمس بارها به زبان آورده بود:
(مولانا آینه‌ی جمال خدا بر من است و ما روحی واحدیم در تن‌هایی جدا از هم.)
ملک گرسنه به درستی روایت میکنه که شمس کم‌تر از مولانا مفتون نبوده و گویی هردوی آنها در آتش عشقی که از دیدارشان به پا شد به یک اندازه سوختند.
در اواخر کتاب به نقل از شمس تبریزی آمده:
( مولانا و من به هم رسیده بودیم.معجزه آسا.
آیا روزی دو انسان دیگر خواهند توانست چون ما به هم بپیوندند...؟! )
      

20

طُرقه

طُرقه

21 ساعت پیش

        ادبیات اسپانیایی‌زبان سحرآمیز است. در کمتر از دویست صفحه چنان روایتی می‌کند، در آخرین لحظات چنان پایان‌بندی‌ای ترتیب می‌دهد که کتاب را تا ابد در خاطرتان درج می‌کند. راوی از خواب آغاز می‌کند؛ دیشب خوابی دیده، از قضا این خواب همان اتفاقی است که چهار سال پیش برایش رخ داده، و شروع می‌کند به تعریف‌کردن خوابش توأمان با تکه تکه به یادآوردنِ ماجرای چهارسال پیش. همپوشانیِ این دو مقوله روایتی را رقم می‌زند که مثل آن را جایی نخوانده‌ام. الحق که فوئنتس درست می‌گفت؛ نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان با زمان درگیر است.
داستان قصه‌ی مردی است که خواننده‌ی اُپراست و دائماً در سفر، تازه دارد راهی به سوی شهرت برای خود باز می‌کند و نامش را سر زبان‌ها می‌اندازد که در قطاری به سمت یکی از مقاصد بی‌شمارش با سه مسافر غریب هم‌کوپه می‌شود؛ دو مرد و یک زن. پس از ارائه‌ی توصیفاتی دلچسب از هر یک از این سه نفر، به مقصد می‌رسد و در لابی هتلی که در آن اقامت دارد یکی از همان مسافرها را می‌بیند؛ یکی از مردها که اول از همه به سراغ توضیح آن رفته بود. مرد سر صحبت را با خواننده باز می‌کند و اینجا کم‌کم گره از روابط آن سه نفر و چگونگی نقش‌آفرینی خواننده در زندگی‌شان گشوده می‌شود. 
شخصیت‌های سودازده و دچار کلافگی ناشی از ملال شخصیت‌های موردعلاقه‌ی من در ادبیات داستانی هستند. تکه‌هایی از خودم را در آنها باز می‌یابم که شدیداً سرکوبشان کرده‌ام و انگار دیدن رهایی این تکه‌ها در غالب شخصیتی داستانی هم تسکین‌دهنده است. راوی که خوابهایش را بی‌اندازه جدی می‌گیرد از ما می‌خواهد در وجود فاصله‌ بین رؤیا و بیداری تعمق کنیم - رؤیا چیزی منفک از بیداری نیست، صبحانه‌خوردن یا نخوردن هم این فاصله را پر نمی‌کند (خیابان یک‌طرفه‌ی والتر بنیامین مرجع این حرف است و اصلاً ارجاع ناگهانیِ مسکوتش به والتر بنیامین خیلی می‌چسبد). 
کل این روایت مه‌گرفته، شدیداً دور و در عین حال بی‌اندازه دم دست است. انگار در خواب حرف می‌زند و انگار از چهار سال پیش صدایش را می‌رساند. آدم می‌تواند بعیدبودن و در عین حال، دسترس‌پذیر بودنِ رؤیایی که شب گذشته دیده را درک کند، ولی چطور می‌شود سیر داستان را در روایتی، فُرمی گنجاند که همزمان این قُرب و بُعد را تلقین کند؟ فتبارک‌الله.
      

12

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.