نام شخصیتها و مکانهای کتاب:
خانوادهی دشوود-» محل زندگی: ساسکس
نام خونشون: نورلندپارک
هنری دشوود: پدر خانواده که زود فوت کرد--» سه دختر و یک پسر داشت.
دخترها به ترتیب سن: الینور، ماریان، مارگرت.
پسر: جان دشوود.--» همسر و یک پسر دارد به نامهای فانی و هری.
ادوارد فررس: برادر فانی که انگار روابط غیرمستقیمی بین اون و الینور هست.
(بعد از مرگ هنری دشوود، همسرش و دخترانش مجبور به ترک نورلندپارک میشند چون خونه به پسر به ارث میرسه).
خونهی جدیدی که توسط فامیل دورشون، سرجان میدلتن پیشنهاد شد: برتنپارک
خانم جنینگز: مادر لیدی میدلتن
کلنل برندن: دوست صمیمی خانواده میدلتن.
ویلوبی: مردی که در تپهها به ماریان کمک کرد و عاشق همدیگه شدند.
محل زندگی ویلوبی: الهام
دوشیزه الیزا ویلیامز: دختر خوانده کلنل برندن--» دختر نامشروع همسر برادرش که زمانی خودش دوستش داشت.
خانم و آقای پالمر: خواهر و شوهر خواهر لیدی میدلتن
دوشیزه گری: نامزد جدید ویلوبی
الیسنها: سرپرستهای دوشیزه گری
لوسی و نانسی استیل: اقوام خانم جنینگز
لوسی: نامزد چهار سالهی ادوارد
این داستان برای من شروع بسیار خوب و پایان ناامیدکنندهای داشت؛ به شکلی که احساس اتلاف وقت بهم دست داد و ناراحت بودم انگار که نویسنده یکهو فریبم داده. همونطور که از اسم کتاب پیداست، در این کتاب درباره دو خواهر میخونیم که خواهر بزرگتر یعنی الینور رفتار منطقی و عاقلانهای داره و خواهر کوچکتر یعنی ماریان به مراتب احساساتی تر رفتار میکنه. این دو خواهر هر کدوم داستان رابطهی عاشقانهی خودشون رو دارند و هردو با یک غم مشترک مواجه میشند اما نوع برخوردشون متفاوته. از نظر من در انتهای داستان همه چیز به شکل غیرمنطقی و به اصطلاح آبکیای پیش رفت و تمام روند و ساختار داستان به ناگهان دور از واقعیت و دچار اغراق شد. باید بگم که احتمالا چون این اولین اثر نویسنده هست منطقی باشه که قلم کمی ناپخته و عجول باشه و نمیشه با یک اثر نویسنده رو قضاوت کرد و حتما باید سایر آثارش رو هم خوند و بعد به دنبال مقایسه بود.