معرفی کتاب مرد است و احساسش اثر خاویر ماریاس مترجم پریسا شبانی داریانی

مرد است و احساسش

مرد است و احساسش

خاویر ماریاس و 2 نفر دیگر
2.0
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

3

ناشر
افق
شابک
9789643694753
تعداد صفحات
208
تاریخ انتشار
1392/11/9

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        خواننده ای با یاد آوری خاطراتش در مادرید و اجرای نقش در اپرای اتللو، گذشته اش را مرور می کند : ناگهان آشنایی با جمعی سه نفره. راوی، داتو، ناتالیا مثل سه یار جدا نشدنی در مادرید، روزها را با هم می گذرانند. ناتالیا همسر بانکداری است که به دلیل مشغله  ی زیاد داتو را استخدام کرده تا همدم همسرش باشد اما راوی رفته رفته مجذوب زیبایی دست نیافتنی ناتالیا می شود.
      

لیست‌های مرتبط به مرد است و احساسش

یادداشت‌ها

طُرقه

طُرقه

1404/2/31

          ادبیات اسپانیایی‌زبان سحرآمیز است. در کمتر از دویست صفحه چنان روایتی می‌کند، در آخرین لحظات چنان پایان‌بندی‌ای ترتیب می‌دهد که کتاب را تا ابد در خاطرتان درج می‌کند. راوی از خواب آغاز می‌کند؛ دیشب خوابی دیده، از قضا این خواب همان اتفاقی است که چهار سال پیش برایش رخ داده، و شروع می‌کند به تعریف‌کردن خوابش توأمان با تکه تکه به یادآوردنِ ماجرای چهارسال پیش. همپوشانیِ این دو مقوله روایتی را رقم می‌زند که مثل آن را جایی نخوانده‌ام. الحق که فوئنتس درست می‌گفت؛ نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان با زمان درگیر است.
داستان قصه‌ی مردی است که خواننده‌ی اُپراست و دائماً در سفر، تازه دارد راهی به سوی شهرت برای خود باز می‌کند و نامش را سر زبان‌ها می‌اندازد که در قطاری به سمت یکی از مقاصد بی‌شمارش با سه مسافر غریب هم‌کوپه می‌شود؛ دو مرد و یک زن. پس از ارائه‌ی توصیفاتی دلچسب از هر یک از این سه نفر، به مقصد می‌رسد و در لابی هتلی که در آن اقامت دارد یکی از همان مسافرها را می‌بیند؛ یکی از مردها که اول از همه به سراغ توضیح آن رفته بود. مرد سر صحبت را با خواننده باز می‌کند و اینجا کم‌کم گره از روابط آن سه نفر و چگونگی نقش‌آفرینی خواننده در زندگی‌شان گشوده می‌شود. 
شخصیت‌های سودازده و دچار کلافگی ناشی از ملال شخصیت‌های موردعلاقه‌ی من در ادبیات داستانی هستند. تکه‌هایی از خودم را در آنها باز می‌یابم که شدیداً سرکوبشان کرده‌ام و انگار دیدن رهایی این تکه‌ها در غالب شخصیتی داستانی هم تسکین‌دهنده است. راوی که خوابهایش را بی‌اندازه جدی می‌گیرد از ما می‌خواهد در وجود فاصله‌ بین رؤیا و بیداری تعمق کنیم - رؤیا چیزی منفک از بیداری نیست، صبحانه‌خوردن یا نخوردن هم این فاصله را پر نمی‌کند (خیابان یک‌طرفه‌ی والتر بنیامین مرجع این حرف است و اصلاً ارجاع ناگهانیِ مسکوتش به والتر بنیامین خیلی می‌چسبد). 
کل این روایت مه‌گرفته، شدیداً دور و در عین حال بی‌اندازه دم دست است. انگار در خواب حرف می‌زند و انگار از چهار سال پیش صدایش را می‌رساند. آدم می‌تواند بعیدبودن و در عین حال، دسترس‌پذیر بودنِ رؤیایی که شب گذشته دیده را درک کند، ولی چطور می‌شود سیر داستان را در روایتی، فُرمی گنجاند که همزمان این قُرب و بُعد را تلقین کند؟ فتبارک‌الله.
        

40