حنانه علی اکبری

تاریخ عضویت:

مرداد 1403

حنانه علی اکبری

@H_aliakbari

5 دنبال شده

9 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        یه کتاب نوجوانه که به دوران جنگ جهانی و حضور لهستانی ها در ایران میپردازه.
در ابتدای کتاب شرح داده شده که لهستانی ها توسط آلمان و روسیه برای کار اجباری به سیبری فرستاده شدن و بعد تصمیم بر این شد که اونا رو از اونجا به یه کشور بی طرف بفرستن...
و این کشور بی‌طرف ایران بود که مردمش با گرسنگی و قحطی دسته و پنجه نرم می‌کردند. حالا باید میزبان لهستانی های مریض و گرسنه هم می‌شدند.
در این کتاب سوفیا، دختری لهستانیه که همراه لهستانی های دیگه از سیری به شمال ایران و بندرانزلی اومده و قراره که با چند نفر از اهالی این شهر به تهران بره
در طول کتاب به قحطی، شرایط حضور لهستانی ها در ایران و بیماری های مختلف اونا اشاره میکنه و اطلاعاتی رو ارائه میده که برای نوجوان لازمه
البته در طول کتاب ضعف هایی از لحاظ روایت هم وجود داشته که قابل چشم پوشی هست.
در کل به نظر من نویسنده موضوع خوبی رو انتخاب کرده اما با عجله در نوع روایت و عدم دقت به ریزه کاری ها، کار رو خراب کرده
شاید اگه این موضوعات با ریزه کاری بیشتری روایت می‌شد، بهتر از آب در میومد. 
      

48

        «جنگ در هر دوره‌ای و در هر کجای دنیا اتفاق خوبی نبوده و نیست. » 
این کتاب از زبان سربازی نوشته شده که مجبور به جنگیدن برای کشورش بوده و مصداق بارز این جمله است. 
هرچند این کتاب به نوعی خاطره این سرباز از روزهای حضورش در جنگ است اما در هر بخش احساسات خواننده را با خود همراه می‌کند. اتفاقاتی مثل مرگ عزیزان و دوستان، کمبود غذا، کمبود لباس و چکمه، بیماری، دوری از خانواده و...
یکی از مهمترین بخش‌های کتاب جایی بود که توضیح می‌داد نوجوانان کم سن و سال از مدرسه به جنگ اعزام  می‌شدند. نوجوانانی که در مدرسه با هم در کلاس درس می‌خواندند و حالا در سنگر در کنار هم بودند. نوجوانانی که حتی لباس‌های سربازان جنگی به تنشان اندازه نبود.
در بخش دیگری از کتاب، بیان شد که گروه جدیدی از نوجوانان به جنگ اعزام شدند و موقع بمب شیمیایی به دلیل اینکه نحوه استفاده از ماسک را نمی‌دانستند، ریه هاشان در اثر مواد شیمیایی سوخت و فوت شدند. 
در بخش دیگری از کتاب، بغض کردم وقتی نویسنده برای مرخصی به خانه برگشت اما لباس‌هایش در خانه برایش کوچک شده بود و حین مدتی که در جنگ بود، رشد کرده بود. 
و.....


      

1

        این کتاب یک داستان بلند یا «نوولا» است که در آثار ایرانی به این نوع نگارش «هزاردستان» گفته میشه و در واقع درنگی است بین رمان و داستان کوتاه. 
در این کتاب روایت یک خانواده چهار نفره از زبان پسر کوچک خانواده در شمال ایران و در همسایگی دریا روایت میشه. در طول کتاب به خوبی به جزئیات پرداخته میشه و این نکته من رو واقعا به وجد آورد. شروع و پایان‌بندی عالی داشت و همچنین نوع روایت در دو سال مختلف به خوبی انجام شده بود. 
چندین مورد از این کتاب توجهم رو جلب کرد:
1) داستان بدیع و نگاه جدید نویسنده
2)شروع و پایان دقیق و درست
3) توجه به نکات ریز مثل نارنجی بودن پنجره ها و نارنجی شدن انگشت از روغن غذا 
یا پیراهن پدر که مادر از آن به عنوان لته استفاده میکنه: «تیشرت یقه دار کرم که روی سینه اش دو تا خط پهن سرمه ای داشت که از وسط شان یک خط نازک سیاه رد شده بود.» 
4) برقرار کردن ارتباط بین اتفاقات مثل برگشتن پدر از چین و برگشتن از قبر به خاطر سیل ( جسد که از خاک بیرون آمده)
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.