بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

هستی

هستی

هستی

4.2
120 نفر |
54 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

239

خواهم خواند

72

هستی دختر نوجوانی‌ است که نمی‌خواهد مثل بقیه دختر‌ها باشد. او آرزو دارد وقتی بزرگ شد راننده تریلی، خلبان و یا دروازه‌بان تیم صنعت نفت آبادان شود اما وقتی جنگ اتفاق می‌افتد، در مسیر جدیدی قرار می‌گیرد و نگاهش نسبت به دنیای اطرافش تغییر می‌کند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هستی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به هستی

نمایش همه

پست‌های مرتبط به هستی

یادداشت‌های مرتبط به هستی

zahra shams

1401/02/11

            دلش می خواست پسر می بود نه دختری که مو های بلندی داشته باشد ، خاله بازی کند و گشواره بیاندازد.از این کار های دخترانه
متنفر بود. هستی عاشق فوتبال بازی کردن در کوچه بود  و  دوست داشت همراه دایی جمشید به میدان جنگ برود تا در مقابل دشمن بایستد و بجنگد . هستی خود را دختری سر راهی میدانست و به نظرش بابا از او متنفر بود...

تقریبا این کتاب را یک سال پیش خواندم:)
کتاب قشنگ و بامزه ای بود و حال و هوای خوبی داشت. 
این موضوع که بعضی از بخش هایش به آبادانی نوشته شده بود خاص و متفاوت بود، اما در برخی از این قسمت ها کلمات آبادانی برای خواننده ناآشنا بودند و او را گیج میکردند و از نظرم اگر معانی آنها را در پاورقی می نوشت خیلی بهتر بود.
پایان کتاب بسیار جامع و تکمیل بود و نویسنده از پس آن به خوبی برآمده بود و سرانجام شخصیت ها را برای خواننده مشخص کرده بود.
بعضی از بخش های اضافی داستان میتوانستند کمتر باشند زیرا باعث بی حوصلگی مخاطب می شدند.

در آخر اینکه واقعا کتاب خوبی بود و ازرش خواندن داشت. هم موضوع و هم پردازش داستان عالی بودند:)
          
صبا

1402/07/30

                بسیار زیبا بود با اینکه +۱۴ بود وقتی ۱۰ سالم بود این کتاب را تمام کردم و من چیز های زیادی در مورد جنگ در بوشهر از این کتاب یاد گرفتم و وقتی آخرش روی آن گردنبند اسم هستی حک شد واقعا زیبا بود وبه نظر من هستی دختر بسیار شجاع و تنومندی است که به تنهایی موتور سواری را یاد گرفت و رفت پیش داییش
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            حقیقتا همین الان تمومش کردم و حوصله نوشتن مرور ادبی ندارم.آخه خیلی غمگین تموم شد.
مثلا چرا باید آخرش به شاپور ختم میشد؟اصلا یعنی چی؟
خوشم نیومد...کتاب خوبی بودا خیلیم قشنگ بود ولی ناراحتم کرد به دودلیل...
اول اینکه از کتابخونه گرفتم و مجبورم پسش بدم و نمیتونم واسه خودم نگهش دارم
دوم اینکه خیلی غمگین بود حالمو گرفت.
فقط قسمت هاییش رو با ذوق میخوندم که خاله نسرین توش بود.آخه منو یاد یکی مینداخت با مانتوی سرمه ای کوتاه و مقنعه مشکی بهم ریخته و عینک صورتی.اون خیلی از این کتاب تعریف میکنه و میگه تو کودکیش با ذوق این کتابو میخونده.آخه باتوصیفاتی که هستی از نسرین داشت به نظر میومد شبیه اون باشه و رفتارهاش هم شبیه اون بود.باخودم میگفتم اگر واقعا اینطوری باشه خوش به حال خواهرزاده خانم مانتوی سرمه ای.
خانم مانتوسرمه ای اگر متوجه شدین که منظورم شمایین لطفا به روم نیارین.خجالتم میشه🫥
درجمع کتاب خوبی بود آمّااااااا خیلی افسردم کرد حالم خراب شد.