شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        باقی ما فقط اینجا زندگی می کنیم
امتیاز: ۴.۵ از ۵

خلاصه:
این روزا، بچه باحال های زیادی تو همه مدرسه ها پیدا می شه، اما مایکل هرگز یکی از اونا نیست. اون فقط می خواد زندگی عادی خودش رو بگذرونه و فارغ التحصیل بشه و در این بین، خاطرات خودش رو به نگارش دربیاره، ولی اگه مشکلات بزرگ، دست از سرش برداره!

ریویو:
شخصیت پردازی:
۵ از ۵
شخصیت پردازی خوبی داشت و می تونستم هر جا که هر کس، صحبت می کرد، باهاش ارتباط بگیرم.
فضاسازی:
۵ از ۵
لازم نبود پیچیده بشه و نویسنده، با استفاده از قلم بی نظیرش، چه در شخصیت پردازی و چه در فضاسازی، خیلی روی جزئیات زوم نکرده بود و فقط داشت یک خاطره جذاب رو از زبون یه پسر دبیرستانی، تعریف می کرد.
میزان عدم سانسورینگ:
۵ از ۵
با توجه به موانع، اما مترجم کم نذاشت و هر جا که سانسوری پیش می اومد، خیلی خیلی غیرمستقیم، ما رو متوجه می کرد.
پایان بندی:
۴.۵ از ۵
این کتاب، پایان متفاوتی داشت و به شدت منو یاد پاستیل های بنفش و  یکی از داستانک هایی که نوشته بودم، انداخت. پایان خوبی بود و می تونست بهتر هم بشه؛ بنابراین فقط نیم امتیاز ازش کم می کنم.

در آخر از همه عواملی که باعث ترجمه شدن، کپی رایت گرفتن و انتشار یافتن این کتاب شدند، خیلی خیلی ممنونم. واقعا کتاب دلچسب و شیرینی بود و من، شاید چند سالی می شد که از این کتابایی که بشینی به پاش و به سختی بتونی ازش جدا بشی، نخونده بودم.

اگه بخوام این کتاب رو در یک جمله توصیف کنم، می نویسم: ساده اما وحشتناک خواندنی.
      

11

        به نام خدا
° اعجوبه ° اولین فیلم سینمایی همراه با زیرنویسی بود که در شش سالگی ام دیدم. برای همین این فیلم، همیشه اهمیت خاصی برایم داشته. بعد آن هم، بارها و بارها دیدمش و برایم داستانی جذاب داشت. حدودا نه ساله بودم که کتابش را به شکلی جالب هدیه گرفتم. اولین بار که کتاب را شروع کردم، صادقانه بگویم، اصلا یادم نیست چه حس و حالی داشتم. در واقع اصلا یادم نیست، فقط آخرهای کتاب را یادم است که با لبخند خواندمش.
ـ
آن موقع نمی‌دانستم چرا آنقدر دنیای کتاب شگفتی را دوست دارم. داستانی حول محور چند شخصیت نوجوان که با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنند، و آگوست(آگی)، که از بقیه مشکلات خاص‌تری دارد. چون قیافه‌ی خاصی دارد. او یک پسربچه‌ی عادی است، با قیافه‌ای غیرعادی. و مردم هم بیشتر به قیافه‌ی غیرعادی‌اش توجه می‌کنند تا شخصیت عادی‌اش. آگی به خاطر قیافه‌اش همواره طرد می‌شود، و مدرسه هم نرفته است. کل چهار کلاس ابتدایی را در خانه خوانده و برای دبیرستان، به مدرسه‌ای معمولی می‌رود. مدرسه‌ای با بچه‌هایی معمولی. این تصمیم خانواده‌ی آگوست همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. و قطعا مدرسه هم برای آگوست بهشت نخواهد بود. بلکه پر از بچه‌هایی است که با آگوست، روابط صمیمانه‌ای ندارند. از او متنفرند و معتقدند دست زدن به آگوست، موجب این می‌شود که مرضی به نام •طاعون• بگیرند! و او را هیولا و هزاران چیز دیگر خطاب می‌کنند. 
در حالی که آگوست نه مبتلا به طاعون است و نه هیولاست! بلکه پسربچه‌ای عادی‌ست. ولی تنها خانواده‌اش متوجه این مسئله‌اند. در واقع، هیچ‌کس تا به حال آنقدر به اگوست نزدیک نبوده که متوجه شود زیر چهره‌ی غیرمعمولش، شخصیتی دوست‌داشتنی و مهربان دارد.
اما آگوست چگونه می‌تواند با بچه‌ها کنار بیاید؟ چگونه می‌تواند کاری کند تا مردم، به جای قیافه‌ی غیرعادی‌اش، خود واقعی او را ببینند، نه عیب و ایرادات صورتش را؟
ـ
فکر می‌کنم یکی از دلایلی که این کتاب و فیلم را دوست دارم، این است که شخصیت‌های قابل باوری دارد. همه‌ی شخصیت‌ها دغدغه‌هایی دارند، و اینکه نویسنده چند زاویه‌ی دید را ارائه می‌دهد و خود را تنها به آگوست محدود نکرده. ما با دیگر شخصیت‌ها هم همراه می‌شویم و متوجه می‌شویم که تنها آگوست نیست که قربانی بیماری‌اش شده. بلکه بقیه هم تحت تاثیر این موضوع هستند. البته برخی از زاویه‌های دید، همانند زاویه‌ دید جاستین، به نظرم چندان ضروری نبود و می‌شد داستان از دید فرد دیگری روایت شود. اما با این حال، باز هم کتاب شخصیت‌های خوب و دوست‌داشتنی‌ای داشت. مسائلی هم که به آنها پرداخته شده تنها محدود به بیماری آگی نمی‌شود، و ما در مورد مشکلات دیگر شخصیت‌ها هم می‌خوانیم. در مورد احساسات آنها و مشکلاتی که در کنار بیماری یکی از عزیزانشان (آگی) دارند، گفته شده است.
همچنین کتاب علیرغم اینکه در ظاهر حجمش زیاد است، بسیار خوش‌خوان است و می‌توانید آن را سه چهار روزه ـ و اگر کار دیگری نداشته باشید و سرعتتان هم زیاد باشد یکی دو روزه! - تمام کنید. این کتاب، چه برای کودک، چه برای نوجوان، چه برای بزرگسال، و در کل هر سنی، می‌تواند جذاب باشد. زیرا مفاهیم و درون‌مایه‌ی آن تنها به رده‌ی سنی نوجوان (علیرغم اینکه کتاب برای نوجوانان است) محدود نمی‌شود. احتمالا این کتاب را باز هم بخوانم. شاید چند سال دیگر!

در مورد ترجمه: ترجمه‌ی نشر افق واقعا خوب نبود. استفاده‌ی زیادی از علامت تعجب شده بود که به شخصه از دیدن این همه علامت تعجب کلافه می‌شدم،‌ چون به متن هم آسیب زده بود. معمولی‌ترین جملات و عبارات هم علامت تعجب داشتند. البته این مسئله چندان مهم نیست، با این حال، استفاده‌ی زیاد از یک علامت، گاهی اوقات باعث کلافگی خواننده می‌شود. بعد از آن هم برخی از کلمات به حالتی ایرانی درآمده‌اند. نمی‌دانم چطور این را بگویم، اما مثلا اسم فامیل مدیر مدرسه که شخصیتی فرعی نبود و در داستان نقش داشت، ترجمه شده بود. یا اینکه مکالمات به نحو عجیبی مثل مکالمات چند فرد ایرانی بود! بار اول که کتاب را خواندم این مسائل چندان در چشمم مهم نبودند و حتی متوجهشان

وقتی هم که فایل پی‌دی‌اف ترجمه‌ی انتشارات پیدایش از این کتاب را کمی در طاقچه خواندم، دیدم که در این ترجمه استفاده‌ی چندانی از علامت تعجب نشده و ترجمه هم بهتر و وفادارتر به متن اصلی است. در مورد دیگر ترجمه‌ها هم اطلاعی ندارم، ولی فکر می‌کنم ترجمه‌ی نشر پیدایش بهتر باشد.

•
      

16

حسین طهماسبی

حسین طهماسبی

9 ساعت پیش

        دیدگاه بسیار محترم آقای یوسا درباره نقش ادبیات در شکل گیری دنیای مدرن، همزیستی انسان ها با یکدیگر، درک متقابل افراد نسبت به هم، و کاهش ریسک تبدیل افراد به یک دیکتاتور یا آنارشیست به نظرم کاملا درست، قابل احترام و از سر تجربه و درک بالای ایشون از ادبیات و مطالعه ادبیات هست...
گفته هاشون درباره زیبایی ادبیات هم بس دل انگیز و جذابه... 
تنها جایی که اینجوری بودم که(خب اینجا من هم نظر با آقای یوسا نیستم ولی خب من خودم حق مخالفت با ایشون رو ندارم، پس بدون نظر از کنار این موضوع رد میشم) این بود که ایشون خود متن ادبیات یا خود کتاب رو باعث شکل گیری همزیستی و درک متقابل انسان ها میدونه، میگن صرف خود ادبیات باعث ایجاد زیبایی و مسائل دیگه میشه، که به نظر من که پروست هم توی جستار در باب خواندن، به تفصیل بهش اشاره کرده، ادبیات یا هر اثر هنری ای، به صرف ماهیت خودشون یا فقط بخاطر خودشون نیست که باعث زیبایی یا هر مسئله مثبتی میشن، هنر به هر قسم به قول پروست کارش برانگیختن حس هست، کارش هدایت کردن ما به سمت حیات شخصی ذهنی ماست، نه این که به عنوان اون حیات در نظر گرفته بشه، پس فقط اینجا به نظرم بهتره هنر رو به صرف هنر و به این نگاه مواجه بشیم باهاش که اگر درست و اصولی، و از جان خلق شده باشه و مواجهه ما باهاش درست و اصولی باشه، به صورت ناخودآگاه اثرش رو در ما میذاره و نیاز نیست که ما در خود اون اثر به دنبال زیبایی یا ارزش های اخلاقی بگردیم، بلکه اثر با فرم خودش به صورت ناخودآگاه این عادات و حس ها رو در ما در طی سالیان و به مرور زمان ایجاد میکنه...
در واقع جناب پروست هم میگن که کتاب حیات ذهنی نیست، یا بهشت برینی که گم کردیم نیست، بلکه کلیدی هست که ممکنه در حیات ذهنی شخصی ما رو باز کنه، و باعث بشه که هر فرد از درون و فطری خصوصیات مثبت و خوب ازش بجوشه، نه اینکه به عنوان یک فطرت یا ویژگی خوب در زندگی ما عمل بکنه که مثلا اگر من فلان کتاب رو خوندم، متن این کتاب، یا موضوع این کتاب، این تاثیرات مثبت رو توی ذهن من یا زندگی من میذاره...
درکل به نظرم مواجه شدن با اثر ادبی خوب، به صورت منظم و در طی زمان هست که باعث این اتفاقات میشه، اون هم به صورت ناخودآگاه، نه صرف خوندن یک کتاب یا چندین کتاب مشخص...
      

8

حسین طهماسبی

حسین طهماسبی

10 ساعت پیش

        اگه کتاب رو به عنوان تالیف و گردآوری از جستار ها و گفته های نویسندگان دیگه ببینیم کتاب خوب و قابل قبولی هست، ولی اگر صرفا بخوایم به گفته های نویسنده اتکا کنیم چیز خاصی برای گفتن نداره، و اکثر جاهای کتاب برای اینکه بحث خودش رو ادامه بده یا حرفی برای گفتن داشته باشه یک متن از حالا جستار یا گفته دیگران میاره و بعد برای ادامه شروع میکنه به تفسیر کردن و توضیح دادن اون متن، در واقع اکثر بخش های مهم کتاب رو با متن دیگران شروع کرده و در ادامه فقط اون دیدگاه رو تفسیر یا گسترش داده... 
ولی دیدگاه و نظری که نویسنده برای ادبیات داره قابل احترام و تا حد زیادی بهترین دیدگاه هست، که فرد سعی کنه خودش رو غرق در دنیای اون داستان کنه و بدون قضاوت قبلی سعی بر پذیرفتن و قبول کردن اون دنیا داشته باشه، البته که اشاره میکنه که هر تجربه ای که ما از خوندن و مواجهه با یک اثر ادبی داشته باشیم به طور زیادی وابسته به تجربه زیسته ای هست که داشتیم و آثار ادبی ای هست که قبلا خوندیم... 
این حرف نویسنده رو خیلی دوست داشتم که سعی کنیم بدون قضاوت و دیدگاه قبلی از اون داستان باهاش مواجه بشیم، سعی کنیم در وهله اول اون رو بپذیریم و قبولش کنیم، شاید داستان با داشتن عیب و ایراد های اساسی در کل و در خیلی از جاها برای ما کتاب خوب و اثر دوست داشتنی ای باشه...
یک حرف خیلی جالبی که نویسنده میزنه و من کاملا قبولش دارم، اینه که مطالعه ادبیات به صورت کتاب با مطالعه ادبیات در گوشی موبایل یا تبلت تفاوت زیادی داره، که به شواهد پژوهشی اشاره میکنه که در اون افراد اقرار کردن که یک متن واحد رو وقتی که به صورت دیجیتال مطالعه کردن خیلی کمتر درکش کردن و خیلی کمتر از جزئیات و جهان اون اثر یادشون مونده، یک مسئله ای هم که نویسنده بهش اشاره میکنه و خیلی جالبه اینه که عصب شناس ها گفتن که مطالعه کتاب و ادبیات به صورت دیجیتال تاثیری روی مغز و سیستم عصبی اون میذاره که هنوز قابل شناخت و قابل درک نیست... 
بخش آخر کتاب بود فکر کنم که احساس کردم گفته های کتاب با گفته های آقای احسان رضایی توی سایت کالج شگرد، که دوره ای به نام چگونه رمان بخوانیم دارن، کاملا یکی هست، که اتفاقا هم کتاب و هم اون دوره بعد از دوران کووید 19 منتشر شدن، البته اون بخش مربوط به معرفی آثار مهم ادبی تاریخ بود، که هم خود کتاب ها رو معرفی میکردن و هم با کتاب های دیگه مقایسه میکردن...
در کل هم افراد کتاب خون، و عزیزانی که خوندن ادبیات براشون یک فعالیت روزمره هست، و سابقه نسبتا خوبی در خوندن آثار ادبی دارن، چیز جدید و تازه ای از کتاب نمیتونن پیدا کنن و همه گفته های کتاب رو خودشون در طی دوران کتابخوانی خودشون تجربه کردن، ولی برای عزیزانی که تازه میخوان شروع کنن به مطالعه آثار ادبی میتونه دیدگاه های درست و نحوه مواجهه درست رو با آثار ادبی یادآور بشه...
      

3

زینب شمسه

زینب شمسه

14 ساعت پیش

        از لحاظ ادبی بسیار قلم روان و سلیسی داره و تصویرسازی ذهنی خوبی به مخاطب میده ، توصیفاتش عالیه و من رو اونقدر جذب کرد که یه کله خوندمش ولی  اینکه در دنیای انسانی یک حیوان قهرمان داستان  باشه رو نمی پسندم. منکر دادن صفات انسانی به حیوانات در قصه ها نیستم که ما خیلی از این داستانهارو داریم که مهمترینش کلیله و دمنه است که در دنیای حیوانات ، حیوانات بزرگ و کوچیک میشن قهرمان و رقیب میشن، ظالم و مظلوم میشن و .... ولی اینکه در دنیای آدم ها به یک حیوان انقدر بها بدن رو دوست ندارم همون موقع هم که بچه بودیم و کارتون سپید دندان رو میدیدیم حرصم می گرفت که چرا باید برای یک گرگ انقدر مظلوم نمایی بشه.
البته که شرایط زندگی جک لندن تو نوشتن روماناش تأثیر داشته بهرحال توی غرب وحشی زندگی کرده و شاهد نا ملایمات زیادی از اطرافیانش بوده و شاید خواسته به نوعی خصلتهای حیوانی مردمان انسان نمارو به تصویر بکشه!
هرچند که در آثارش شاهد غلو کردن در دادن خصلتهای  انسانی به حیوانات هستیم.
ناگفته نمونه در آثار غربی ها ،قسمتهایی که به سرخ پوستا میپردازن کاملا خوی نژادپرستی شونو میتونی حس کنی با اینکه آمریکا موطن اصلی سرخ پوستا بوده و اروپاییای خبیث رفتنو غصبش کردن و کشتن و بردن و غارت کردن با این حال خودشونو مالک اصلی میدونن و همیشه سرخ پوستارو یه مشت وحشی ، عقب افتاده خرافاتی نشون میدن که لندن هم از این قاعده مستثنا نیست.
در کل  در داستانها و فیلم های اکثر غربیها قهرمان داستان نمیتونه یک فرد با صفات عالیه ی انسانی باشه برای خوب بودن باید بد بود همون‌طور که باک از یک دنیای آرام و با روحیه لطیف تبدیل شد به یک گرگ وحشی و قهرمان. اصلا توی ایدئولوژیک غرب باید بخوری تا خورده نشی بین آدم و حیوان هم فرقی نیست که این با آموزه های ملی و دینی ما و اصلا انسانی در تضاده،از نظر اونا همه جا جنگله  به جز محل زندگی خودشون که یک باغه و همه مستحق مرگن چون جنگلی ان🤦
در آخرم اینکه ما توی شخصیت پردازی حیوانات در داستانها یه هدفی رو دنبال می‌کنیم و در نهایت یه درس اخلاقی و آمورنده به خواننده منتقل می کنیم ولی این داستان  چه آموزه ای داشت من بهش نرسیدم!؟🤷
شایدم همون بخور تا خورده نشی 🤐😅
      

5

        این یکی جلدو بیشتر از بقیه دوست داشتم 
ولی ساشا و کریل واقعا کاپل های درستی بودن و ساشا توی این جلد عملا یک ماب وایف واقعی بود خصوصا اونجا که با وضعیت حساس و خطر ناکی که داشت از شیشه ی ماشین شروع به تیرندازی کرد و من این شکلی بودم که دتس مای گرلللللل

کلا این مجموعه هیجان خاصی نداشت و از اون چیزایی که واقعا به عنوان مخاطب دوست داشتم میگذشت و صفحه های زیادی رو خرج چیزایی میکرد که من صرفا بررسی میکردم ببینم اگه  اون وسطا حرف خاصی نگفتن که سریع اسکیپشون کنم.

این مجموعه با این که امریکاییه ولی چون شخصیت هاش روس بودن همشون هزار تا اسم و هزار تا لقب داشتن و محض رضای خدا یکیشون نبود که تو اسمش ک نداشته باشه و باعث نشه من قاطی نکنم و واقعا اسم مخفف کریل که خواهرش براش گذاشته توی فارسی خیلی زشت و خنده داره 😂😂

اگه برگردم عقب این مجموعه یا هیچ کدوم از کتابای R K رو نمیخونم و قطعا مجموعه ی Legacy of Gods که خیلی ترند شده رو قرار نیست شروع کنم هر چقدر هم که همه ازش تعریف کنن.
      

6

امیرحسین چمن

امیرحسین چمن

16 ساعت پیش

        بسیار لذت بردم. 
نخست به‌خاطر آنکه فیلم‌نامه درون‌مایه‌های بسیار جالبی داشت: فیلم از زندگی تقلید می‌کند یا زندگی از فیلم؟ چگونه ناکامی در رسیدن به هدفْ از راه معمول، وامی‌دارد آدم را به دست‌یازی بر هر راه نامشروع؛ جامه‌ی عملْ پوشاندن به یک پندارِ خیال‌انگیزِ نپخته، بسا آغاز دومینویی کنترل‌ناپذیرست از حوادث ناخواسته؛ یا دروغ و فریب و خیانت گاهی به‌سادگی و برای هیچ و پوچ رخ می‌دهد. این جذابیت سپس تبدیل به حیرت و غبطه به نگارنده شد، وقتی فکر کردم چگونه شده‌ست هم ردی از همه‌ی درون‌مایه‌ها در قصه می‌توان جست، هم داستان گفته شده، هم هیچ چنان نیست که انگار یکی زیاده‌گو برای آدم پرحرفیِ گنگ و مبهم کند.
دوم چون در میانه‌های داستان، دیدم روندی محتمل می‌نماید، اما بعد به‌طور کاملا باورپذیری وقایع دیگری رخ داد، ولی درآخر باز انگار همان پایانِ آشنا رخ نمود. به‌عبارتی منِ خواننده (و بیننده یحتمل) همان جبری را از سر گذراندم که شخص اصلی قصه، درحالیکه هر دو می‌کوشیدیم سناریوهای جایگزینی را جست و جو کنیم. به‌طور مشخص‌تر یکجایی فکر کردم چجوری ممکنه داستان را ادامه داد؟ یعنی نویسنده به اینجا که رسیده به چه چیز فکر کرده، و بعد غافلگیر شدم، کاملا. و باز بعد، اوف، نه، انگار پایان داره همون چیزی می‌شه که از اول قرار بود بشه، اما حالا نه به‌عنوان یه پایان قابل‌پیش‌بینی، بلکه یک پایان غیرقابلِ پیش‌بینی، چون من قبلا فکر می‌کردم اون پیش‌گویی‌هام غلط بودن. 
در آخر نمی‌شه آدم چنین داستانی بنویسد، مگر آنکه مقداری از خوداندیشی برهد. تفصیلش را فکر نکردم هنوز، فقط در حد یک حس کلی. 
پ. ن. عیاری گفته این اثر سینمای خالص است. به این هم هنوز فکر نکردم، ولی چون گفتم شاید هرگز فکر نکنم و اگر هم بکنم بسا ننویسم، پس همین اندازه را نوشتم. 
پ. ن. کیانوش عیاری آنجا، در نشر گیلگمش در نمایشگاه کتاب، بود و من داشتم نه کتاب را می‌گرفتم نه امضا را! پس ممنون از آقای سین الف(ح) ه که مرا مجاب کرد بخرم، منِ همیشه دودل را. 
پ. ن. به‌خوان لطفا شرایط بارگزاری عکس را آسان‌تر کن!
      

11

فاطیما بهزادی

فاطیما بهزادی

16 ساعت پیش

        
کتاب تئوری انتخاب نظریه‌ای بنیادین در روانشناسی ارائه می‌دهد که بر این اصل استوار است:
ما کنترل رفتار دیگران را نداریم و تنها می‌توانیم رفتار خود را انتخاب کنیم.
نکات کلیدی این کتاب از نظر من :

۱ـرفتارهای ما نتیجه انتخاب‌های ما هستند، حتی رنج کشیدن یا افسرده بودن.

۲ـ گذشته مهم است، اما تمرکز اصلی باید بر حال و آینده باشد.

۳ـتئوری انتخاب جایگزینی برای روانشناسی کنترل بیرونی است؛ یعنی دیگران را تنبیه یا تشویق نکنیم تا رفتار دلخواهمان را انجام دهند.

۴ـارتباط مؤثر، کلید درمان و رشد شخصی است.

با وجود نقاط قوت، تئوری انتخاب محدودیت‌هایی نیز دارد:

1. نادیده گرفتن تأثیر شرایط بیرونی و اجتماعی:
گلسر تأکید زیادی بر انتخاب فردی دارد و کمتر به عوامل فرهنگی، اقتصادی، محیطی یا خانوادگی توجه می‌کند. در بسیاری از موارد، انتخاب‌های افراد به‌شدت تحت تأثیر موقعیت‌های بیرونی است (مثلاً فقر، خشونت، یا سرکوب اجتماعی).


2. غفلت از عمق روان‌شناختی و ناخودآگاه:
این نظریه برخلاف روان‌درمانی‌های تحلیلی مثل روان‌کاوی، توجه کمی به ریشه‌های ناخودآگاه مشکلات یا آسیب‌های کودکی دارد.


3. کاربرد محدود در اختلالات شدید روانی:
تئوری انتخاب برای مسائل بین‌فردی، مشاوره، آموزش و رشد شخصی بسیار مفید است؛ اما در درمان اختلالات شدید مثل روان‌پریشی، دوقطبی یا افسردگی‌های بالینی مزمن، کافی نیست و باید با روش‌های دیگر ترکیب شود.


4. تأکید زیاد بر مسئولیت‌پذیری ممکن است منجر به احساس گناه شود:
در بعضی موارد، اگر درمانگر به درستی تئوری را اجرا نکند، مراجع ممکن است احساس کند که همه مشکلاتش تقصیر خودش است.

و در مجموع تئوری انتخاب کتابی الهام‌بخش و کاربردی برای بهبود کیفیت روابط و افزایش آگاهی از انتخاب‌های فردی است؛ اما نباید آن را پاسخ‌گوی همه نوع اختلال روانی یا همه‌ی فرهنگ‌ها دانست. تلفیق آن با سایر رویکردها می‌تواند اثرگذاری‌اش را بیشتر کند.

      

14

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.