مبارکه اکبرنیا

مبارکه اکبرنیا

@mob.akbarnia
عضویت

آبان 1403

49 دنبال شده

113 دنبال کننده

                شبه نویسنده‌یِ کتاب‌دوست!
              
mob.akbarnia

یادداشت‌ها

نمایش همه
        نفس عمیقی می‌کشم و سعی می‌کنم یادداشت خوبی بنویسم😅 


در روی جلد کتاب می‌خوانید که کتاب " روایت همسایگی با یک خانواده‌ی فلسطینی" است. بعد در صفحه‌ی دوم یا سوم روی این مسئله تاکید می‌شود که اطلاعات برآمده از ساعت‌ها مصاحبه‌ست و واقعی. خب مخاطب کتاب را شروع می‌کند. کمی که پیش می‌رود و اگر شناختی از نویسنده و کارهای قبلش داشته باشد برایش سوال ایجاد می‌شود که خانم راوی و سهیل کیست؟ مگر روایت نبود؟ یعنی خانم اعتمادی به نقل از فرد دیگری نوشته؟ دست به دامان تحقیق و جستجو می‌شود و باز هم سر درنمی‌آورد که چه شده؟ چه خبر است؟ این شلم‌شوربا چیست؟ داستان است؟ واقعیت است؟ چیست؟ الحمدالله در شناسنامه کتاب هم چیزی نیامده. بعد دوستی برایت می‌گوید که این ادامه‌ی کتاب " الی..." خانم غفارحدادی است که داده‌اند خانم اعتمادی بنویسند. یعنی مخاطب ارزش کمی توضیح را مثلا در مقدمه نداشت؟ یعنی فقط من نمی‌فهمم که چه شده؟

خانم اعتمادی در بستر داستان و شخصیت‌های خیالی به گونه‌ای مصاحبه‌ها را پیاده کردند و به زور و با اصرار زیاد مطالب را پیوند زده‌اند. من انصافا خودم را بیچاره کردم که کتاب را تمام کنم. هیچ کشش و جذابیت و قلابی نداشت. اصلا دوست نداشتی بروی صفحه‌ی بعد. چرا؟ چون تعلیقی برایت وجود نداشت. شخصیت راوی برایم خیلی می‌لنگید. تغییر و تحولش هم و آخر چرا باید از چنین بستری استفاده کرد؟ هیچ کدام از نقاط دراماتیک اثر درنیامده. می‌خوانی و رد می‌شوی. نه تاثیری نه تاثری. اطلاعاتی که راجع به فلسطین می‌دهد تکراری و در حد مطالب ابتدایی‌ست. فقط برای افرادی مناسب است که هیچ چیزی از فلسطین ندانند. مدام فکر می‌کردم اگر بنا به داستان بود چرا از زوایه اول شخص استفاده نشد که کمی کار را دربیاورد. اصلا چرا خود طوبی شخصیت اصلی نباشد؟ وقتی یک سوم پایانی کتاب را به تنهایی روایت می‌کرد؟ جزئیات و حس‌و حال هم درنیامده. احساسم این است که مصاحبه‌ها خیلی کلی و بدون جزئیات بوده و نویسنده خواسته جای خالی را با چنین ترفندی پُر کند.
بعدتر فهمیدم کتاب برای نوجوان است. واقعا؟ امیدوارم که این مسئله درست نباشد. از چه لحاظ ممکن است قصه‌ی زن بارداری و همسرش برای نوجوانی مناسب باشد؟ اصلا محض رضای خدا کتاب یک نوجوان هم نداشته! باز هم اینجا چیز دیگری به ذهنم می‌رسد که نمی‌گویم!

من قول داده بودم که کتاب‌هایی با چنین مضامین را اینطور نقد نکنم ولی خانم اعتمادی من به عنوان یکی از مخاطب‌هایتان ناراحت و عصبانی‌ام! بابت اینکه حس می‌کنم ارزشی برایم قائل نیستید! آیا هدف فقط چاپ کتاب است یا چاپ کتابی تاثیرگذار؟ هدف چیست؟ از شما بعید بود.
      

2

        *هرکس که حس می‌کند پرتگاهی عمیق درست پشتِ پاشنه‌ی پایش هست، باید این کتاب را بخوابند.* هر فردی که به *ناامیدی مطلق* رسیده و فکر می‌کند کار تمام است. راستش چون برچسب *"رمان"* بر این کتاب خورده نمی‌دانم چقدر واقعیت و چقدر خیال بوده اما خب در این سال‌ها کم ندیدیم آدم‌هایی مثل علی جعفری را. درواقع شهید عبدالبصیر جعفری را. در کنار محتوای خوبی که کتاب دارد دو سه اشکال بزرگ هم با خودش تا پایان می‌کشد و می‌برد. *یک*، زبان ناملموس و غیریک‌دستی که مدام تغییر می‌کند. *دو*، پرش‌های زمانی بسیار زیاد مخاطب عامی که تجربه‌های نخست کتابخوانی‌اش باشد را سردرگم و دلزده می‌کند. *سه*، آوردن یک بخش تمام انتزاعی تحت عنوان پرنده‌ی آبی که ضرورت حضورش آن هم تا آخر کتاب واقعا حس نمیشد. 
شخصیت‌پردازی‌های شخصیت‌های فرعی هم آنطور که باید قوی و جان‌دار نبود. نویسنده این کتاب را با الهام از زندگی *شهید عبدالبصیر جعفری از تیپ فاطمیون* نوشته اما اینکه نمی‌دانیم تا چه سطحی الهام است و چقدر واقعیت، از *اثرگذاری* کار می‌کاهد. مخاطب همیشه دنبال کسی‌ست که عینا شبیه خودش باشد و البته واقعی و نجات‌یافته تا بتواند دست توی دستش بگذارد. به نظرم با توضیح کوتاهی در ابتدای کتاب این مسئله برطرف میشد.
با این همه حتی از زندگی الهام گرفته شده از این شهید، بسیار متاثر شدم.
اینکه تلاش شود از شهیدی *قدیس‌سازی* نشود و مسیری باورپذیر را نشان دهیم، واقعا ستودنی‌ست.
از آقای اسطیری ممنونم که مرا با این شهید آشنا کردند و امیدوار به اینکه تا دم سقوط وقت برای نجات است.


#پرتگاه_پشت_پاشنه
#همیشه_سرمون_توی‌_کتابه
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
      

8

        این دومین سفرنامه‌ای بود که از معصومه صفایی‌راد خوانده‌ام. هر دو را دوست داشتم چون برایم شناخت هدیه آوردند. چه " به صرف قهوه و پیتا "که مرا با بوسنی و هرزگوین بیشتر آشنا کرد چه "آنجا که باد کوبد" و خواندن از باکو و آذربایجان. در هر دو کتاب شوکه شدم که چقدر نمی‌دانم خصوصا راجع به کشور دوست و برادر آذربایجان!! 
صفایی‌راد لا به لای خط‌های سفرنامه‌اش از سفرنامه‌های دوران قاجار به باکو هم استفاده می‌کند که بسیار روی کتاب نشسته است. اواخر کتاب هم چند صفحه‌ای به سفرنامه‌ی الکساندر دوما از محرم قفقاز اختصاص دارد.
تنها عیب کتاب عکس‌های سیاه و سفید است که خیلی آزاردهنده و بی‌کیفیت بودند. البته می‌دانم که بحث هزینه است ولی خب سلیقه خرج دادن هم بد نیست!
دارم فنِ صفایی‌راد می‌شوم. اینکه از عقایدش رک و بی‌پرده می‌گوید و حتی علت انتخاب‌هایش می‌شود را دوست دارم. مثلا در این کتاب محرم را در باکو گذرانده و از حال و هوای آن‌جا گفته.
با همه‌ی این اوصاف دوست داشتم اطلاعات بیشتری گیرم بیاید و هنوز سیر نشده‌ام و یک‌چیزهایی هم مبهم مانده!


به سفرنامه‌دوست‌ها پیشنهاد می‌کنم.
      

13

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.