روی جلد کتاب آمده روایتهایی از زندگی پدر موشکی ایران. پشت جلد هم عنوان شده که " این کتاب از آن کتابهای حوصلهسربر نیست. تکههای کوتاه دارد با عنوانهای جذاب. قرار است از کنار هم خواندن تکهها یک تصویر باشکوه درست شود. تصویری از مردی با آرزوهای دوربرد " خب با عنوانهای جذاب همراه هستم ( البته حاوی اغراقست) اما با تصویر باشکوه اصلا! واقعا من به چنین دیدی نرسیدم! اگر شهید مقدم را دورادور نمیشناختم عمق کاری که کردهاند را در نمییافتم. چرا باید از شهیدی به این بزرگی فقط در ۸۳ صفحه بگوییم؟ عجله و شتاب یا این همه کمگویی برای چیست؟ اکثر قسمتهای متن گزارشی و هولهولکی و شعاریست! اسطورهسازی یک شهید دیگر! شهید مقدم اهل کارهای روی زمین مانده بود و خوشمشرب و ولایی و نمازاولوقتخوان! مثل اکثر شهدای بزرگ (با این تفاوت که پدر موشکی ایران هستند که البته نویسنده از پس این تمایز برنیامده). بعد از خواندن کتاب فقط همین چند ویژگی دستتان را میگیرد! بعد هم به همان سرعت تمام میشود! شاید جوانی را مجبور کند نزدیکترین نماز پیشرو را سروقت بخواند اما به نماز بعدی نمیرسد! باز هم تاثیرات بادی که سریع میوزند و میروند. حتی نمیگذارند اندکی در فضا عطر خوشش بماند! راستی آیا شهید خانوادهای نداشت؟ همسر و بچهها کجایند؟ نیاز نبود مخاطب آن بُعد را هم ببیند که فکر نکند شهید فقط و فقط به فکر کار بود؟
و روایت؟ آن هم با زاویه سوم شخص؟ مگر میشود؟ مگر نه اینکه روایت متنی است از مواجهه فرد با اتفاقی و کنش و واکنشهایش در فرم قابل قبولی؟ مگر نه اینکه روایت باید پنجره یا نگاه جدیدی برای ما باز کند؟ ما به بعضی از این متنها شاید بتوانیم یادداشت یا باارفاق خاطره بگوییم اما روایت عجیب است بشود! کاش انتشارات محترم در انتخاب کلمات روی طرح جلدش دقت کند! و کاش اسم پدر موشکی ایران هم گوشهای از روی جلد بیاورید تا مخاطبی که از هیچ چیزی خبر ندارد گرگیجه نگیرد که کتاب برای کیست؟
کتاب خیلی کار دارد! هر مرحله از زندگی این مرد پُر از حرف است که بسیار سطحی و سریع از آنها عبور شده! خداروشکر نویسنده در کتاب خط مقدم دینشان را به شهید ادا کردند وگرنه که واقعا حیف بود سوخت کردن چنین انسانی. البته کتاب خط مقدم را هنوز نخواندهام. امید است که بهتر باشد!