فاطمه پاو

تاریخ عضویت:

اسفند 1402

فاطمه پاو

بلاگر
@FatemehPav

62 دنبال شده

123 دنبال کننده

                علم جو..!

یک عدد نویسندهٔ نصفه نیمهٔ دیوانهٔ کتابِ
دوست دارِ فقه و اصول و فلسفه و..، اصلا همه چیز!
.
درحال ادامه تحصیل..🌱👈🏻🌳
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
فاطمه پاو

فاطمه پاو

2 روز پیش

        "سیدِ کتابخوان"

سیدشهاب‌الدین در مواجههٔ با کتاب، سر از پا نمی شناخت...
او عاشق کتاب نبود، که در مرحلهٔ بالاتری از این عنوان قرارداشت. انگار کتاب ها که در دست او قرارمی‌گرفتند، به آرامش می رسیدند! کتابخانه اش، منبع کتب خطی و نفیس بود و هرکدام را به قیمت گزافی خریده بود؛ یکی را به قیمت هفته ها گرسنگی، دیگری را به قیمت چهارسال نماز استیجاری و... .
...
کتاب شهاب دین، درمورد زندگی پسری است که مادر و پدرش از ابتدا، او را با محبت اهل بیت، خصوصا امیرمؤمنان علی(ع) پرورش دادند. پدرش ابتدای تولد، نوزادش را به ضریح حضرت تبرک کرد و مادرش با وضو شیر در دهانش می‌گذاشت.
سیدشهاب‌الدین‌کوچک، با دعای خیر پدر و مادر عزیزش که همیشه آن را به همراه داشت و با ظرف دلی که پاکِ پاک بود، آنقدر به طلب علم و دانش علاقه نشان داد و در این راه تلاش کرد، که در سن جوانی عالِمی بزرگ شد و عزیز اهل بیت علیهم السلام، خصوصا امام زمان(عج).
بارها و در شرایط گوناگون، در اوج مصائب و سختی های زندگی، خودِ حضرت به یاری شهاب الدین رفته بود و او را مثل پدر راهنمایی کرده بود.
...
کتاب، درمورد زندگی پر‌فراز و نشیب "سید‌شهاب‌الدین‌مرعشی‌نجفی" زیر سایهٔ اهل بیت علیهم السلام است، که سعادت دین و دنیا و آخرت انسان، قطعا و حقیقتا به دست همین عزیزان است🌱
...
خانم "زهرا باقری" نویسندهٔ عزیز کتاب، با قلمی بابرکت این کتاب را به رشتهٔ تحریر درآورده اند. به همین جهت بسیار به ایشان غبطه می خورم، که قطعا مورد توجه امام زمان(عج) قرارگرفته اند.
      

28

فاطمه پاو

فاطمه پاو

7 روز پیش

        "حکایت آدم هایی که بندهای زندگی شان را به هم گره کور زدند..."
.
داستان کتاب بندها در ایتالیا می‌گذرد. "واندا" و "آلدو" به همراه دو فرزندشان "آنا" و"ساندرو" چهار شخصیت‌ اصلی این کتاب هستند. آلدو استاد دانشگاه و واندا زنی خانه‌دار است که سعی می‌کند نهایت تلاشش را برای ایفای تمام‌وکمال نقش مادری و همسری به کار گیرد و به مفهوم خانواده، پای‌بند بماند. کتاب آغازی طوفانی دارد. نخستین جملات کتاب، خبر از بحرانی دارد که این زن به‌ظاهر آرام و مطیع و تودار را به طغیان و مطالبه واداشته و تشویش و نگرانی او برای از دست رفتن ثبات و امنیت عاطفی و احساسی‌اش را آشکارا نمایان می‌سازد:

«اگر یادت رفته آقای عزیز، بگذار یادت بیندازم: من زنت هستم. می‌دانم که زمانی از این بابت خوشحال بودی ولی حالا شده اسباب ناراحتی‌ات. می‌دانم خودت را به آن راه می‌زنی انگار که وجود ندارم، و هیچ وقت وجود نداشته‌ام، چون که نمی‌خواهی وجهه‌ات جلو آدم‌های باکلاسی که باهاشان نشست‌وبرخاست می‌کنی خراب شود...»

این کتاب در سه فصل کلی و از زبان سه راوی بازگو می‌شود:

-فصل اول در قالب نامه‌های بی‌جوابی است که واندا برای شوهرش آلدو می‌فرستد و علی‌رغم پذیرش زخم عمیقی که از خیانت آلدو به روح‌ و روانش رسیده، خواهان توضیح از سوی آلدو است. واندا در این قصه نمادی است از آنان که هنوز برای خانواده و عشق و تعهد زناشویی ارزش قائلند و دگرگونی‌های اخلاقی و فرهنگی عصر جدید -دهه‌ی ۶۰ میلادی و پس از آن- را به‌سختی می‌پذیرند. زمانی که مفهوم خانواده دچار تغییر شده بود و آزادی‌های جنسی امری مقبول و طبیعی قلمداد می‌شد.

-روایت فصل دوم کتاب از زبان آلدو و از جایی روایت می‌شود که سال‌ها از زندگی زناشویی‌اش با واندا گذشته و حالا هر دوی آن‌ها در ایام سالخوردگی و بازنشستگی راهی سفری در تعطیلات آخر هفته شده‌اند اما وقوع بحرانی جدید دوباره سر زخم‌های کهنه را باز می‌کند و نشان می‌دهد که انگار گذشته‌ها هنوز نگذشته!
در این فصل خواننده فرصت می‌یابد تا از نگاه آلدو به قضیه بنگرد و به قضاوتی متعادل‌تر از داستان و نحوه‌ی کنش و واکنش شخصیت‌ها دست یابد.

-راوی فصل سوم، آنا دختر کوچک خانواده است که حالا در سن میانسالی به سر می‌برد و تجربه‌ی روابط عاطفی متعدد هنوز او را به برقراری پیوند عاشقانه‌ای پایدار مطمئن نکرده است. او و برادرش ساندرو فرصتی می‌یابند تا یک‌بار دیگر در خانه‌ی  والدینشان باهم روبه‌رو شوند و به مرور آن‌چه در کودکی گذشته است و ردی عمیق در تصمیمات و مسیر زندگی بزرگسالی آن‌ها گذاشته است بپردازند و از احساساتی بگویند که در زمان جدایی والدین و ترک خانه از سوی پدر داشته‌اند. این فصل از کتاب به‌خوبی بر اثر مغفول اما مهم خیانت زناشویی بر فرزندان پرداخته و نشان می‌دهد که تصمیمات بعضاً خودخواهانه و بی‌ملاحظه‌ی  والدین چگونه بر افکار و عواطف فرزندان در ایام بزرگسالی سایه می‌افکند و آن‌ها را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
...
نیاز به "نگه‌داشتن" و "رهاکردن" دو مضمون اصلی کتاب بندها به‌قلم دومنیکو استارنونه، نویسنده‌ی ایتالیایی است. مضامینی که در تقابل با مفاهیمی چون عشق، خانواده، سنت و قوانین اجتماعی به چالش‌هایی جدی بر می‌خورند.

بندها، روایت نحوه‌ی مواجهه و برخورد اعضای یک خانواده با بحرانی است که آن‌ها را در مرز گسستگی عاطفی و اخلاقی قرار داده و همچون زلزله‌ای سهمگین، اعتقاد هر یک را برای ساختن و بنا کردن ارتباطی امن و پایدار متزلزل کرده است.
...
این کتاب از "نشر سرچشمه" و به ترجمهٔ "جناب آقای امیرمهدی حقیقت" است؛ ایشان حقیقتا حقِ ترجمه را اَدا کرده اند و علاقه و استعداد ایشان در نوشته هایشان به وضوح مشهود است.
"خانم جومپا لاهیری"، نویسندهٔ هندی-آمریکایی اما، مترجم کتاب از ایتالیایی به انگلیسی هستند؛
و جناب آقای حقیقت، تقریبا همهٔ کتاب های ایشان را به فارسی ترجمه کرده اند و اینطور که بنده متوجه شدم،
جناب حقیقت، نسخهٔ ترجمهٔ انگلیسی خانم لاهیری را به فارسی برگرداندند.
*حرف درمورد نویسنده و مترجم های کتاب زیاد دارم؛ اما این نوشته، مجال سخن بیشتر نمی دهد..!
امیدوارم این نوشته شمارا به مطالعهٔ کتاب علاقه مند کرده باشد🌱
حالتان خوب
زندگی تان پر از کتاب های خوب🪴
      

22

        "... واژه ها فریبم می دهند و ناخودآگاه مرا به سمتِ پیچیدگی های بلاغی می برند
بلاغت فقط معنی را زخم می کند
بعد زخم هایی که زده را ستایش می کند
مانند مردانی که عواطف خودرا به زنان دیکته می  کنند
پس غنچهٔ بادام نمی تواند در زبان من منعکس شود
من تشنه ام
و او به نازکی لبخندی آبدار است که از شرم بر شاخ درخت می روید..."
(بخشی از شعر در توصیف شکوفهٔ بادام)
...
خیلی تحت تأثیر این بخش از این شعر، در این کتاب قرار گرفتم
زیبایی و لطافت احساسات شاعر(جناب محمود درویش) و تا این حد فهم او از احساسات انسانی، خصوصا لطافت حس زنانه، کم نظیر و شاید تاحدی بی نظیر بود!
.
شمارو دعوت می کنم به نَفَس کشیدن در میان سرسبزی اشعار یک شاعر فلسطینی دور از وطن،
بااینکه شاید نیمی از شعرهای این کتاب رو دوست نداشتم! اما ذوق و ظرافت، حتی برای چند خط هم خیلی زیباست...
...
پ ن: اونایی که با علم بلاغت در ادبیات عرب آشنایی دارن و شعر عربی میخونن، ظرافت کلام این شعر رو بیشتر درک می کنن(گاها از ظرافت برخی شعرها به مرز دیوانگی می رسم، اما جلوی خودم رو می گیرم!)
پ ن۲: کتاب اشعار عربی جناب محمود درویش رو چطور می تونم پیدا کنم؟(مجازی یا حقیقی)، برای این کتاب که هرچه گشتم پیدا نشد! بزرگواری اگر میدونه، راهنمایی کنه🌹
      

23

        من بُتَم، آری بتم، از سنگ و چوب، از آهنم 
قتل بت‌ها را خلیل انداخته بر گردنم/
من همان سنگم، همان چوبم که یک روز دگر 
دست‌های بت شکن کعبه تراشید از تنم/
هم عذابم، هم ثوابم، هم سپیدم، هم سیاه 
هم اهورازاده‌ام، همزاده اهریمنم/
سرکشی‌ها می‌کند طبعم اگر چه می‌چکد 
کشف الاسرار از لبانم، رازها از گلشنم/
هم گلستان پرورم مانند سعدی، هم هنوز 
لکه‌ی ننگ خبیثات است روی دامنم/
گاه گاهی خنده مستانه‌ام خمریه است 
گاه می‌ریزد مصیبت نامه‌ها از شیونم/
گاه در اوج خماری، گاه بین نشئگی 
می‌شود خرج اتینا پاره‌ای از میهنم/
گاهی اما هم امیرم، هم کبیرم، هم شهید 
می‌کند آغوش رحمت کربلا را مدفنم/
آفتاب از طوس می‌تابد به خاکم روز و شب 
من به لطف بهترین آغوش دنیا روشنم/
از زلیخای درونم می‌گریزم سوی تو 
عشق تو جوشن کبیری ساخت از پیراهنم 
.
.
.
زیبا و گوش نواز،
الحق که این شاعر آفریده شده تا مدح خدا و اهل بیت ع بگوید
زبان اَلکَن است و قلم عاجز از مدح شاعری چُنین
کتاب های سیدحمیدرضا برقعی را
با خواهر عزیزم، باهم خریدیم
چراکه شعرهایش انگار از جان بر می آمد و بر جان می نشست
و چه چیز بهتر از این..؟
.
.
.
شعری که در مطلع از کتاب "یحیی"  آوردم را امیدوارم بخوانید
عجیب شعری و عجیب طبعی است
شاعر بلند طبعمان،
این بار از زبان سنگِ بُت، یا دقیق تر بگویم
از زبان سنگ شعر گفته
و زیبا شعری است... .


      

15

        داستان زندگی زنی ایرانی، به نام " کِلاریس "!
(از این جهت کلاریس نام داشت، چون جزو جمعیت ارامنهٔ ایران بود که والدینش سال ها قبل، به خاطر کشتار و اتفاقات تلخ، از ترکیه به ایران مهاجرت کرده بودند)
[کلاریس بنظر بخشی از شخصیت خودِ خانم پیرزاد است!]
زمانِ داستان، به چندین سال قبل از انقلاب بازمی گردد
مکانِ داستان آبادان است، خاصه محله یا شهرکی که خانوادهٔ مهندسان و کارکنانِ رده بالای شرکت نفت در آن زندگی می کنند( که غالبا از کشورهای دیگر آمده اند، یا اگر هم ایرانی هستند و در ایران زندگی می کنند، آنقدرها هم خودرا پای بند ایران نمی بینند و مفهومی به نام وطن چندان برای شان اهمیت ندارد، مثل خودِ کلاریس یا امیل که جاذبهٔ نافرجام یا شاید دست نیافتنی ای هم میان شان بود)
اتفاق داستان اما، چیزی خارق العاده نبود
اتفاقِ داستان حولِ زندگیِ روزمرهٔ شخصیت اصلی داستان و نوع تفکر و ذهنیت او به مسائلی بود که روزانه برایش رخ می داد؛ همین سادگی هم باعث جذب مخاطب عام آن شده، چرا که سادگی در بیشتر موارد با جذابیت همراه است... .
کلاریس، زنی متأهل و علاقه مندِ به ادبیات و ترجمه است.
همسرش " آرتوش " مهندس شرکت نفت است و دارایِ روحیهٔ انقلابی و عاقل و آگاه به مسائل زمانه، باید بگویم که شخصیت مورد علاقه ام در این رمان هم اوست!
کلاریس و آرتوش سه فرزند دارند و درعین حال، تفاوت های زیادی باهم دارند. آرتوش، اهل سیاست است و کارِ بیرونِ خانه. درمقابل کلاریس، دوست دارد همسری مهربان و لطیف داشته باشد که زیاد کنارش باشد و باهم عاشقانه های زیادی رقم بزنند! برای همین، از همان اول، میان او و اِمیل جرقه هایی و نگاه هایی رد و بدل می شود، اما در عینِ حال، هردو درون گرا هستند و بندهایی بر دست و پا دارند که... .
این کتاب، اطلاعات مختصری درموردِ بخشی از آن زمانِ آبادان به ما می دهد که مربوط به ساکنان اطراف شرکت نفت و روزمرهٔ آن هاست.
قلمِ روانی دارد، که برای نویسنده های تازه کار مفید است.
و برای خوانندگانِ امروز، فضایی نوستالژیک را رقم می زند.

      

28

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.