یادداشتهای لیدی شکس جوان (16) لیدی شکس جوان 1404/2/25 فعل: شطحیاتی در دستور محمد رضایی راد 4.2 19 خیلی عجیب بود. نه می تونم بگم دوستش داشتم نه میتونم بگم بد بود. کل داستان درهم و مثل یه کابوس طولانی بود ولی نه اونقدر که کلا نفهمی چی شد. به کتابای این جوری عادت ندارم...شاید یکی خوشش بیاد یکی دیگه نه. چیزی که دوست نداشتم تو این کتاب این بود که همه عاشق فرهاد می شدن. به نظرم از جامعه واقعی خیلی به دوره. باشه مدرسه دخترونست ولی مگه آدم فقط تو مدرسه زندگی می کنه؟ مرد دیگه ای تو زندگیشون ندیدن آدمای اون جا؟ ولی فلسفه بافی های فرهاد راجب فعل و دستور زبانو دوست داشتم. خیلی نمی فهمیدم چی میگه ولی جالب بود. 0 6 لیدی شکس جوان 1404/2/23 مرد بالشی مارتین مک دونا 4.3 30 خیلی ناگهانی و بی مقدمه رفتم سراغش و نتونستم کنارش بزارم تا وقتی که تموم شد. محشر برای توصیفش کلمه ی کمیه. از شخصیت پردازی فوق العادش گرفته تا دیالوگ ها و حماقت های خنده دار شخصیت ها و از اون طرف فضای تاریک و خشن داستان، همشون عالی کنار هم قرار گرفتن. داستان توی داستان می اومد و یه جاهایی انگار تئاتر توی تئاتر بود. از حدودای صفحه ۱۰۰ آدم با خودش می گه خب دیگه داستان تموم شد، ولی نه بازم مونده! و تو دلت می خواد بخونی و خسته نمی شی. البته این تاریک بودن فضا و اتفاقاتی که می افته می تونه حال آدمو بد کنه. من دارم سعی می کنم واقعا توش عمیق نشم. اگه آدم های عمیق شونده ای هستید نخونید. یا بزارید توی زمان مناسبش. پی نوشت: چرا من انقدر مایکلو دوست داشتم واقعا؟ خیلی با کاتوریان ناز بود. همه شخصیتا گناه داشتن خیلی... 0 7 لیدی شکس جوان 1404/2/23 مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی: جهان بینی توحیدی مرتضی مطهری 4.3 6 قشنگ و خوب بود اما بیشتر مطالبش برام تازگی نداشت. به خصوص دو فصل میانه. کتاب در چند محور جهان بینی( اصلا چیه و چند مدل داریم و ایرادات هر کدوم کجاست) ، مراتب و درجات توحید و شرک، و حکمت بالغه و عدل الهی ایراد شده بود. فصل آخر ولی سطحش از کل کتاب خیلی بالا تر بود. شهید مطهری باز شده و گسترده تر مباحث فصل آخرو توی کتاب عدل الهی مطرح کرده. 0 4 لیدی شکس جوان 1404/1/20 بر جاده های آبی سرخ: بر اساس زندگی میرمهنای دغابی (کتاب پنجم) نادر ابراهیمی 4.5 10 باز هم آقا نادر عزیز و میرمهنای عزیز تر:) از زیبایی کتاب قبلا گفتم، دوباره نمی گم. اما چند تا نکته: ● آقا نادر خیلی شیک و مجلسی وسطای این جلد و آخرای جلد قبل دوبار به شکل عمیقی داستانو لو داد... یعنی یه بخشی از آینده رو نشونمون داد که با توجه به این که با رفتن آقا نادر تا همین جای داستانو داریم خیلی دردناکه ● احساس می کنم به لحاظ تاریخی روند کتاب مشکل داره. شاید باید به این خاطر از امتیازش کم می کردم اما انقدر قشنگ بود که دلم نمیاد. حالا مشکل چی بود؟ میخونیم که به یه طریقی( نمیخوام داستانو لو بدم) آقا محمد خان قاجار که در حال حاضر یه نوجوان ۱۴ سالست از زندان شاهرخ نجات پیدا می کنه و میره پیش کریم خان. کریم خانم در عین این که قرار نیست بزاره خیلی ازش دور بشه، آزادی نسبی بهش میده و اونو یکی از مشاورای خودش می کنه. حتی بهش اجازه میده به پدرش! نامه بنویسه و از احوال خودش بگه. اما با یکوچولو سرچ تو اینترنت متوجه میشیم محمد خان و محمد حسن خان که پدرش باشن، توی یه جنگی! از کریم خان شکست می خورن و محمد حسن خان تو این جنگ کشته میشه! محمد خان فرار میکه یجایی حوالی استرآباد ولی پیداش می کنن و کریم خان میاردش پیش خودش و باقی ماجرا... و خب...همچین انحراف تاریخی بزرگی؟ دارم فکر می کنم اگه جدی جدی یه اشتباه این شکلی توی داستان هست...مسائل تاریخی دیگه تا چه حد درسته؟ چقدر از ماجرای میرمهنا مطابق با واقعیه؟ ● حالا بی خیال واقعیت داشتن، هیچوقت فکر نمی کردم انقدر از آقا محمد خان خوشم بیاد. به قول کریم خان: این پسرک زشت با نمک! و باهوش البته. حیف که بعدا همچون آدم جنایت کاری میشه! برای شاهرخ میرزا هم خوشحال شدم:) یه حسی بین دلسوزی و نفرت دارم نسبت بهش. عجیبه. میرزا عبدالله و میرزا محمد هم که بهترینن. ولی من فکر می کردم برادرن- یعنی چی که نیستن؟ الان یعنی خورموجی فامیلیشون نبود و اینجوری بود که اهل خورموجن؟ ای بابا... 0 9 لیدی شکس جوان 1403/12/5 بر جاده های آبی سرخ: بر اساس زندگی میرمهنای دغابی (کتاب های اول، دوم، سوم) جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 10 عادت دارم به غرق شدن در کتاب ها و نشنیدن و ندیدن وقتی که می خوانم. اما این کتاب لذت غریبی داشت. از آن هایی که دلتنگشان می شوی. از آن هایی که میخندی و گریه می کنی و " کاش تمام نمی شد". این کتاب همه آن چیزیست که باید باشد. بی کم و کاست. داستان و روایت است اما شاعرانه. تاریخ است اما شاید هم افسانه و خیال. بعد از سال ها با این کتاب دوباره عاشق مرد هایی از جنس میر مهنا و و عبدالله و محمد خورموجی شدم، درحالی که عادت کرده بودم به خواندن از مرد های جذابی که سلطه گرند ولی پرشور و مردانی که به چیزی جز خودشان و آنچه دلشان می خواهد اهمیت نمی دهند. میر مهنا ها اما دلایل بیشتری برای دوست داشته شدن دارند. عادل و میهن پرست و با خدا و آزادند. صبور و مهربان و قاطع. و هزاران صفت دوست داشتی دیگر که در آن دیگران جا نمی شوند. مثل شوخ طبعیشان شاید. خندیدم. زیاد. برای دیگران هم خواندم که بخندند. و بجز این ها، داستان همان قدر بر دوش زن ها بود که مرد ها. نمیدانم این هم خیال شاعرانه ی آقای ابراهیمی است یا هم میهنانمان در جنوب، آن زمان ها حتی، "زن و مردشان باهم می جنگیدند" و باهم تاریخ می ساختند. به هر حال زنان این کتاب، آگاه بودند و زیرک. تیر می انداختند و حاضر جوابی می کردند. در عین حال، معشوق هم بودند. مورد دوست داشتن واقع می شدند و در مقابل عشق می ورزیدند. و من این زنان و مردان را، با تمام قلبم دوست دارم. این کتاب را و میر مهنای قهرمانمان را و میر مهنا های دیگر تاریخ سرزمینم را 5 32 لیدی شکس جوان 1403/11/24 صعود؛ شاهزاده قلابی؛ یا دروغ بگو... یا بمیر جلد 1 جنیفرای. نیلسن 4.5 24 باید بگم، وقتی اومدم سراغ این کتاب انتظارات بالایی داشتم چون همه خیلی ازش تعریف کرده بودن. خب، نا امید شدم. داستان به شدت قابل پیش بینی بود. ۳۰۰ صفحه اول کاملا شبیه یه مقدمه بود( درسته که مجموعه ۳ جلدیه ولی دیگه انقدر؟؟) حتی پیچش پیرنگ اونقدرا چنگی به دل نمی زد. شخصیت پردازی؟ خب بجز این که چرا اون شخصیت کله شق که به حرف هیچکس گوش نمیده همیشه باید شخصیت اصلی باشه، نه اون شخصیت عاقل یا کسی که شرافتمنده، باید بگم شخصیت پردازی خوب نبود. معلوم نبود هرکس دقیقا چه فازی داره. البته این شخصیت سیال بین شخصیت های بزرگسال کمتر به چشم می خورد. مثلا رودین. اول کتاب شروع خوشایندی نداشت وقتی سیبو از سیج قاپ زد و براش مهم نبود که عوضی بنظر برسه. ولی هرچی بیشتر گذشت قالب اون مدل شخصیت های شجاعی رو گرفت که به شمشیر بازی علاقه دارن، شرافتمند و شجاعن و مطیع. اواسط کتاب با توبیاس گلاویز شد که چرا به سیج آسیب زده ولی آخرش؟ دوباره شد همون عوضی اول کتاب. چرا؟ چون منِ خواننده باید شوکه بشم! انگار که نویسنده برنامه ریزی کرده که یسری اتفاقا بیوفته و اصلا براش مهم نیست که این کارا به شخصیت میشینن یا نه. و توبیاس. بچه ی عاقل و محافظه کار داستان که همش سرش تو کتابه یهو شجاع میشه. مدام سیجو تهدید می کنه که جلوی راهش قرار نگیره با این که در ظاهر سیج رقیب سختی محسوب نمیشه. و بعد از شیرین کاریش با چاقو یهو شخصیتش برمیگرده و تبدیل به یه پسر بچه ی مطیع میشه. واقعا چرا؟ حالا میرسیم به ایموجین. دختری که وانمود می کرد لاله و بی هیچ دلیلی به سیج اعتماد می کنه. ایموجین یه دختر خدمتکاره و این سرنوشتو پذیرفته و حاضر نیست ازش دل بکنه. اما برای خدمتکار بودن زبونش زیادی با سیج تیزه و غروری داره که بازم به شخصیتش نمیشینه. من حتی بخش زیادی از مقاومت های سیجو نمیفهمیدم. چته خب پسر جون؟ به علاوه دیالوگ ها مصنوعی بودن. شایدم مشکل از ترجمست. نویسنده بزور میخواست شوخی کنه که نمیتونست. و به شدت تلاش می کرد نکات فلسفی و اخلاقی مثل آزادی و اختیار توی داستان جا بده. اما نتونست خوب عمل کنه. شخصیتا خودشون حرف نمیزدن، اون بود که بجاشون حرف میزد و میخواست چیزایی بگه که اون جا جا نمی شدن. و محض رضای خدا، این همه ماجرا جویی برای بچه هایی که ۱۴ سالشونه؟؟؟؟ اون موقع که جارون غرق شد ۱۰ سالش بود. اما ویژگی ها و کاراش برای پسر لااقل ۱۴ ساله مناسب بود. به همین نسبت زمانم حال هم با ۱۷، ۱۸ سالگی بیشتر همخوانی داشت. این جا یکم اسپویا داره* توی اصل این ماجرا که چرا پادشاه به جارون گفت برنگرد، خدای بزرگ! جارون قبل از این که دزدای دریایی که کشتی حمله کنن ازش بیرون رفته بود. یعنی درواقع هیچوقت با کشتی نرفته بود که بتونه شاهد چیزی باشه! میتونستن واقعیتو بگن بدون این که نیاز باشه اعلان جنگ کنن کشورو به آشوب بکشن! خلاصه که این کتابو پیشنهاد نمی کنم. ولی جلدای بعدم می خونم که ببینم آیا به همین اندازه بدن یا نه. اما در کل، به خاطر سادگی و کوتاه بودن فصل ها راحت خوان بود و سریع خوندمش. اما اینجوری نبود که کتابو نزارم زمین چون میخوام بدونم قراره چی بشه. 0 8 لیدی شکس جوان 1403/10/3 تندتر از عقربه ها حرکت کن بهزاد دانشگر 4.6 67 بالاخره تموم شد...نمیدونم چطوری باید ازش بنویسم. کتاب دوتا بخش داشت، دوتا بخشی که در هم تنیده بودن. یه بخش داشت کارایی که کرده بود رو تعریف می کرد. مرحله به مرحله، تصمیم به تصمیم. این که یه آدم واقعی تو همین کشور خودمون از کجا شروع کرده و حالا کجاست. این که سر راهش سنگ انداختن، هدفشو درک نکردن، از طرف مقام های بالادستی دست کم گرفته شد. ولی کمم نبودن آدمای خوب، و دست خدا بالای دست همست. بخش بعدی ولی، به نظرم جاهایی بود که از عقایدش می گفت. از چیزایی که تو این مسیر فهمیده بود. و من به جفت این قضایا نیاز داشتم. خیلی زیاد. البته روش انجام کار چون یه چیز عملیه، باید رو خودم کار کنم اما لااقل میدونم این روشم هست. و داستان عقاید...همه جای کتاب مدام یادآوری می کرد که باید به خدا اعتماد داشت، باید برای خدا و وظیفه ای که در قبال مردم داریم کار کنیم، این که برکت و روزی دست خداست و ... ولی یه چیزی بود مخصوص حال الان من . "اصلا عادت کرده ایم همه چیز را خیلی زود بفهمیم. یعنی وقتی هم قبول می کنیم خدا برای ما برنامه ای دارد، می خواهیم خیلی زود بفهمیم چه برنامه ای. من فکر می کنم باید راه بیفتیم و با پیام ها و نشانه ها جلو برویم تا به مرور برنامه خدا را هم بفهمیم. شاید هنوز ظرفیتش را پیدا نکرده ایم. باید به مرور در مسیر ظرفیتش به وجود بیاید تا خدا هم برنامه اش را نشانمان بدهد." خیلی راست میگه. خیلی زیاد. وقتی که خوندمش انگار خدا بود که داشت بهم می گفت: وایسا! آروم بگیر...برو جلو، خودم می رسونمت به اون جایی که باید. انگار اون بود که بهم می گفت تنها و رها نیستی، نا امید نشو. پس حالا که کتاب برای من شد دست خدا، به قول آقای نجات بخش اینو میگیریم یه نشونه از طرف خدا که حواسش بوده و هست. میریم که ببینیم آخر این جاده، به کجا ختم میشه. 1 22 لیدی شکس جوان 1403/9/27 در مکتب مصطفی: الگوی تربیت نیروی انسانی در تشکل های مردمی جمال یزدانی 3.9 15 کتابی متفاوت بین کتاب های مربوط به شهدا. همونطور که از اسمش پیداست داره شیوه ی شهید صدرزاده در تربیت نیروی انسانی بسیج رو شرح میده. منظور این که خاطره محور نیست. خوبیش این بود که مطالب دسته بندی شده و جدا از هم بودن. کسایی که بخوان تو این زمینه فعالیت کنن میتونن از کتاب استفاده کنن. ولی کتاب دست به توضیح بیشتری نزده و مختصر اطلاعاتی از این شیوه به ما داده. شاید میشد بیشتر بسطش داد، نمیدونم. در کل البته خوب بود. 0 13 لیدی شکس جوان 1403/9/25 شکسپیر و شرکا جرمی مرسر 3.7 28 قشنگ بود. داستان پیچش خاصی نداشت و اتفاقا با سرعت زیاد پیش می رفتن ولی حوصله سر بر نبود و روون پیش می رفت. محیط پاریس و بیشتر از اون محیط کتاب فروشی خیلی برام غریب بود. چیزی که برام جالبه اینه که تو پاریس چقدر برای ادمای بدبخت امکانات هست! از طرفی تفاوت مثلا آمریکا و کانادا با پاریس هم برام جالب بود. داستان پر بود از آدمای بی خود و مشکل داری که دوستشون داشتم. مثلا خود جرج:) و کتاب چیز خیلی عجیبیه. توی خونه خودم، با لباسای تمیز و جای خواب گرم نشستم و درحالی که کتاب می خونم با خودم فکر می کنم واو! خوش به حالشون که دارن با یه عالمه عجیب دیگه توی یه کتابفروشی شلوغ و کثیف بدون هیچ پولی زندگی می کنن. میدونی؟ حتی وقتی بعدش بهش فکر می کنم دیگه این حسو ندارم ولی موقع خوندن کتاب چرا. خلاصه کتاب باعث میشه آدم دلش بخواد چیزای واقعا وحشتناکیو تجربه کنه یا براش جالب به نظر برسه. همینا دیگه...تجربه خوبی بود:) 1 17 لیدی شکس جوان 1403/9/22 شیطان لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.0 54 دومین کتاب از تولستوی✨️ داستان میخواد بگه چیزی که گناهه گناهه. حالا تو هی توجیح کن. تهش که بدبخت شدی میبینمت و شاید بهت بخندم چون خودت کردی که لعنت بر خودت باد. و میخواد بگه شهوت میتونه آدمو اسیر خودش کنه. بدجور. حتی اگه به ظاهر همه چی برات محیا باشه و خوب باشه، شهوت کاری می کنه چیزایی که داری به نظر کافی نیان و فقط اون میوه ی ممنوعه ی جذابو بخوای. حتی اگه کل زندگیت در شرف تباه شدن باشه به خاطرش. اما در مورد پایان بندی ها، من پایان دومو ترجیح میدم. پایان اول اینجوری بود که: اوکی ۹۰ صفحست با بلاتکلیفی های این مرتیکه درگیریم. دیگه هم کاریش نمیشه کرد در نتیجه: ✍️ ینی خیلی غیر منطقی و یهویی بود به نظرم. آدم انقدر يهو به این مرحله نمی رسه. و پایان دوم. خب اونم به نظرم خیلی منطقی نبود اما بهتر از اولی بود. درواقع مشکلی باهاش نداشتم، اما جاش به نظرم مناسب نبود. ینی بعضی جاها بود که اوج بلاتکلیفی و کلافگی رو میبینیم تو یوگینی. و هی از اون موقعیت در میاد و حالش بهتر میشه. و دوباره از اول. این جا درواقع به اون اوج نرسیده بودیم. انگار یوگینی از ترس اون حالت دست به اون کار زد. که خب به نظرم اگه یه روز تو اوج اون کششه مثلا توی جنگل و تو خلوت همچین اتفاقی می افتاد بهتر بود. (وقتی میخوای اسپولر نزنی و سعی میکنه به هیچی اشاره مستقیم نکنی: ) به هر حال داستان خوبی بود. سر حماقتهای یوگینی خیلی حرص خوردم، اما بازم قلم تولستوی خیلی خوبه. مثل این نیست که تو کتاب زندگی کنی. انگار خودش نشسته جلوت و داره برات یه داستان با جزئیات تعریف می کنه. مدلشو دوست دارم:) اعصاب خورد کن ولی پند آموزه و تو زندگی واقعی جریان داره. همین:) فعلا خداحافظ- 3 12 لیدی شکس جوان 1403/9/15 گربه زیر باران ارنست همینگوی 3.0 8 جالبه با این که خیلی کوتاه بود فضا سازیش انقدر خوب بود. 0 12 لیدی شکس جوان 1403/9/14 گونه شناسی انواع بابا زهرا جلایی فر 4.2 20 انقدر قشنگ بود که یه نفس خوندمش🥺 چقدر باهاش خندیدم و درکش کردم. چقدر دوسش داشتم این کتابو. اره خب کلیشه ای بود. ایدش نو نبود. ولی سبک نوشتارشو خیلی دوست داشتم. حالم باهاش خوب شد. خوشحالم که خوندمش:) 0 16 لیدی شکس جوان 1403/9/6 گتسبی بزرگ اف. اسکات فیتزجرالد 3.5 100 خب بزارید رک باشم، اصلا نمیفهمم چرا به این کتاب می گن شاهکار! قابل درکه که شاید تو زمان خودش خوب بوده ها ولی این که هنوزم ارزش خوندن داره؟ نه! خب ایراد فنی؟ راوی صرفا وجود داشت که راوی باشه. بجز اخرای کتاب که یه نقشی داشت.و خب البته نقش یه واسط رو ایفا کرد. شخصیتی از خودش نداشت، هدفی نداشت، نظام ارزشی نداشت. احساساتش گنگ بود. این منو اذیت می کرد. در واقع، برای باقی شخصیت ها هم فرق چندانی نداره. ارتباط گیری باهاشون سخته و نمیشه باهاشون همراه شد. البته توصیفات خوبی داشت. مثلا اره گتسبی یه آدم حسابیِ شیک و خوشتیب و دوست داشتنیه. و ما گذشتش هم به مرور می فهمیم. اما همه اینا همچنان باعث نمیشه باهاش همراه بشیم. درکل نمی گم تجربه بدی بود. نمیگم اصلا ارزش خوندن نداره. ولی به نظرم به هیچ عنوان شاهکار نیست و کتابای خیلی بهتری برای خوندن وجود داره. 0 6 لیدی شکس جوان 1403/8/29 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 300 خب، کتاب واقعا مثل اسمش در مورد مرگ ایوان ایلیچ بود. ( اره میدونم باورش سخته😔) مردی که توی زندگیش انواع موفقیت هارو بدست آورده ولی طی یه حادثه، دچار مشکلاتی توی کلیه و پانکراسش میشه که اونو روز به روز به مرگ نزدیک تر می کنن. نکته قوت کتاب دقیقا همین آشنایی با احساسات و افکار شخص در حال مرگ بود. کتاب جزئیات اعصاب خورد کن نداشت و به نظرم شخصیت پردازیش عالی بود. میدونید، حجم کتاب کمه و قاعدتا نویسنده فرصت نداره مارو با شخصیت ها همراه کنه و کاری کنه دوستشون داشته باشیم یا براشون اشک بریزیم؛ اما با تمام این اوصاف شخصیت ایوان ایلیچ از همون لحظه ای که دوران پیش از ازدواجش رو روایت می کنه تا لحظه مرگ، یک شخصیت کاملا حساب شده و منطقیه. و خیلی چیزاش با مطالب روانشناسی جور در میاد و یجورایی نکتست. یچیز دیگه که خیلی جالب بود برام، این بود که همینطور که جلو تر می ریم و حال ایوان بدتر میشه، فصل ها هم کوتاه تر میشن. انگار میتونیم ترس و ملال شخصیت اصلی رو توی این کم شدن صفحات و تند تر شدن ریتم داستان ببینیم. در آخر هم، این اولین تجربه من با تولستوی بود. باید بگم حقیقتا 🤌🤌🤌 خوشمان آمد. و خوشحالم که خوندمش. قطعا ارزش وقتتونو داره. شمام بخونین✌️ 1 38 لیدی شکس جوان 1403/8/21 سیری در سیره نبوی مرتضی مطهری 4.5 22 خیلی خیلی قشنگ و عالی:) البته دلم میخواست کتابی باشه که سیره پیامبرو کامل تر و جزئی تر برسی کرده باشه. ولی به قول شهید مطهری، یه دریاییه که ته نداره. به همه پیشنهادش می کنم✌️ 0 9 لیدی شکس جوان 1403/8/20 ایلیاد هومر 3.8 14 تا این جا خوبه. فقط یکم سخته. ولی خوبه- اما خیلی توضیح و اسم داره ولی خو- 1 12