معرفی کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن اثر بهزاد دانشگر

تندتر از عقربه ها حرکت کن

تندتر از عقربه ها حرکت کن

بهزاد دانشگر و 2 نفر دیگر
4.5
140 نفر |
69 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

40

خوانده‌ام

259

خواهم خواند

100

شابک
9786004413039
تعداد صفحات
306
تاریخ انتشار
1400/3/9

توضیحات

        کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن روایتی از زندگی جناب آقای نوید نجات بخش است که به کوشش آقای بهزاد دانشگر به رشته تحریر درآمده است.
این متن حاصل گفت وگوهای بهزاد دانشگر و نوید نجات بخش و دیدارهای مکرر ایشان از بهیارصنعت سپاهان در سال 1395 است.
این متن در این سالها توفیق نشر نمی یافت تنها به یک دلیل. نوید نجات بخش نگران بود که این متن در پی بت سازی از او و برجسته کردنش باشد. در این سالها، مدام تکرار می کرد نوید نجات بخش اهمیتی ندارد. این مسیر است که اهمیت دارد؛ مسیری که نوید نجات بخش با پیمودنش توفیقات زیادی به دست آورده است. پس باید از مسیر گفت و من این سال ها تلاش کردم او را قانع کنم که آن مسیر، بدون تجربه های شخصی نوید نجات بخش، می شوند یک مشت تعاریف و مفاهیم و کلیات که هم هجا گفته می شود؛ ولی کسی به آن ها اطمینان نمی کند. کسی درک مشترکی از آن ها ندارد و اگر نبود تاکید رهبر انقلاب در روایت فتوحات اقتصادی و علمی و صنعتی، شاید همۀ توضیحات من بی اثر می ماند. پس اگر جایی بیش از اندازه به وی پرداخته شده است، حاصل ناتوانی نگارنده در روایت آن مسیر بوده، نه خواستۀ نوید نجات بخش.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تندتر از عقربه ها حرکت کن

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 210

بهترین حالت در دانش بنیان، جایی است که خودت را بازخوانی می‌کنی و شناخت تازه‌ای از خودت پیدا می‌کنی. چون گاهی کار توی دانش بنیان این قدر جدی است و امکانات نداری که نزدیک‌ترین آدم‌های کنار دستت هم باورت نمی‌کنند. این سختی‌ها باعث می‌شود با حس و انرژی بیشتری کار کنی. ما وقتی وارد دانش بنیان شدیم، همین حال را داشتیم؛ به خصوص که رهبر آن چند سال را نامگذاری‌هایی کردند که سمت و سوی اقتصادی و بعدها اقتصاد مقاومتی داشت. هر چقدر آمدیم جلوتر دیدیم اصلاً اقتصاد مقاومتی یعنی همین. دانش بنیان در نگاه درستش، به تو این نیرو و انرژی را می‌دهد، يا وادارت می‌کند که با توجه به امکانات و ظرفیت‌هایت راه‌های جدیدی را کشف کنی برای حل یک مسئله. امروز ما در شرایطی هستیم که تنها راه نجاتمان همین اقتصاد مقاومتی است. تا همین چند وقت قبل بحث اقتصاد اسلامی هم داغ بود. مرتب برایش کنفرانس می‌گذاشتند و درباره باید و نبایدش حرف می‌زدند. همیشه هم این دعوا بوده که اسلام دستگاه اقتصادی خاصی دارد یا نه. به نظر من اقتصاد مقاومتی جهت کاربردی اقتصاد اسلامی هم هست. با رویکرد اقتصاد مقاومتی است که می‌توانیم هم مقاومت کنیم و دوام بیاوریم و هم خارج از قیل و قال‌های موجود، حرکت کنیم برای فهم اقتصاد اسلامی. ساده‌ترین سطحش این است که الان بچه‌های ما و خیلی از مهندس‌هایمان با همین انگیزه‌های دینی است که از انگیزه‌های مالی و سطحی عبور می‌کنند و به سطح عمیق‌تری از کار می‌رسند؛ مثل همین که می‌گوییم اینجا کار جهادی است و هر قطره عرق تو این قدر ثواب دارد یا برای اعتلای آرمان‌های دینی‌ات، برای کمک کردن به مؤمنان تلاش می‌کنی و خدا از تو بیشتر راضی می‌شود. این روحیه است که نمی‌گذارد بروی دنبال منفعت طلبی و کاسب‌کاری و کمکت می‌کند مقاومت کنی. در برابر آن روحیه سودانگارانه و منفعت طلبانه، این روحیه جهادی و روحیه اسلامی و توکل است که به تو این انگیزه را می‌دهد که اقتصاد مقاومتی را جدی‌تر بگیری؛ ولی به نظرم درستش این است که در دنیای آینده، فقط با این نگاه دینی است که میتوانی رشد و حرکت کنی؛ چون دنیای آینده دنیای دین و معنویت است. دنیای نگاه شیعی به عالم است. پس در آن دنیا حتی حرکت اقتصادی‌ات هم باید سویه دینی داشته باشد. وقتی می‌گوییم رنگ دینی داشته باشد، منظورم برگزاری نماز جماعت یا نوشتن حدیث در کارگاه نیست. اینها هم خوب‌اند. اینها هم به کار برکت می‌دهند؛ ولی رنگ دینی در کار اقتصادی به نظر من یعنی اینکه نیتت کسب پول یا رشد سرمایه نباشد. حواست باشد بخشی از خواست الهی برای مشغول کردن انسان‌ها به کار و شغل این بوده که نیازهای یکدیگر را تأمین کنند. در چنین فهم و باوری، عالی‌ترین نیت، خدمت به بندگان خداست. این طوری تو به دنبال کار یا تولید محصولی نیستی که سود بیشتری برایت داشته باشد. به دنبال کاری می‌روی یا تولیدی را انتخاب می‌کنی که بتواند خدمت بیشتری به مردمت بکند.

2

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به تندتر از عقربه ها حرکت کن

نمایش همه

پست‌های مرتبط به تندتر از عقربه ها حرکت کن

یادداشت‌ها

          چند روز پیش از پارک علم و فناوری مشهد بازدید کردیم و نکات جالبی را تجربه کردیم .
از ویژگی هایی که باید شرکت های دانش بنیان داشته باشند ، نوآوری ، روحیه‌ و باور «ما میتوانیم» ، اتّکاء به توانایی داخلی است که این ویژگی ها جز با یک دغدغه مندی و هدفمندی حاصل نمیشود اگر آن هدف والا که قطعاً پول و مقام و... نیست مد نظر نباشد و برکت الهی نباشد ما توان مواجهه و مقابله با علم های‌تک را نخواهیم داشت. "ایرانِ پیش ‌از انقلاب، در تولید علم و فنّاوری صفر بود، در صنعت به‌جز مونتاژ و در علم به‌جز ترجمه هنری نداشت." 
خب حالا ما در این پارک آیا این باور را دیدیم ؟ خیر ؛ بحث آنجا نیاز بازار بود بحث مدیریت منابع مالی بود بحث مشاوره در بازار بود . ممکن است از من بپرسید مگر اینها بد هستن میگویم خیر اما اگر اینها هدف بشوند برای ما پیشرفت حاصل نمیشود ، آقاجان میفرمایند که ما نباید خام فروشی کنیم خب این تفکر می‌رود سراغ تولید ؟ نه . چرا ؟ چون می‌نشیند حساب کتاب .
کار های ما باید رنگ خدا بگیرد ، رنگ رضایت الهی ، رنگ خدمت به خلق .
حالا در این بازدید ما به دوستان عرض کردیم کارتان رنگ خدا ندارد و شما تا زمانی در چارچوب فکری غیر خدا باشی عقب مانده ای ؛ ناراحت شدند و مارا بردند و گفتند ببینید روی دیوارهای مجموعه آیه ای از قرآن نصب کردیم و مسجد داریم و نماز می‌خوانیم . حال بماند که همان یک آیه هم در کنار پنجاه تا از سخنان انواع فیلسوف های شرق و غرب بود .
 نکته ای که برایم ناراحت کننده بود اینکه افرادی که در آنجا مشغول بودند انسان های متدین و متشرعی بودند اما چارچوب و مرجع فکرشان چیزی دیگر بود که ممکن است ...
        

5

          خبر ندارم امروز نوید نجات‌بخش کجاست و داره چی کار می‌کنه، امیدوارم هر جا هست «موفق» باشه.
«موفقیتی که من را از اطرافینام جدا کند یا از مردمم، موفقیت نیست. موفقیتی که من در آن تنها باشم و یکه، بیشتر خودخواهی است تا موفقیت.»

از قبل‌تر هم با "موفقیت" و نمونه‌های موفق غربی، به خصوص معاصر‌هاشون، مشکل داشتم. موفقیتی که سراسر بیشتر خواستن و رقابت با دیگرانه. اما بیرون از کله‌م، نمی‌تونستم نمونه‌ش رو پیدا کنم. تنها جایی که ذهنم می‌رفت، می‌رسید به علمای دین و اساتید اخلاق و دیگه یه ذره قابل فهم‌ترش، روایت شهدا. اما تو این کتاب یه نمونه از این حرکت رو تو متن زندگیِ امروز دیدم.  
تجربهٔ خوندن کتاب خیلی شبیه به کتاب‌های سرگذشت شهداست. تصویری که تو کتاب از نوید نجات‌بخش ارائه شده، یه شهید زنده‌س. امیدوارم همیشه شهید و زنده بمونه.

تو عموم دین‌دارهای روزگار فعلی، دین‌داری به نماز و روزه و چند تا مراسم مذهبی محدود میشه. تو حساب‌کتاب و برنامه‌ریزی، مخصوصا تو بحثای مالی، خدا جایی نداره. بدهی‌ها به تعداد ماه‌ها تقسیم میشه؛ قسط‌ها از درآمد‌ها کم میشه؛ اگه پولی بمونه جایی که سود بیشتری هست سرمایه‌گذاری میشه. همون حساب‌کتاب‌هایی که یه بی‌دین می‌کنه.  
اما تو نگاه «نجات‌بخش»، خدا وجود داره. صحنه‌گردان خداست. مدیریت نجات‌بخش سکولار نیست. دخل‌وخرجِ کار و کاسبی و زندگیش رو با معادلاتِ دنیاییِ صرف محاسبه نمی‌کنه.  
البته که هستن افرادی که با شعار و ظاهر دینی می‌خوان کارشون رو جلو ببرن اما هم‌چنان معادلات زندگی خودشون رو طبق فرمول‌های دنیایی حساب می‌کنن.

«وقتی می‌گوییم [حرکت اقتصادی] رنگ دینی داشته باشد، منظورم برگزاری نماز جماعت یا نوشتن حدیث در کارگاه نیست. این‌ها هم خوب‌اند. این‌ها هم به کار برکت می‌دهند؛ ولی رنگ دینی در کار اقتصادی به نظر من یعنی این که نیتت کسب پول یا رشد سرمایه نباشد. حواست باشد بخشی از خواست الهی برای مشغول کردن انسان‌ها به کار و شغل این بوده که نیاز‌های یکدیگر را تأمین کنند. در چنین فهم و باوری، عالی‌ترین نیت، خدمت به بندگان خداست.»

این حرفا رو کی داره می‌زنه؟ اینا حرفای یه روحانی که منکر فواید علمه و به نظرش برای شفای بیمارا فقط باید دعا کرد نیست. کسی داره اینا رو میگه که داره پیشرفته‌ترین دستگاه‌ها توی تکنولوژی‌های روز دنیا رو می‌سازه. یه شرکت چندصد نفره رو راه انداخته و اداره می‌کنه و محصولاتش و تکنولوژیش رو به خارج از ایران هم صادر می‌کنه. کسی که علم و ابزارهاش رو انکار نمی‌کنه؛ بلکه داره با کمترین امکانات و هزینه، کاری که بزرگترین شرکت‌ها تو دنیا می‌کنن رو انجام میده. کاری می‌کنه که هیمنهٔ خیلی از شرکت‌ها و کارهای علمی فرومی‌ریزه. «مگه میشه بدون پنجاه سال سابقه و کلی سرمایه‌گذاری و ده‌ها سال کار تحقیق و توسعه، شتاب‌دهنده خطی درست کرد؟» بله، میشه. ولی راهش اونی نیست که به طور معمول آموزش میدن.

این کتاب پره از کم‌کاری مسئولین و اشکالات توی سیستم. با این که با خوندن کتاب من امیدم نسبت به ساختار کمتر شد، اما امید به آینده رو تو من تقویت کرد. شاید بالاترین حدی که تا به حال بوده.

«وقتی شما تجارت می‌کنی و حواست فقط به پول درآوردن است، این پول است که تو را مدیریت می‌کند. یعنی این میزان پول توست که تصمیم می‌گیرد تو کجا و چگونه کار کنی. به خصوص این سال‌ها، پول است که سبک زندگی تو را تعیین می‌کند؛ این که توی چه خانه‌ای با چه امکاناتی زندگی کنی و چه ماشینی سوار شوی. حتی غذا خوردنت را میزان پولت تعیین می‌کند. این که با چه کسانی ارتباط داشته باشی و رفت و آمد کنی. یعنی اگر پولت کم باشد، یک نوع محصول تولید می‌کنی و اگر پولت زیاد باشد، یک نوع محصول دیگر. بعد این پول، همیشه به تو هشدار می‌دهد اینجا خرجم نکنی. اگر اینجا خرج کنی، تمام می‌شوم. پول است که شیوهٔ تولید و تجارتت را تعیین می‌کند. چون تو به گونه‌ای کار می‌کنی که بیشتر و راحت‌تر سود ببری. مثلا الان به ذهنت رسیده چراغ اتاق عمل بسازی؛ اما وقتی فقط دنبال پول درآوردن باشی، به تو می‌گوید این چراغ را نمی‌خواهد بسازی. چرا بی‌خودی برای خودت دردسر جور می‌کنی؟ بخش‌های ساده‌اش را درست کن؛ بخش‌هایی را که پیچیده‌تر است، بخر و بیا سرِهم کن.  
این مناسبات همیشه دارد به تو تحمیل می‌کند زندگی کردنت چه شکلی باشد؛ حتی کارکردنت چه شکلی باشد.»

«این حرف‌ها شاید شعار به نظر برسد؛ ولی مبنای زندگی کردن همه‌مان همین شعارهاست. مگر وقتی یکی می‌گوید در این مملکت داریم تباه می‌شویم، شعار نمی‌دهد؟ یا می‌گوید در این مملکت به کسی اهمیت نمی‌دهند. این هم یک نوع شعار است؛ شعاری که عمر و استعداد آدم‌ها را تباه می‌کند؛ چون در این شعار تو همیشه منتظری کسی بیاید کشفت کند. کسی بیاید امکانات بدهد، سرمایه بدهد به تو تا کاری راه بیندازی؛ ولی شعار من می‌گوید مهم‌ترین سرمایه خود تویی. خدای توست؛ خدایی که در حال تربیت توست. کاری که می‌کنی، شغلی که راه می‌اندازی هم بخشی از تربیت توست. پس حتما خدا برایت برنامه دارد. خدا برایت جایگاهی در نظر گرفته. تو که راه بیفتی و پا در مسیر بگذاری، به مرور با نشانه‌هایش راه درست را نشانت می‌دهد.»

  همهٔ کتاب این حرفای کلی نیست. کلی تجربهٔ کوچیک و بزرگ و خوندنی توشه. این کلیات بدون اون جزئیات و روایت با بقیهٔ شعارها فرقی ندارن. اما تو بستر روایت معنا پیدا می‌کنن. پشت هر کدوم از این جملات کلی تجربه هست. راوی اینا رو با تمام وجود درک کرده و داره تعریف می‌کنه. همراه شدن باهاش، تجربهٔ پرکشش و آموزنده‌ای بود.

https://khoshi.net/faster-than-hands.html
        

19

          کتابخانه عمومی مجازی
جذاب‌ترین کتابی که در این سبک خوندم! البته حدود ۳ سال پیش.
فوق‌العاده بود. چندماه بعد از مطالعه‌ی این کتاب این تقدیر شیرین رو داشتم که از طرف دانشگاه از این شرکت بازدید داشته باشیم و اونجا رسما روی ابرها سیر می‌کردم. هرچیزی که خونده بودم رو به عینه می‌دیدم و واقعا حیرت‌آور بود! کتاب کاملا بیان واقعیات هست و انگیزه‌ی الکی و بازاری بهتون تزریق نمی‌کنه.

کتاب از ارائه‌ی مهندس نجات‌بخش در یکی از دانشگاه‌ها شروع میشه و در ادامه به نقل زندگی خودشون و کسب و کارهایی که تجربه کردن و تاسیس این شرکت و سبک فعالیت‌ها و چالش‌ها و البته آینده‌ی شیرینی که در ذهن دارن میپردازند.
قصه‌ی زندگی یه مهندس و البته همکارا و خانواده و دوستاشون. مهندس نجات‌بخش در این کتاب از زندگی خانوادگی‌شون و کسب و کارهایی که تجربه کردن میگن تا اینکه چطور شد بهیار صنعت تاسیس شد و به اینجا رسید.

یه بخش کوچیکی رو تعریف می‌کنم:
یکی از دستگاه‌های مورد تعمیر توسط مهندس شتاب‌دهنده‌ی بیمارستانی بود. حالا این عزیزمون چی هست؟ یه طول موج خاص رو متمرکز می‌کنه و میزنه به تومور سرطانی و برای درمان سرطان استفاده میشه. این خطِ اخیر تکنولوژی ساخت دستگاه و زحمات مهندسین رو به باد داد. خیلی تکنولوژی عمیق و پیچیده‌ای داره، هم ساخت دستگاه هم حتی طراحی و ساخت مکانی که این دستگاه در اونجا قرار میگیره. از این سبک دستگاه کلا یکی توی ایران داشتیم (دهه ۷۰ گمانم) که اون هم اهداییِ یه بزرگواری بوده که همسرشون سرطان داشتن و درمان شده بودند. ایشون به شکرانه‌ی این امر یکی از این دستگاه خیلی گرون میخرن و میارن ایران. دستگاهی که خیلی‌ از بیمارا در صف استفاده از اون بودن و خرابی و کمبود این دستگاه عمیقا کادر درمان و بیماران رو اذیت می‌کرده. بلند پروازی‌های مهندس معدل ۱۴ قصه به جایی میرسه که از  ساخت یک تخت بیمارستانی شروع می‌کنن و بعدها می‌رسن به ساخت همین دستگاه و دستگاه‌های دیگه‌ای که تو کتاب می‌خونید.

از اون بازدید مسرت بخش: فضای شرکت در چند طبقه جذابیت خاص خودش رو داشت. میانگین سنی مهندسای اونجا حدود ۲۵ سال بود. اگر سوالی ازشون می‌پرسیدی، کاملا مشخص بود که تو حوزه‌ی خودشون کاملا عمیق و حرفه‌ای هستن حتی با این که سنی نداشتن! برام جالب بود که فقط در بخش فیزیک که معمولا میگن واسه علوم پایه کار نیست، حدود هفتاد نفر مشغول بودن.
کتاب تا حدود سال ۹۵ اطلاعات رو درج کرده و یه سری تجهیزات رو تو کتاب نمی‌خونید اما در حال ساخت هستن. مثلا اواخر کتاب میگن برنامه داریم جتِ چند نفره بسازیم و دو سال پیش که ما بازدید رفتیم در حال ساخت بود، خیلی شیک و مجلسی! که البته اجازه‌ی عکس برداری هم نبود.

راستی برای بچه های زیست و پزشکی و اون سبک تحصیلی به شدت کتاب سلول‌های بهاری رو پیشنهاد می‌کنم. یادداشت تفصیلی رو اونجا بخونید.

در طول هردو کتاب می‌بینید که چقدر سخت کار کردن و چه مشکلاتی داشتن و فائق اومدن و کاملا حس می‌کنید که:
۱.  إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
 ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ، ﺩﺭ ﭘﻲ ﺩﺷﻮﺍﺭﻱ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. 

۲.  فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ
ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻲ ﺳﻨّﺖ ﻣﺎ ﭼﻴﺴﺖ، ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻓﺎﺭﻍ ﺷﺪﻱ، ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﻜﻮﺵ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﺳﺎﺯ. 
(ترجمه المیزان)

        

2