یادداشت لیدی شکس جوان

        عادت دارم به غرق شدن در کتاب ها و نشنیدن و ندیدن وقتی که می خوانم. اما این کتاب لذت غریبی داشت. از آن هایی که دلتنگشان می شوی. از آن هایی که میخندی و گریه می کنی و " کاش تمام نمی شد".
این کتاب همه آن چیزیست که باید باشد. بی کم و کاست. داستان و روایت است اما شاعرانه. تاریخ است اما شاید هم افسانه و خیال‌.
بعد از سال ها با این کتاب دوباره عاشق مرد هایی از جنس میر مهنا و و عبدالله و محمد خورموجی شدم، درحالی که عادت کرده بودم به خواندن از مرد های جذابی که سلطه گرند ولی پرشور و مردانی که به چیزی جز خودشان و آنچه دلشان می خواهد اهمیت نمی دهند. میر مهنا ها اما دلایل بیشتری برای دوست داشته شدن دارند. عادل و میهن پرست و با خدا و آزادند. صبور و مهربان و قاطع. و هزاران صفت دوست داشتی دیگر که در آن دیگران جا نمی شوند.
مثل شوخ طبعیشان شاید. خندیدم. زیاد. برای دیگران هم خواندم که بخندند.
و بجز این ها، داستان همان قدر بر دوش زن ها بود که مرد ها. نمی‌دانم این هم خیال شاعرانه ی آقای ابراهیمی است یا هم میهنانمان در جنوب، آن زمان ها حتی، "زن و مردشان باهم می جنگیدند" و باهم تاریخ می ساختند. 
به هر حال زنان این کتاب، آگاه بودند و زیرک. تیر می انداختند و حاضر جوابی می کردند. در عین حال، معشوق هم بودند. مورد دوست داشتن واقع می شدند و در مقابل عشق می ورزیدند.
و من این زنان و مردان را، با تمام قلبم دوست دارم.
این کتاب را
و میر مهنای قهرمانمان را
و میر مهنا های دیگر تاریخ سرزمینم را

      
412

26

(0/1000)

نظرات

زیبا نوشتید
1

0

متشکرم:) تاثیرات زیبایی کتابه 

1

واجب شد حتما بخونمش
1

0

حتما باید بخونی
باید- 

1

نادرِ زیبا و کتاب‌های زیباترش.

1