ملیکا🌱

ملیکا🌱

بلاگر
@Melika_sm
عضویت

آبان 1403

80 دنبال شده

172 دنبال کننده

                بسم‌الله‌النور.💫

در جست‌وجویِ "زندگی"، لابه‌لایِ صفحاتِ کتاب‌ها...
دانش‌جوی طراحی‌ودوخت.
              
alaa_shop1

یادداشت‌ها

نمایش همه
ملیکا🌱

ملیکا🌱

3 روز پیش

        بسم‌الله.

"ده غلط مشهور درباره‌ی اسرائیل" روایت ده دروغی‌ست که سال‌ها غرب و صهیونیسم، برای روایت دروغین از تاریخ سراسر جنایت خود و سرپوش‌گذاشتن بر ظلم و ستم بی‌حدّ و مرز، به جهانیان ارائه کرده‌اند.
ایلان پاپه، پژوهش‌گری متولّد حیفاست که توانسته تعصّب را کنار بگذارد و روایتی دقیق از جنایت‌های وحشتناک این رژیم به ما نشان دهد.

ده دروغی که در این کتاب به آن‌ها پرداخته می‌شود عبارت‌است از:
۱) فلسطین یک سرزمین خالی بود.
۲) یهودی‌ها مردمی بدون سرزمین بودند.
۳) صهیونیسم همان یهودیت است.
۴) صهیونیسم استعمارگری نیست. 
۵) فلسطینی‌ها در سال ۱۹۴۸ داوطلبانه وطن‌شان را ترک کردند. 
۶) جنگ ژوئن ۱۹۶۷ تنها گزینه و یک انتخاب اجباری بود. 
۷) اسرائیل تنها دموکراسی خاورمیانه است. 
۸) افسانه‌هایی درباره‌ی توافق‌نامه اسلو. 
۹) افسانه‌هایی درباره‌ی غزه.
۱۰) راه‌حل تشکیل دو کشور تنها راه‌حل پیش‌روست.
اگر شما نیز درباره‌ی هر یک از موارد بالا، یا چگونگی شکل‌گیری اسرائیل ابهامی دارید، این کتاب پژوهش‌گونه می‌تواند به شما کمک کند، خصوصاً این‌که توسط نویسنده‌ای "اسرائیلی" نوشته شده.

نکته‌ای را باید متذکر شد و آن این است که کتاب مربوط به سال ۲۰۱۷ است، یعنی قبل از بسیاری از اتفاقات مهم و سرنوشت‌ساز درباره‌ی اسرائیل، حماس، غزه و غرب آسیا.
اکنون اگر کسی اطلاعی هم از تاریخ این درگیری نداشته باشد، با دیدن تصاویر دل‌خراشی که هرروز از غزه منتشر می‌شود می‌فهمد ‌که اوضاع امروز، چگونه است... روایت‌های باورنکردنی از ظلم یک قوم، هجوم سگ وحشی به لبنان، سوریه و ایران و انسان‌هایی که دیگر جان نیستند و به "اعداد"ی تبدیل گشتند که در اخبار فقط تعدادشان را می‌شنویم: امروز ۱۰۰ فلسطینی دیگر در صف غذا به شهادت رسیدند... گویا این ۱۰۰نفر، ۱۰۰۰نفر، ۱۰۰۰۰نفر و... جان نبودند، خانواده نداشتند، زندگی، آرزو، عشق، امید... امروز، همه بر باد رفته...
۱۰۰۰نفری که فقط طی ۱۲روز، در دور و اطراف خودمان به خاک و خون افتادند...
بخوانیدش... دردناک است، خواندن روایت تشکیل کشوری که از اساس، با زور و ظلم بنا شد...
خلاصه‌ی هر ده فصل را هم در گزارش پیشرفت‌هایم یادداشت کرده‌ام، اگر دوست داشتید می‌توانید استفاده کنید.
      

26

ملیکا🌱

ملیکا🌱

6 روز پیش

        بسم‌الله.

"علی از زبان علی" حاصل زحمت و تلاش بسیارِ افرادی‌ست که دغدغه‌ی معرفی علی، این یگانه‌جوان‌مَرد روزگار را داشته‌اند.

این کتاب خلاصه‌ای از یک کتاب طولانی و عربی از زندگانی امیرالمومنین است که محمد محمدیان به‌جهت استفاده عموم، نسخه فارسی و خلاصه‌شده‌اش را نیز تهیه کرده.
نثر کتاب بسیار خوب و روان است، از عبارت‌های ادبی خاصی بهره نمی‌بَرد و مناسب خوانش توسط افراد مختلف جامعه است. من معمولاً کتبی که به زبانی بسیار ساده نگاشته شده باشند و خالی از هرگونه واژه‌پردازی و بازی با کلمات باشند را نمی‌پسندم امّا در این کتاب، چون نویسنده مصرّ بوده است که به تاریخ و کلمات خود حضرت امیر پایبند باشد -و چه خوب پایبندی‌ای- آن‌چنان دخل و تصرفی در متن نکرده.
هرچند، درست است که کتاب از دخل و تصرف نویسنده و خیال‌پردازی و قلم‌فرسایی و چینش کلمات ادبی بی‌بهره است امّا فراموش نکنیم که راوی آن، مردی بی‌نظیر یا کم‌نظیر در فصاحت و بلاغت است که شنیدن/خواندن سخنانش دل را به تلاطم واداشته و اشک، مهمان ناخوانده چشم می‌گردد. آری، کلام سرشاز از حکمت و دانش علی خود بالاتر از هر متن و صنعت ادبی‌ست؛ البته در ترجمه به فارسی به‌ناچار از این زیبایی کاسته شده و چه خوب بود اگر عربی بلد بودم و نسخه اصلی کتاب را مطالعه می‌کردم و آن‌گاه سخنان علی بدون هیچ واسطه‌ای به گوش/چشمم هدیه می‌شد.
"علی از زبان علی" به نَقل و روایت‌هایی که جَسته‌گُریخته از جاهای مختلف شنیده‌ایم و بلدیم، نظم می‌دهد. آن‌ها را در یک سِیرِ تاریخی منظم، با فصل‌بندی‌ها و دسته‌بندی‌های خوب جای می‌دهد تا نگاهی کلّی از زندگانی آن حضرت به‌دست آوریم.

در روزگار ما که خواندن متون تاریخی سخت و خشک، چندان طرفداری ندارد و عموم به کتب رمان و داستان روی آورده‌اند، در این بین بعضی نویسندگان دغدغه‌مند، داستان‌های تاریخی و بعضاً مذهبی را در قالب داستانی گنجانده و با عنصر خیال و وهم خود آن‌را سَر و شکلی تازه می‌دهند. این، حرکتِ خوبی است اگر وهم و خیال بر متن اصلی غلبه نکند و راست با ناراست، مخلوط نگردد؛ امّا من که هم‌زمان هم طرفدار خواندن متون تاریخی مستند و معتبر هستم و مخالف سرسخت تحریف، هم حوصله و سواد کتب تاریخی مرجع را ندارم، تلاش محمد محمدیان برای پایبندی به تاریخ و استفاده از مطالب متقن و نقل منابع، و در عین حال حفظ روند روان داستانی را بسیار می‌ستایم.

امّا محتوای بی‌نظیر کتاب...
روزگاران علی حقاً که روزگاران سختی بوده است. علی می‌فرمود از زمانی که محمّد مبعوث گشت روی آسایش و راحتی را ندیدم! پس همراهان او نیز در هرکجای تاریخ باید با آسایش و راحتی وداع کنند، امّا طبعاً این وداع برای هرکسی ممکن نیست.
اگر ما در اوج راحتی و تن‌پَروری، فقط به نکوهش کوفیان پرداخته و آنان را مذمّت کنیم شاید فقط خود را به تمسخر گرفته‌ایم!
از زمان قبول علی به خلافت، او درگیر سه جنگ سخت و فتنه‌هایی کمرشکن شد. در هر سه جنگ، طرف مقابل کافر و بت‌پرست نبود که تشخیص حق و باطل آشکار و روشن باشد. در جمل، صحابیان نامدار و همسر پیامبر پیمان شکستند، در صفین قرآن‌ها بر سر نیزه رفت و در نهروان، با چهره‌هایی غرق در آثار عبادت روبه‌رو شدند.
فقط کسی می‌توانست -و می‌تواند- از فتنه‌ها سربلند بیرون بیاید که در هر زمان و هر حال، با علی بماند و سفارشات اکید و انبوه قرآن و پیامبر درباره‌ی او را فراموش نکند.
در هر صورت، همین کوفیان مذّمت‌شده، این سه جنگ را گذراندند و در دوتای آن پیروز شدند. بعد از صفّین که حَکَم تعیین شد، قرار بر این بود اگر آنان بر اساس حکم قرآن داوری کردند داوری‌شان پذیرفته باشد در غیر این‌صورت به جنگ بازخواهندگشت. خوارج پذیرش حکمیت را دستاویزی کردند تا روبه‌روی مولا بایستند. امّا زمانی‌که دو حَکَم خیانت ورزیدند و قرار بر جنگ دوباره با معاویه شد، از جنگ با معاویه سَرباز زدند و این‌بار روبه‌روی خود علی ایستادند! لشکری که آماده مقابله‌ی دوباره با معاویه شد، مجبور شد ابتدا خطر خوارج را از پیش رو بردارد و بعد به سراغ معاویه رود، امّا بعد از جنگ نهروان لشکریان با بهانه‌هایی، رویارویی با معاویه را عقب انداختند تا دوران غارات آغاز شود.

دوران غارات حقیقتا تلخ و کمرشکن است و خطبه‌های به‌جامانده از علی نشان از سنگینی این غم بر قلب مولا دارد. پیش از آن‌که لشکریان علی به جنگ با معاویه بروند، او پیش‌دستی کرد و به مناطق تحت تصرف حکومت اسلامی یورش‌ها بُرد و غارات فراوان کرد و حیثیت اسلام و مسلمین را زیر سوال برد. علی بارها از این خفت و ننگ نالید تا کوفیان به خود آیند و در مقابل معاویه حاضر به صف‌آرایی شوند. کوفیان در این دوران بسیار از طرف علی نفرین و مذمت شدند اما با این حال گاهی پس از خطبه‌های فراوان امیرالمومنین، لشکریانی چندهزارنفره از آنان تجهیز و آماده می‌شد و به مقابله با معاویه می‌پرداخت. پس هنگام لَم‌دادن زیر باد کولر زیاد کوفیان را لعن و نفرین نکنیم که آنان سه جنگ را از سر گذرانده و باز هم امیرالمومنین از آنان ایستادگی و جنگ را طلب می‌کرد (که حق بود، که خاصیت مَرد همین است)، اما به‌نظرم خیلی از ما اگر در آن زمان حاضر بودیم حتی در همان سه جنگ هم با بهانه‌های سرما و گرما و زن و بچه و ترس و راحت‌طلبی، علی را تنها می‌گذاشتیم. "دیدم که می‌گم:)" لعن و نفرین کوفیان، داستان لعن‌های زیارت عاشورا نشود که می‌گویند مراقب رفتارتان باشید تا خودتان را آن‌بین لعن نکنید...
در نهایت نیز، لشکری سی‌هزارنفره آماده شده بود تا به جنگ با معاویه رود که آن ملعون دنیا و آخرت دست خود را به جنایتی بزرگ آلود و علی را از همه‌ی ما، گرفت...

در جای‌جای کتاب، رفتار پدرانه و سرشار از حکمت، عشق، اخلاص و جوان‌مردی علی، هویداست...

بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی، یا امیرالمومنین...
      

15

        بسم‌الله.

تشیّع علوی، تشیّع "نه" است، تشیّع صفوی، تشیّع "آری".

🔷️کتاب حاضر با عنوان "تشیّع علوی و تشیّع صفوی" دربرگیرنده‌ی سخن‌رانی سه‌ساعته دکتر شریعتی در سال ۱۳۵۰ است.

🔶️️نمی‌دانم اصطلاح "شیعه صفوی" ابداع خود شریعتی بوده یا از قبل گفته می‌شده، امّا چیزی که او "شیعه صفوی" می‌خواند، کاملا در مقابل "شیعه علوی" و مذهب اعتراض و انقلاب و حرکت است.
در ابتدا او از اصل "نهضت و نظام" آغاز می‌کند، بدین‌معنی که در جامعه نهضتی بر اساس اهداف و ایده‌آل‌هایی ایجاد می‌شود و کم‌کم نهضت به هدف می‌رسد یا بی‌آن‌که به هدف برسد به اوج قدرتش می‌رسد، که ناگهان می‌ایستد و متوقّف می‌شود، حالت انقلابی‌اش را از دست می‌دهد و محافظه‌کار می‌شود؛ این اتّفاقی‌ست که برای تشیّع افتاد، دوره اول شیعه تا اوائل صفویه دوره نهضت و حرکت شیعه است، در آن زمان شیعه اقلیتی محکوم و بی‌قدرت بود امّا از زمان صفویه تاکنون، شیعه‌ی حرکت تبدیل شده به شیعه‌ی نظام.

🔷️شریعتی صفویه را در مقابل دولت عثمانی قرارمی‌دهد و معتقد است اگرچه دولت عثمانی هم نمونه‌ای از تسنّن اموی (در مقابل تسنّن محمّدی) بود امّا به‌هرصورت قدرتی بود که مقابل استعمار غرب ایستاده بود. امّا صفویه می‌آید و به‌جای اتّحاد با جهان اسلام، به دامن‌زدن به اختلافات شیعه‌ و سنّی روی می‌آورد و باعث تضعیف عثمانی می‌شود.

🔶️دکتر با همان عادت رُک‌گویی همیشگی‌اش، افرادی مثل علامه عسکری و علامه مجلسی را سخت مورد عتاب قرارداده و آنان را "روحانیت صفوی" می‌خواند، در مقابلِ افرادی نظیر کاشف‌الغطاء، سیدشرف‌الدین، آیت‌الله بروجردی و شیخ شلتوت رئیس الازهر که در زمینه تقریب مذاهب و وحدت فعالیّت می کردند.
روایاتی از بحارِ علامه مجلسی می‌آورد و آن‌ها را نقد می‌کند به‌خصوص نقل ازدواج امام‌حسین با دختر یزدگرد که حاصل آن ازدواج، امام سجّاد بوده است. او این داستان را زائیده‌ی ذهن روحانیون حکومتی می‌داند که دنبال پیوندی بین "سلطنت" و "امامت" هستند و در این‌صورت همه فضایل اهل‌بیت بین بنی‌هاشم و تبار یزدگرد و "سلطنت" تقسیم می‌شود.
مقدّمه "زادالمعاد" علامه مجلسی را نقد می‌کند که در آن، علامه چندین خط به مدح و منقبت شاه سلطان حسین پرداخته است.

🔷️او می گوید دستگاه تبلیغی صفوی ناچار بود تشیّع را حفظ کند تا تکیه‌گاهی برای رژیم خود در میان توده بسازد، امّا آن‌را طوری مسخ کند که علی باشد امّا آگاهی و آزادی و عدالت را الهام نکند، کربلا باشد امّا به‌خواب کند و سرگرمی آورد و اشکالی برای کسی ایجاد نکند!
تشیّع علوی نمی‌تواند برای رژیم وارث خسرو و قیصر و زاده تضاد طبقاتی تکیه‌گاه باشد، پس باید آن‌را از متن جامعه کنار زد و مردم را به درون‌گرایی‌های زاهدانه و عرفان‌گونه کشانید.
نقلِ مدح و ثنا و شعر و تجلیل و تقدیس و نقل مناقب و خصوصیات غیبی جسم و لحظه تولد و دم مرگ از امامان فراوان است امّا هیچ‌کس نباید بفهمد که امام چه‌کرد؟ رسالت "امامت" خویش را چگونه انجام داد؟ هرسال همه در شهادت امام‌جواد می‌گریند امّا کسی نپرسیده است که چرا امام‌جواد را شهید کرده‌اند؟

🔶️برای نفی تشیّع به‌وسیله تشیّع، دو فرمول لازم است: امام در آسمان، شریکِ خدا و در زمین، اجیرِ خلیفه.
سپس برای بخش اوّل روایاتی از بحار و جواهر‌الولایه می‌آورد که غلوآمیز است و گاهی تحقیر انبیاء برای بالابردن ائمه؛
و برای بخش دوّم روایاتی از مواجهه منفعلانه امامان در برابر حکّام زمان خود و حتّی گاهی تسلیم و سازش با آن‌ها. 

🔷️او در ادامه خیلی از مناسک شیعی که امروز در روضه‌ها و مراسمات اجرا می‌شود را تقلیدی از مراسم مسیحیت می‌داند که "وزیر امور روضه‌خوانی" صفویه آن‌ سنّت‌ها را از مراسمات مذهبی مسیحیت وارد ایران کرد: تعزیه‌گردانی، شبیه‌سازی نعش و علم و زنجیرزنی و تیغ‌زنی و موزیک و سنج و سینه‌زنی و نوحه‌های دسته‌جمعی که یادآور "کر"های کلیساست و جریده‌ای که از نظر شکل همان صلیب است و...

🔶️دکتر در پایان، مفاهیم اساسی شیعه را در هر دو نوع تفکّر، شیعه صفوی و شیعه علوی بیان می‌کند، مفاهیمی مثل عترت، عصمت، وصایت، ولایت، تقیه، غیبت، انتظار و...

📍این کتاب را حین جنگِ ایران و اسرائیل مطالعه کردم و نکته‌ای که برایم جالب بود، این‌که ۵۴ سال پیش دکتر خطر تفرقه‌افکنی را گوشزد کرده در مقابل صهیونیسم که دارد جهان اسلام را تهدید می‌کند، او هرگونه تفرقه‌ای بین شیعه و سنّی را موفقیّتی برای اسرائیل می‌داند که ما را به جان یک‌دیگر انداخته و با خیال راحت پیش‌روی می‌کند. فارغ از این‌که قضیّه از ۵۴ سال پیش تاکنون هنوز همان است و هنوز اسرائیل دنبال تفرقه‌افکنی است، این‌ است که حکّام بی‌غیرت عرب که تا ایران به پایگاه آمریکایی در قطر حمله کرد درنگ نکرده و ایران را محکوم کردند، اگر لااقل به همین اندازه در برابر خطر اسرائیل در طی همه‌ی این سال‌ها ایستاده بودند و از مسلمانان ایران و غزه و لبنان و... حمایت کرده بودند، شاید آن سفّاکِ کودک‌کش امروز این‌گونه جرئت نمی‌کرد در مملکت ما زن و بچّه بزند و دسته‌دسته فرماندهان‌مان را ترور کند.

📍نکته بعدی این‌که من درباره‌ی حکومت صفویه و علامه مجلسی و... مطالعه‌ای نداشته‌ام که صحبت‌های دکتر را تایید یا رد کنم، امّا متاسفم که ردّپای تشیّع صفویه را، در تشیعِ جمهوری‌اسلامی نیز می‌بینم.
می‌توان تشیّع علوی را همان "انقلاب اسلامی" و تشیّع صفوی را "جمهوری اسلامی" نامید. آن شور و انقلاب و اعتراضِ انقلاب اسلامی اکنون تبدیل شده به محافظه‌کاریِ جمهوری‌اسلامی، یا نهایت این است که تمام توجّهات و مفاهیم‌ مبارزه با ظلم و عدالت‌خواهی در باب مقابله با استکبار خارجی و آمریکا و اسرائیل مصرف می‌شود و کسی از داخل آن را به خود نمی‌گیرد!
اکنون محرّم نزدیک است. الآن باید در دلِ مفسدان داخلی و دزدانِ بیت‌المال، هول و هراس بیفتد که این ماه، ماهِ مبارزه با ظلم است. این جمعیت عظیم که در مجالس شرکت می‌کنند حتماً از روضه‌ها درسی خواهندگرفت و آن مسئول را بابت عمل‌کردش مواخذه خواهندکرد. حتماً نخواهندگذاشت که این‌بار سفرهای لاکچری به شمال و جنوب برود و حقوق‌های نجومی بگیرد و فرزندانش را به آمریکا و اروپا بفرستد.
امّا این‌گونه نیست.
بدون تعارف، بخش زیادی از شرکت‌کنندگان در مراسمات صرفاً برای وقت‌گذرانی، گرفتن نذری، دیدن دَر و همسایه و عوض‌کردن حال و هوایی شرکت می‌کنند!
بخشی در مراسمات شرکت می‌کنند و اشکی جاری می‌شود امّا به قول دکتر برای دست‌بُردن در ترازوی عدل خدا و این‌که همه‌ی کم‌کاری‌های یک‌سال‌شان را با یک قطره اشک جبران کنند و از زیر بار مسئولیت دَربروند به بهانه این‌که محبّ امام‌حسین هستند پس خیال‌شان از قبر و قیامت و حساب و کتاب راحت است...
بخشی دیگر به‌دنبال شور و هیجان و خالی‌کردن خود هستند، رونق مداحی‌های شور و دستگاه‌های عریض و طویل و زیرصداهای هیجان‌آور و شورآفرین و متاسفانه رونق اشعار غلوآمیز و بعضاً مشرکانه و کفرآمیز معمولا به همین هدف است.
بخشی دیگر واقعاً هدف مخلصانه دارند، واقعاً دل‌شان برای امام‌حسین می‌تپد و اشک می‌ریزند.
همه‌ی این‌ها هست. می‌دانم همانی‌که حتّی برای وقت‌گذرانی به روضه می‌آید، چه خوب که لااقل وقتش را در روضه و هیئت بگذراند. چه هیئت‌ها که افراد را عوض کرد و چه محرّم‌ها که انسان ساخت. حتّی همانی‌که برای گرفتن نذری می‌آید چه خوب است که لااقل یک وعده غذایی خود را به نام امام‌حسین متبرّک کرده است.
امّا این، نگاهِ حداقلی است.
روضه‌ها و نه فقط در محرّم، که در کلّ سال مراسماتی که برگزار می‌شود، ظرفیتی خیلی بالاتر از این می‌توانند داشته باشند. این جمع کثیر که بدون دردسر و بدون فراخوان و اطلاع‌رسانی خاصی خودشان با پای خودشان به مجلس می‌آیند را می‌توان خیلی بهتر هدایت کرد و از آن‌ها به‌راستی "انسان" ساخت.
محرّم و صفرها می‌آیند و می‌روند بدون این‌که تغییر خاصی چه در شخص ما و چه در جامعه‌ی ما اتّفاق بیفتد. امسال به‌دلیل شرایط پیش‌آمده، حتماً شعارهای علیه آمریکا و اسرائیل در هیئت‌ها بیش‌تر خواهدشد، خیلی هم خوب است. امّا با این‌که مبارزه با ظلم را فقط در دشمن خارجی دیدیم، در همین هم چندان موفّق نبوده‌ایم.
در کانال‌های بچّه‌های حزب‌اللهی هم حتّی توئیت‌های ترامپ بیش از سخنان رهبر انقلاب دست‌به‌دست می‌شد.
این چندروز هرجا که بحثی بود و درنهایت می‌شنیدم که هم‌وطنانم اسرائیل را مقصّر می‌دانند و او را محکوم می‌کنند، خوش‌حال می‌شدم که چه‌خوب که اگرچه بهای سنگینی دادیم امّا لااقل متوجه شدیم که اسرائیل دوست ما نبود، بعد با خودم فکر می‌کردم خوشِ چه حالی؟:) مگر فهمیدن این بدیهیات انقدر سخت است که بابتش خوش‌حال باشم؟
سال‌ها ندای مزخرف نه غزه نه لبنان سر داده شد و ما در هیئت‌ها نتوانستیم این را تبیین کنیم که اگر آن‌جا را از دست بدهیم، صدای پهپاد و موشک را با گوش خودت خواهی‌شنید، که شنید...

نمی‌دانم. 
خیر است ان‌شاءالله.

پ‌ن: عکس مربوط به مقبره شاه عباس اول صفوی است. همین چند روز پیش تشییع یکی از شهدای جنگ‌ با اسرائیل در زیارت حبیب‌موسی بود و این مقبره را دیدم. عکسش را گرفتم چون هم‌زمانی خوانش این کتاب و دیدن مقبره یکی از شاهان صفوی برایم جالب بود...
      

26

        بسم‌الله.

"بی‌کتابی" کتاب کوچه و بازار نیست.‌ سنگین است با نثری سنگین‌تر. حرف برای گفتن دارد و شما را با خود همراه خواهدکرد.

میرزایعقوب خاصه‌فروش شخصیت اصلی کتاب است که مردی قاجاری است و آنتیک‌خَر. در خرید‌وفروش کتاب و نسخه‌های خطی و نفیس هم دستی بر آتش دارد و در این بین با افرادی مثل خودش ارتباط می‌گیرد.
شخصیت اصلی‌، مثبت نیست. دغل‌باز و دورو و ریاکار است. خیلی از شخصیت‌های دیگر کتاب هم همین‌گونه‌اند، از قزّاق و نوکر و کلفت بگیر تا کتاب‌دارِ شاه. اکثریت مانند کفتاری به‌دنبال بلعیدن پول و سود بیشتر هستند.
نویسنده در حین تعریف ماجرای میرزایعقوب، ماجرای به‌توپ بستن مجلس و حضور روس‌ها و قتل ناصرالدین‌شاه را هم در داستان گنجانده است، پس کتاب نگاهی به تاریخ دردمَند این مملکت نیز دارد و هم‌چنین با نقل داستان‌هایی از ضحّاک، افسانه هم برای‌مان می‌گوید، ضحّاکی که شاید خودمان باشیم، با همان مارها در شانه‌ها...

نثر کتاب ادبی و سخت‌خوان است و پُر از کلماتی که نشنیده‌ایم و معنی‌شان را بلد نیستیم، ولی متن را برایمان نامفهوم نمی‌کنند حتی برای منی که حوصله لغت‌نامه و جست‌وجو در گوشی حین مطالعه ندارم و اگر معنی لغتی را نمی‌دانستم، خب نمی‌دانستم دیگر!
آقای نویسنده در نقل موقعیت‌های خاک‌برسری کم نگذاشته‌اند و با جزئیات مفصل برای‌مان تعریف می‌کنند که میرزایقعوب چطور کلفت‌هایش را دید می‌زند، آن‌یکی چه غلطی کرده و قس‌علی‌هذا... فحش و بدوبیراه هم کم در کتاب نیست. فلذا به‌دست نوجوانان‌تان ندهیدش.

"بی‌کتابی" تلخ است، سخت است، تو گویی بی‌کفایتی تاریخ ایران را در قالب این کتاب جا داده‌اند. برای‌مان به‌وضوح به‌توپ بستن مجلس را به‌تصویر می‌کشد و صدای تک‌تک توپ‌های آوارشده بر سر مجلس را در گوشت می‌آویزد. حضور بیگانگان و روس‌ها را طوری به رُخت می‌کشد که همین‌الآن هم ببینی‌شان. شکنجه‌های مشرو‌طه‌خواهان را برایت ریز‌به‌ریز توصیف می‌کند تا حدی‌که خودت را در میان دو طناب ببینی که هر سر طناب را یک قزاق وحشی گرفته و دارند از دو طرف می‌کِشندت و هر لحظه می‌گویی الان است که زبانم از دهانم پرت شود بیرون... گویی پنج‌شش قاتل جنایت‌کار همین‌حال تویِ مشروطه‌خواه را کنج دیوار تنها و غریب گیر آورده‌اند و سرت را می‌بُرند و در دامن خودت پرت می‌کنند و تو با دست‌هایت، سر خودت را گرفته‌ای و هنوز از چشم‌های آن سر به سفاکان خیره‌شده‌ای...
و... غارت کتاب‌ها... کتاب‌ها... آه و افسوس از تاریخ... از مسئولان نالایق همه تاریخ... آه و افسوس از پول‌پرستی... از مقام‌پرستی... یارو جلوی چشم تو کیلوکیلو کتاب‌های ارزشمند و گران‌سنگ و نفیس را به ثمنی قلیل، به مفت‌خورهای انگلیس و روس می‌دهد... انگار نخودچی کشمش است... حتی نخودچی کشمش هم بود، نباید انقدر راحت... مثلا او بیگانه است، حالی‌اَت می‌شود که آن مردک قلمبه کاردار فلان سفارت یا سفیر آن یکی کشور غارت‌گر این کتاب را می‌برند و در موزه‌های کثافت‌شان که از تاریخ و فرهنگ ما پُر شده می‌گذارند و سالیان سال پُزش را می‌دهند؟
آن یکی بی‌عرضه که کتاب‌دار کتاب‌خانه شاه بی‌عرضه‌تر از خودش است، ورقه‌ورقه کتاب را -انگار که تخمه بخوری و پوستش را تُف کنی- به ته حوض می‌ریزد که ماموران از دزدی‌اش بو نبرند... در این کتاب سر بی‌شرفی جنگ است... با خود فکر می‌کنی آیا این قزاق وحشی خون‌ریز که خون‌ریزی‌های خودش و قاتلان دیگر را با جزئیات شرح می‌دهد بی‌شرف‌تر است یا لسان‌الدوله یا میرزایعقوب یا...

تلخ است... "بی‌کتابی"، کتاب‌نخواندن، غارت، ارزش نداشتن علم تلخ است... تلخ است که بچه‌ها به کتاب‌های درسی‌شان انقدر بی‌علاقه‌اند که بعد از پایان سال جشن پاره‌کردن‌شان را می‌گیرند... تلخ است که جان درخت‌ها برای کسی مهم نیست و هر مزخرفی به دستش بیاید به‌عنوان کتاب بلغور می‌کند به مردم... تلخ است که کتبی که در طول تاریخ برای نوشتن و حفظ‌شان خون دل‌ها خورده‌شده و چه علمایی که چندین شبانه‌روز خواب و خوراک نداشته‌اند به پاسِ نوشتن‌شان، این‌گونه بین ما مهجور است... تلخ است... تلخ...
      

49

        بسم‌الله. 

با خواندن این کتاب احتمالا اتفاق خاصی برایتان نمی‌افتد. این هم می‌رود کنار خیلی از کتب دفاع مقدسی که خوانده‌ایم، بدون نکته‌ای خاص، نثری ادبی و زیبا و فراز و فرودی آن‌چنانی. نهایت خلاقیت این است که به‌جای این‌که از ابتدای زندگی شروع به روایت‌گری کنند، از آخر به اول برمی‌گردند. بعد هم نثری بسیار ساده و در حد صحبت‌های عادی هرروزه‌مان، در نهایت هم چند عکس از شهید و خانواده‌اش و تمام. این‌طور کتب را بعضی دبستانی‌ها هم بعد از فراگیری خواندن و نوشتن، می‌توانند بخوانند/بنویسند.
بعید می‌دانم کسی بعد از خواندن این‌طور کتاب‌ها تغییر خاصی کند. قرار هم نیست کسی صرفا با خواندن تغییری بکند و وظیفه نویسنده این نیست. نکات خوب در زندگی شهدا فراوان است اما ما اکثریت‌مان آن‌ها را بلدیم. یعنی در دانستن لنگ نمی‌زنیم، کُمیت‌مان در "عمل" لنگ می‌زند... البته به‌نظرم هرکتابی بعد از خوندن تاثیرش -مثبت یا منفی- را بر ما خواهدگذاشت، این کتاب‌ها هم همین‌طور. ولی با انبوه کتب شهدایی و دفاع مقدسی خواندن کسی به بهشت نرفته، یکی را بخوان و عمل کن...

من هم این کتاب را بعد از مدتی دوری از فضای دفاع مقدس با این نیّات نخواندم.
خواندم که فقط حالم بهتر شود. خواندم که از قهرمانی واقعی بخوانم. خواندم که یک "انسان" را در انبوه انسان‌نماها ببینم، و دیدم.

خدا رحمت کرده علی‌آقا چیت‌سازیان و برادر شهیدش و پدر و مادر مرحومش را، خدا ما را رحمت کند...
      

24

        بسم‌الله.

خوشم آمد! سفرنامه‌ی جلال است به سرزمین وحی، سالِ ۴۳! سفرنامه‌ای که همه‌چیز دارد، چیزهای به‌دردنخور و اطلاعات مزخرف و آمارهای الکی، چیزهای به‌دردبخور و حرف حساب، انتقاد به حکومت سعودی و ارائه راه‌حل برای حل مشکلات حج، تحلیل‌های مشابه غرب‌زدگی، شرح جزئیات دقیق از مکان‌ها و آدم‌ها و اقوام مختلف حاضر در حج، چشم‌چرانی‌های جلال!، احوالات عارفانه که اوجش همان جمله‌ی ماندگار "و دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده است و نه کسی و به میعادی" است، انتقاد از مذهبی‌ها و وعاظ و مداحان، سرک کشیدن به این‌ور و آن‌ور و پرس‌وجو و گفت‌وگو با مردم دیگر...

نثر جلال مثل همیشه است. جملات کوتاه و بعضا بدون فعل و اصطلاحا شلّاقی:) تند و تیز و بی‌اعصاب و رک. خود را سانسور نکرده و از بی‌نمازی خود گفته و از هیزی خود و دیدزدن زنان و دختران حتی در آن مکان معنوی. همان پایان‌بندیِ مخصوص خود در جملاتش را نیز دارد، که بعد از کلی حرف‌زدن می‌گوید: و از این قبیل مزخرفات، از این‌جور اداها، قرتی‌بازی‌ها:)، از این دروغ‌ها، از همان نوع اباطیل و الخ:)

گویند که در ابتدای امر این کتاب، عنوان "گذاری به بدویت-بدویت موتوریزه" را داشته اما بعد جلال آن‌را به عنوانِ کنونی "خسی در میقات" نام‌گذاری کرده و بخش‌هایی از متنِ اصلی را حذف کرده است، بخش‌هایی که گفته می‌شود بیشتر ضد دینی و مطالبی اصطلاحا بودار بوده‌اند... آقای محمدحسین دانایی که خواهرزاده جلال هستند، در کتابی با عنوان "راز حج جلال" به اصل و فرع و مطالب منتشرنشده خسی در میقات پرداخته‌اند و عکسی که گذاشته‌ام را انگار از همین کتاب برداشته‌اند، تصاویری‌ست که گویا جلال از مکان‌های مختلف نقاشی کرده است؛ تصویرِ بالا منظره مدینه است.

در این کتاب نه جلال معنویِ معنوی است نه مادیِ مادی. گاه از در و دیوار و وضعیت مستراح و فاضلاب و گند و کثافت آن‌جا غرغر می‌کند، گاهی هم احوالاتی به او دست می‌دهد و جملاتی را می‌گوید که لبخند بر لب خواهدنشاند. گاهی به خودپرستی و دنیازدگی و مصرف‌گرایی هم‌سفران انتقاد می‌کند و گاه خودش رفتارهایی ناشایست دارد.
خلاصه این‌که سفرِ آدمی مثل جلال به حج، با آن پیشینه و عضویت در حزب توده و افکار کمونیستی و خانواده‌ای مذهبی و درونی پر از سوال قاعدتا باید جالب می‌شد، که شد.
فاتحه‌ای نثار حاجی جلال بفرمایید:)
      

32

        بسم‌الله.

کتاب را در یک کلمه خلاصه می‌کنم: سوگ.

زخمِ داوود، روایتی داستانی و بسیار روان و با زبانی ساده از سالیان ابتدایی اشغال فلسطین تا حدود بیست سال پیش است. روایتی از مردمی که زندگی می‌کردند، عاشق می‌شدند، ازدواج می‌کردند و بچه‌ به‌دنیا می‌آوردند، درس می‌خواندند، صدای جیغ و خنده بچه‌ها در کوچه‌پس‌کوچه‌ها می‌پیچید و منتظر فصل برداشت زیتون بودند اما گرفتار قومی ظالم می‌شوند که به ناگاه، همه‌ی زندگی‌شان، همه یادگاری‌شان، همه اصالت‌شان و دست‌رنج اجدادشان را به تاراج می‌برد. قومی ظالم که تاریخ کم‌تر همانند آنان را به خود دیده است.

زخمِ داوود داستان افرادی از نسل‌های مختلفِ خانواده‌ی ابوالحجا است، جدّا یحیی، پسرش حسن و بعد فرزندان حسن، یوسف، امل و اسماعیل. خانواده‌ای که قربانی بی‌رحمی جنگ می‌شوند و بارها و بارها از هم می‌پاشند و عزیزان‌شان را از دست می‌دهند یا زنده می‌مانند و آرزوی مرگ می‌کنند.
روایت نویسنده از سوگ و ازدست‌دادن، اردوگاه‌های جِنین و صبرا و شتیلا و عشق‌های جاری زیر آوارهای روی‌ِهم‌رفته بسیار زیبا و البتّه دردناک است.

یک‌ستاره کم شد به‌دلیل سادگیِ بیش‌ازحد متن و تقریبا ادبی‌نبودن آن، که شاید بستگی به مترجم داشته باشد؛ و نکته‌‌ای که در دیگر نظرات هم بدان اشاره شده:
این کتاب، تحتِ‌تاثیر افکار و زندگی آمریکایی خانم سوزان ابوالهوا است. به‌آن‌شدتی که انتظار می‌رود، جنگ و اشغال و اسرائیل و مهم‌تر، آمریکا را محکوم نمی‌کند و بیشتر از زاویه احساسات به قضیه می‌نگرد.
به‌نظرم اگر کسی حقیقتاً دلش برای فلسطین بتپد، با این‌همه پشتیبانی آمریکا از اسرائیل هرگز نمی‌تواند گرین‌کارت آمریکا را گرفته و خدماتش را به این کشور ارائه دهد. همان‌طور که اگر کسی واقعاً ایرانی باشد و این کشور را دوست بدارد، نمی‌تواند قبله‌ی آمالش را کشوری قراردهد که خود و خانواده و عزیزانش سال‌ها زیر فشار تحریم‌های مستبدانه آن مملکت، روزگار گذرانیده‌اند.

تلخ این است که داستانِ کتاب حدود سال ۲۰۰۳ به پایان می‌رسد اما داستانِ فلسطین و اسرائیل هنوز به پایان نرسیده و این‌روزها که خبرهای بسیار تلخ از کم‌بود شدید موادغذایی و امکانات بهداشتی و کشتارهای افسارگسیخته سگِ هار به گوش می‌رسد، هنوز جهان (اعم از سازمان ملل و حقوقِ بی‌بشر! و رهبران عرب و حتی بعضی از گروه‌های محور مقاومت...) اقدام به‌واقع موثر و کارآمدی را نکرده است...
      

26

        بسم‌الله.

این کتاب، یادداشت‌های زنی به‌نام عالیه‌خانم شیرازی است که از کرمان، بی‌همسر، شروع به سفر می‌کند و به مکه و سپس عراق و زیارت ائمه رفته و به طهران می‌آید و در اندرون ناصرالدین‌شاه رفت‌وآمد داشته.

خلاصه بگویم: خوب نبود! این‌که صرفا یک زنی در دوره قاجار موفق به سفر رفتن آن‌هم با این‌همه سختی شده و از قضا خواندن‌نوشتن هم می‌دانسته و وقایع را ثبت و ضبط می‌کرده و از قضاتَر! با اعیان و شاه‌زادگان دربار نشست‌وبرخاست داشته و از شاه مشاهداتی دارد و حتی به خانه میرزای شیرازی هم وارد می‌شود، شاید عناوین دهان‌پُرکنی باشد اما خالی از محتوا بود.

عالیه‌خانم نمونه کامل یک زنِ معمولی و از نوع عوام است (حتی اگر به دربار راه داشته باشد) آن‌هم در دوره قاجار؛ پس خواندن و دانستن احوالیات یک زن معمولی و زندگی بی‌مصرفش و رفت‌وآمدهای از سرِ وقت‌پُرکردن، دردی از ما دوا نمی‌کند. بخش زیادی از کتاب به روزنوشت‌های مزخرف و فاقد محتوا می‌گذرد: امروز حمام بودم، رفتم خانه چی‌چی‌الدوله یا چی‌چی‌السلطنه:)، آن‌یکی غر زد چرا به خانه ما نمی‌آیی، امروز بی‌حال بودم و در خانه، فلانی تب کرد و چندبار قِی کرد، آن‌یکی عروس را نپسندیدم، جهاز آن‌یکی فلان تکه‌ها را داشت، آن‌یکی عروس را با چه وضع و احوالی روانه خانه شوهر کردیم و الی آخر...
یا بخشی دیگر در حال حواله‌ی ناله و نفرین و فحش به عرب‌ها یا قاطرچی‌ها یا بخت خودش یا گرما و سرمای هواست:)
حتی قسمت‌هایی که به مکه و مدینه و حرم‌های مقدس مشرف شده را تقریبا به‌سرعت می‌گذرد و در عوض به ذکر جزئیات مزخرف و غیرضروری می‌پردازد، کما این‌که همان سفر حجّش هم از روی ادای دِین و انجام واجب است و حال‌وهوای خاصی را به ما منتقل نمی‌کند چون خودش اساسا حال‌وهوای خاصی نداشته که منتقل کند:)

کتاب به ما اطلاعات خاصی درباره‌ی قاجار و ناصرالدین‌شاه هم نمی‌دهد، زن‌بارگی و عیاشی و حماقت و اهل بزم و مطرب‌بودن ناصرالدین‌شاه که بر کسی پوشیده نیست؛ این کتاب هم همان‌ها را می‌گوید، با تاکید بیشتر روی بزک‌کردن فلان عروس و وضعیت فلان زن شاه و فلان عروس چندتا کالسکه و سرباز و تفنگ‌چی همراهش بود و امروز در تدارک شیرینی‌پختن برای عروسی بودیم و فردا رفتیم بازار جهاز بخریم و پس‌فردا هم دنبال آن یکی عروس و... اعصاب ما را از پَرت‌بودن دربار از وضعیت رعیت و مردم بی‌چاره بیش از پیش خُرد می‌کند:) 

و همین، نخوانید. حیف وقت است، اما عالیه‌خانم را به فاتحه‌ای مهمان کنید.
      

28

        بسم‌الله.

کتاب تاریخِ تمدن برگرفته از درسی به‌همین عنوان، تدریس‌شده توسط استاد علی شریعتی در دانشگاه فردوسی مشهد است که دانشجویانش آن‌را ضبط و از نوار پیاده‌کرده‌اند. پس کتاب خیلی مناسب عموم نیست و کمی نیاز به علاقه و آگاهی در زمینه تاریخ و جامعه‌شناسی دارد.

شریعتی ابتدا به تعریف تمدن می‌پردازد: تمدن مجموعه ساخته‌ها و اندوخته‌های معنوی و مادی جامعه انسانی است. و سپس عوامل ایجاد تمدن را برمی‌شمارد: محیط جغرافیایی_ عوامل نژادی_ غریزه انسان که موجودی تمدن‌ساز است_ اراده و آفرینندگی انسان.
در دو جامعه تمدن به‌وجود نیامده: جایی‌که زمین خشک و غیرقابل زیست بوده_ جایی‌که طبیعت برکت فراوان داشته بنابراین نه کسی با کسی می‌جنگیده نه با طبیعت. پس جنگ با طبیعت نامساعد تمدن را به‌وجود می‌آورد.
سپس او تمییزی بین تمدن و فرهنگ قائل می‌شود و تعریفش از تمدن را تصحیح می‌کند: تمدن مجموعه اندوخته‌ها و ساخته‌های مادی و معنوی در  تاریخ انسان است؛ و فرهنگ مجموعه اندوخته‌ها و ساخته‌های مادی و معنوی در یک قوم یا نژاد خاص، پس نمی‌توانیم بگوییم تمدن اسلام یا مسیحیت یا غرب بلکه باید گفت تمدن قرن ۵ یا ۱۸، چون تمدن انتسابش به یک نژاد خاص نیست بلکه مربوط به بشریت است اما فرهنگ، خاص یک قوم است.
اما آیا محیط جغرافیایی در تمدن موثر است؟ مکتب اصالت طبیعت یا ناتورالیسم به ما چه می‌گوید؟ تائوئیسم و ناتورالیسم که زیربنایش تائوئیسم است وظیفه انسان را یک چیز معین می‌کند: انطباق اراده انسان بر اراده طبیعت و قرارگرفتن در مسیر طبیعت. پس صنعت و شهرنشینی و تمدن، فضولی آدمی است در برابر طبیعت!
شریعتی باز هم تعریفی که از تمدن داده را تصحیح می‌کند و می‌گوید: تمدن را از طرز فکر و بینش و درجه احساس مسئولیت و جهان‌بینی افراد می‌شود فهمید هرچند که سبک زندگی‌ مادی‌اش پایین باشد، از این جهت حتی مثلا سیاهان گینه از پرتقالی‌ها متمدن‌ترند. تمدن یک مسئله انتقالی نیست بلکه یک خودجوشی خودآگاهانه است که باید جامعه را به آن مرحله بالا برد. در نهایت باید "انسان را تغییر داد نه‌این‌که وسائل زندگی‌اش را مدرن کرد."

در فصل دوم شریعتی درباره تزهای مختلف در فلسفه تاریخ تمدن‌ها سخن به میان می‌آورد:
۱) تعریف عامل تام، اقوی و متعدد: عده‌ای از فلاسفه به عامل تام معتقدند و و تنها یک عامل را باعث تغییر تمدن یا ایجاد تمدن می‌دانند، عده ای به عامل اقوی معتقدند یعنی تنها به یک عامل معتقد نیستند بلکه عوامل مختلف را در ایجاد تمدن موثر می‌دانند اما یک عامل قوی‌تر است و عده‌ای به عوامل متعدد که در آن اقوی وجود ندارد معتقدند.
۲) مسئله قرارداد و غریزه: این‌ها همان عامل تام هستند، بعضی معتقدند که قوانین حاکم بر اجتماع "قرارداد" بین انسان‌هاست یا بعضی می‌گویند قرارداد نه، بلکه همه‌چیز روی غریزه شکل گرفت و این تصمیم علت همه‌چیز شد.
۳) مسئله تدافع و تهاجم: همه تمدن‌ها زاده شده‌اند، رشد کرده‌اند و در مرحله اوج خود در حال تهاجم‌اند، کم‌کم احساس ضعف می‌کنند و وارد حالت تکاملی می‌شوند.
۴) اصل مهاجرت: در قرآن کلمه هاجروا بعد از آمنوا و پیش از جاهدوا آمده، یعنی اول ایمان به ایدئولوژی، بعد تکلیف مهاجرت است و سپس مبارزه‌. پس به محض این‌که گروهی ایمان تازه‌ای پیدا می‌کند به‌سادگی می‌تواند نابود شود و ناچارا وظیفه‌اش مهاجرت است‌.
مهاجرت چند نوع است: مهاجرت متعهد (هجرت از محیط فاسد برای بازگشت پیروزمندانه به همان محیط فاسد)_ مهاجرت آزاد (شرایط بازگشت‌ پیروزمندانه نیست ولی برای حفظ ایمان باید مهاجرت کرد)_ مهاجرت علمی (در قرآن حتی به مورخ دستور به مهاجرت داده شده)_ مهاجرت اقتصادی (اروپاییان زمانی به رشد اقتصادی رسیدند که وارد آسیا و آمریکا و آفریقا شدند)_ مهاجرت روانی و انسانی (هجرت انسان در درونش از آن‌چه هست به آن‌چه باید باشد).
۵) نوسان دائمی در دو قطب متناقض تمدن‌ها و فرهنگ‌ها
۶) مسئله جغرافیا و نژاد: به‌طور کلی عامل جغرافیا و نژاد، عامل اساسی تمدن‌ساز نیست در عین حال‌ که موثر است، به‌میزانی که انسان ضعیف‌تر است عامل جغرافیا و نژاد بر او مسلط‌تر است و به‌میزانی که انسان قوی می‌شود از جبر جغرافیایی کاسته می‌شود.
۷) نژادپرستی: در گذشته سیاست‌مداران و قلدران از برتری نژادی خود بر دیگران سخن می‌گفتند اما امروزه طبیب و فیزیولوژیست تز برتری نژاد سفید بر همه نژادها را می‌دهد!
سپس شریعتی به منشاء‌های تمدن می‌پردازد که به دسته‌بندی‌های مختلف تقسیم شده اما چیزی که خودش بدان معتقد است سرچشمه‌گرفتن تمام تمدن‌ها از یک نقطه واحد و وحدت نژادی است.
۸) اصل مبارزه با طبیعت: افرادی که شرایط طبیعی دشواری برای زندگی داشته‌اند نیرومندتر و متمدن‌تر شده‌اند. البته همه‌جا صرفا شرایط نامساعد کافی نبوده تا انسان را به تفکر و تسلط وا دارد.
۹) گرسنگی و عشق (نظریه شیلر): عشق یعنی کشش روحی و گرسنگی یعنی کشش مادی و شیلر می‌گوید چرخ جهان را گرسنگی و عشق می‌چرخاند.
۱۰) وحدت تاریخ: طرفداران وحدت تاریخ می‌گویند که تاریخ یک سیر مشخص دارد و تنوع تاریخ معنی ندارد.

در بخش بعدی دکتر به مکاتب تاریخ و روش تحقیق آن می‌پردازد و متدی برای شناخت تاریخ ارائه می‌دهد: 
۱) تقسیم تاریخ به دوره‌های مشخص
۲) شناخت هر دوره و رسیدن به تعریف جامعی از هر کدام
۳) انتقال و تحول، یعنی مقایسه این دوره‌ها با یک‌دیگر و با دوره قبلی و بعدی خود، و مقایسه هر دورخ با دوره مشابهش در تاریخ جامعه دیگر
۴) رسم منحنی کلی شخصیت تاریخ 
۵) تحلیل منحنی‌های مختلف به‌خصوص دو منحنی نظام اجتماعی و نظام فرهنگی
۶) شناخت تاریخ کلی بشری از طریق استقراء منحنی شخصیت یعنی مسیر تحول تاریخی جوامع گوناگون و استنباط قوانین حیات
وقتی همین روش را برای تمام تمدن‌ها و جوامع به‌کار بریم و با درهم‌ریختن و بررسی کردن نتایج همه تمدن‌ها به حقیقت بزرگی به‌نام تاریخ خواهیم رسید.

فصل بعد به اهمیت شناخت اساطیر در تمدن‌ها می‌پردازد و اساطیر را روح تمدن می‌نامد، زیرا اساطیر تاریخی است که انسان دوست داشت این‌گونه اتفاق بیفتد ولی نشده است. اساطیر آینه تمام‌نمای بودن‌ها و نبودن‌های یک دوره اجتماعی‌ست.

بحث بعدی جامعه‌شناسی معرفتی است، این‌که شناختی که نسبت به‌ جهان داریم آیا رابطه‌ای با شکل جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم دارد؟
شریعتی اعتقاد به ثنویت یا دوگانگی را زاده ایجاد مالکیت در جامعه و دو طبقه شدن جامعه می‌داند، بدین صورت که ابتدا جامعه بشری دارای یک ما است و رابطه افراد قبیله نسبت به هم مثل یک خانواده است (وحدت)، اما کم‌کم دو طبقه به‌وجود می‌آید و من و دیگری که قبلا ما بودیم، در برابر هم قرار می‌گیریم.
بعد از ایجاد ثنویت، طبقه حاکم برای توجیه این امر احتیاج به عاملی دارد که خلاء بین این دو قطب را پر کند پس این سه بُعد تشکیل می‌شود: مالکیت اقتصادی_ حکومت_ مذهب یا ملاء، مترف و رهبان. این‌جاست که به تثلیث می‌رسیم.

در بخش آخر مفصلا به تاریخ تمدن چین و مذهب تائوئیسم که از لائوتزو نشأت گرفته می‌پردازد، کم‌کم به کنفوسیوس و مکتب او می‌رسد و توضیحاتی از ادبیات و نمایش و هنر و معماری و چینی‌سازی چینیان ارائه می‌دهد.
      

20

        بسم‌الله.

عاشقی به سبک ون‌گوگ، حکایت البرزِ لنگِ نقّاشِ پسرِ کلفَتِ یک افسرِ رضاشاه است، و البتّه عاشقِ نازلی، دخترِ همان افسرِ رضاشاه.
شاید در ابتدای امر، عشق یک پسر با طبقه‌ی اجتماعیِ پایین‌تر به دختری از قماش پول‌داران و صاحب‌نامان، موضوعی کلیشه‌ای به‌نظر برسد، امّا سِیرِ داستان و اتّفاقاتی که در ادامه رخ می‌دهد این کلیشه را نفی می‌کند.
در ابتدا البرز یک عاشق‌پیشه‌ی حقیرِ ذلیل است که حقّاً حالِ من یکی که از این‌گونه عشق‌وعاشقی‌های لوس و یک‌طرفه و ذلیلانه مخصوصاً از طرف مرد بیزارم را به‌هم می‌زد.😅 امّا نویسنده روند تکاملی خوبی را برای او درنظر گرفته که در نهایت به روزگار انقلابِ اجتماعی (انقلاب اسلامی ۵۷) و انقلابِ درونی خود او و بریدن از نازلی می‌رسد. هرچند که جا داشت غایتِ داستان بیش‌تر باز شود و بیش‌تر به احوالاتِ البرزِ آزادشده از پیله‌ی نازلی پرداخته شود امّا به ناگاه به فصل چهارم می‌رسیم که با اسامی جدید و سخت‌خوان و متنی پیچیده و داستانی جدید روبه‌رو می‌شویم.
در برخی نظرات نقطه قوّت را فصل چهار دانستند و برخی بالعکس، نقطه ضعف. از نظر بنده اگر داستان فصل چهار با داستانِ حال، موازی پیش می‌رفت و ناگهان آن‌را در فصل پایانی نمی‌خواندیم شاید بهتر بود، یا لااقل فصلِ آخر نبود و در اواسط کتاب بود.

عاشقی به سبکِ ون‌گوگ را به دوست‌داران داستان‌های عاشقانه، تاریخ‌دوستان و دوست‌داران ادبیات متعهد توصیه می‌کنم.
یک ستاره نیز به‌دلیل استفاده‌ی زیاد از کلمات رکیک و به‌دور از ادب کم شد، هرچند که بعید است روزگارِ اکثرِ افسرانِ تربیت‌شده‌ی رضاشاه بهتر از این بوده‌باشد؛ و هم به‌خاطر کمی سخت‌خوانی فصل چهار و ناملموس‌بودنش؛ و پایانِ نسبتاً باز و سرانجامِ معلوم‌نشده‌ی نازلی.
      

21

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.