معرفی کتاب بی کتابی اثر محمدرضا شرفی خبوشان

بی کتابی

بی کتابی

3.9
140 نفر |
68 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

24

خوانده‌ام

231

خواهم خواند

201

شابک
9786006889979
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1396/6/7

توضیحات

        رمان حاضر، نگاهی به یک واقعه تاریخی دارد و نویسنده در آن سعی کرده ارزش گذاری به کتاب توسط ایرانیان را زیر ذره بین قرار دهد. مظفرالدین شاه کتابداری به نام لسان الدوله را به ریاست کتابخانه منصوب می کند. هر نسخه  و اوراقی از نسخ معروف در موزه های جهان است مربوط به این دوره است که این فرد از کتابخانه ها خارج کرده است. در این دوره 5 هزار جلد از نسخ نفیس کتابخانه گلستان به سرقت می رود. این موارد با به توپ بسته شدن مجلس تنیده شده، شخصیت اصلی دلال کتاب است که در این اثر به کتابسازی، کتابداری و صحافی و برخی هنرهای مرتبط با کتاب می پردازد و مخاطب را از زوایای دیگر از تاریخ کتاب پردازی مطلع می کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بی کتابی

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به بی کتابی

نمایش همه

پست‌های مرتبط به بی کتابی

یادداشت‌ها

          «بی‌کتابی»
محمدرضا شرفی خبوشان را اصلا نمی‌شناختم و این کتابش به راستی شگفت‌زده‌ام کرد. نویسنده به بهانه نقل ماجرای یک دلال کتاب و عوالمش در نسخ خطی، صحنه‌هایی از تاریخ مشروطه، از ترور ناصرالدین‌شاه تا به توپ بستن مجلس، را به تصویر می‌کشد و در این میانه، تکه‌هایی از متن‌های کهن متخلف که همگی به 
یک اسطوره خاص و البته جذاب پرداخته‌اند  هم خوانده می‌شود و حتی «بی‌کتابی» را به اثری نیمه پژوهشی هم بدل کرده است.

زبان داستان بسیار روان و در عین حال منتقل کننده لحن و حس نثر قاجاری (و نه عین آن نثر) است اگرچه در برخی صحنه‌ها گاه عینا جملات منابع قدیمی‌تر (همچون تاریخ مشروطه کسروی) را در متن آورده است.
شخصیت‌پردازی‌ها قدرتمند و داستان کتاب پرکشش است اما چون خط داستانی بهانه‌ای بوده برای روایت وقایع آن دوره و برساختن جهان مد نظر نویسنده و غوطه خوردن در آن، گاه نثر بی‌اندازه کند می‌شود که اگر خواننده دل‌بسته آن عوالم نباشد حتما سطرهایی را رد خواهد کرد و صفحاتی را ورق خواهد زد. اما برای خواننده‌ی کتاب‌باز و دل‌داده به عوالم نسخ خطی،  اسطوره‌ها و متون کهن،  جزییات هنر قاجاری، و درگیر وقایع مشروطه و به توپ بستن مجلس، همین‌ها نقطه قوت کتاب است و می‌توان حتی بعدتر بار دیگر بازگشت و در این صفحات دقایقی را آرامید و به تماشا نشست.
قطعا کتاب‌های بعدی چنین نویسنده توانمندی را باید به انتظار نشست و امید هم داشت که این قلم به اصول کارگاهی داستان‌نویسی مسلط‌تر شود و کتاب‌های بعدی به همین جذابی و بیشتر اما خوش‌خوان‌تر شود.
        

18

14

          نه کتاب رو می‌شناختم نه نویسنده اش را و برای همراهی در همخوانی باشگاه هزار تو شروع ش کردم .
وقتی در مورد نویسنده تحقیق کردم اصلا فکر نمیکردم این کتاب رو یک نویسنده ی معاصر نوشته‌ باشد و برایم خیلی جالب شد .
دوره ی زمانی کتاب مربوط به دوران محمدعلی شاه قاجار و به توپ بستن مجلس هست .
و داستان از زبان یک کتاب شناس و عتیقه فروش که دنبال کتاب های عتیقه بود بیان میشود ، این فرد علیرغم معامله ی کتاب های خطی و عتیقه ، خیلی به کتاب ها و خوانده شدن شان اهمیت میداد و قبل از فروش آن ها را می‌خواند و از روی برخی نسخه برداری می‌کرد. 
او در طول زندگی سختی های زیادی در این راه دیده بود .
در مورد داستان ؛ روایات سیر زمانی خطی ندارند و فکر می‌کنم سبک  جریان سیال ذهن هم در خود جای داده  و گاهی در ذهن ش ناپدری اش را ميبيند و حرف ها و دیدگاه های او را نسبت به کتاب ها و وقایع می‌شنود(از آنجا که پیشه ی او را ادامه داده است. )
در طول کتاب راوی میان بیان داستان ، اطلاعات تکمیلی دیگری رو هم با تفصیل و خیلی طولانی درباره ی وقایع ، افراد ، مکان ها و کتاب ها ارائه می‌دهد که برای من کمی حوصله سر بر بود ، همینطور قابل ذکر است که در برخی قسمت ها نیز ذکر جزئیات با شرح دقیق، علاوه بر حوصله سر بر بودن جالب هم بود .
و از آنجا که همزمان در حال خوانش سمفونی مردگان هم هستم به نظرم سبک کتاب کمی برگرفته از آن بود و به نوعی انگار نویسنده ی بی کتابی خواسته بود سبک عباس معروفی  را تمرین کند .
از میانه ی کتاب به بعد ، داستان به کتابی که با دردسرهای زیاد به دست راوی می رسد می‌پردازد و در خلال داستان اصلی ، داستان ها و افسانه های این کتاب جانبی و داستان هایی مربوط به چگونگی نوشته شدن ش رو هم می‌خوانیم که مربوط به دوران ناصر الدین شاه است و موضوع کتاب هم ضحاك خون خوار  .
در کل که کتاب و سبک نویسنده برایم خیلی جالب بود . و به دلیل داشتن واژه های قدیمی و منسوخ شده ، من را مجبور به جستجوی کلمات و هینطور وقایع و کتاب ها کرد و چیزهای زیادی به اطلاعاتم افزود .

        

25

          آن‌که آزادی را منکوب و مردم را تاراج می‌کند، ماردوشی نیست که شاید در هیأت شاه قجری یا لیاخوف روسی درآمده است. دشمن آزادی و سعادت یک کشور، تک‌تک آن آدم‌هایی هستند که چیزی جلوتر از منفعت شخصی و لحظه‌ای خود را نمی‌شناسند و نمی‌بینند. شاهی که دغدغه‌های حکومت‌داری‌اش در حرم‌خانه‌اش می‌گذرد، کتاب‌داری که مقراضی در کیف دارد و مفاخر فرهنگی یک ملت را برای پشیزی مثله می‌کند تا خرج وافور و تریاکش کند، عتیقه‌فروشی که به جستجوی گنجی موهوم است، قزاقی که دشنه می‌کشد و خون می‌ریزد تا غنیمتی و غارتی نصیبش شود، و مردمی که حتی اگر دل به امید مشروطه‌خواهان بسته‌اند، ترجیح می‌دهند در خانه بمانند و سر زیر لحاف مخفی کنند تا صدای توپ و تفنگ به پایان رسد. ماردوش در هیأت تمام این مردمان است. مردمی که چون ناآگاه‌اند، و چون کتاب نمی‌خوانند، باید سرتاسر تاریخ را دوباره و دوباره تجربه کنند؛ «مردم چنان عادت به مظلومیت کرده‌اند، که تصور نمی‌کنند که ظلم چیزی است که آن را دفع می‌توان کرد».

        

17